از زنان، درباره زنان

شهرنوش پارسی‌پور: در خود نشستن


«در خود نشستن» یک داستان نمونه از شهرنوش پارسی‌پور است. نمونه است زیرا مضمون بسیاری از داستان‌های این نویسنده توانا را در این یک داستان می‌توان بازیافت. اسد سیف، پژوهشگر و منتقد ادبی در نقد این داستان می‌نویسد: «در خود نشستن» در خود فرورفتن است، نشستن در خویشتنِ خویش، زانو به غم در آغوش گرفتن و به خویش نگریستن.»

بخوانید

فرخنده آقایی: جاده

«جاده» نوشته فرخنده آقایی داستانی موجز است که با تصاویری روشن و به ظاهر واقع‌گرا، وضعیتی انسانی را می‌سازد و با سایه روشن‌هایی که در فضاسازی ایجاد شده و پر رنگ و کم رنگ کردن بعضی نقاط و خطوط روایی، خواننده را به سمت رسیدن به یک مفهوم درونی و ذهنی، و در عین حال به حسی عام و مشترک هدایت می‌کند. به تعبیر «بانگ»: زندگی نزیسته زن ایرانی.

بخوانید

پرتو نوری‌علا: مثل من

موضوع داستان «مثل من» نوشته پرتو نوری‌علا روابط زناشویی یک زن و مرد روشنفکر در سال‌های قبل از انقلاب است. زن تلاش می کند تصویر جعلی که مرد در کتاب‌هایش از او به دست داده و او هم آن تصویر را درونی کرده پاک کند و تصویر واقعی‌تری جایش بگذارد که به خودش نزدیک‌تر باشد. داستان در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اتفاق می‌افتد. تحولی در راه است، هم در بیرون از خانه و هم در درون چاردیواری آدم‌ها. زن پتیاره‌ای را کشف می‌کند.

بخوانید

راضیه مهدی‌زاده: خانه نیستم، برگشتم تماس می‌گیرم

«خانه نیستم، برگشتم تماس می‌گیرم» در قالب نامه و در کشاکش جوانی و سرزندگی از یک سو، و مرگ و فراموشی و پیری و تنهایی از سوی دیگر، اتفاق می‌افتد. این درام از همان اولین کلمه با نام داستان شروع می‌شود و تا آخر یک‌نفس بدون هیچگونه ریخت و پاش زبانی ادامه پیدا می‌کند. در فرازهایی به مساله پدر می‌رسد. نویسنده در این داستان برای بحران‌های نسل دوم مهاجران بیان ادبی پیدا می‌‌کند.

بخوانید

ندا کاووسی‌فر: دانه‌ی درخت آس

«دانه درخت آس» درباره قصاص است. داستان از کنار یک کیوسک آغاز می‌شود، در ارتباط درونی راوی با یک دختربچه شکل می‌گیرد و در تابستان ۶۱ در زندان قزل حصار با اعدام به پایان می‌رسد. درخت آس، در قرآن یک درخت بهشتی است که عصای موسی از چوب شاخه‌اش است. ارمغان جبرئیل برای موسی: «ای موسی، این عصا را ببر، زیرا که خداوند این عصا را مختص تو قرار داده است.»

بخوانید

مرثا شیر علی: یکی هست و یکی نیست

«یکی هست و یکی نیست» مرثا شیرعلی با تأکید بر تن شروع می‌شود و بعد به تدریج به رابطه می‌رسد و دوباره به تن برمی‌گردد. به مشکل بزرگی هم اشاره می‌کند که مشکل بسیاری از زنان است. سرطان سینه و مسأله فقدان.این داستان متکی بر یک موقعیت وجودی است. نویسنده در توصیف دلهره و درد هم موفق بوده است.

بخوانید

رعنا سلیمانی: زنده باد زندگی

«زنده باد زندگی» نوشته رعنا سلیمانی روایتی است تراژیک از زندگی چهار زن زندانی در زندان اوین. وقایع رمان در یک شبانه‌روز اتفاق می‌افتد: از یک صبح که زندانیان از خواب بیدار می‌شوند تا روز بعد پیش از طلوع آفتاب که زمانی است معین و خاص برای اجرای حکم محکومان به اعدام. شخصیت‌های اصلی رمان چهار زن‌اند: سکینه در ارتباط با رابطه‌ خارج از زناشویی و به اصطلاح «زنا» مجرم شناخته شده و پیش از این هم تا پای چوبه‌ی دار رفته و بازگشته، ویدا در نزاعی که قصد میانجی‌گری داشته ناخواسته مرتکب قتل شده، شیرین به اتهام جاسوسی برای اسرائیل مجرم شناخته شده و سهیلا که به جرم اعتیاد و روسپی‌گری در زندان بوده کودک خردسالش را در همان زندان به‌دنیا آورده در همان‌جا هم به قتل رسانده است. در این میان، به‌جز سهیلا هیچ‌کدام جرم‌شان را نپذیرفته‌اند و امیدوارند روزی رنگ آزادی را ببینند.

بخوانید

نوشین وحیدی: تله

داستانی درباره کنار آمدن با یک درد مزمن که با ناباوری آغاز می‌شود. نویسنده می‌نویسد: باور نداشتم این وضع ادامه پیدا کند اما اگر می‌کرد چه؟ از این پرسش به پرسش دیگری راه می‌بریم: غلبه بر درد و فترت یا تسلیم شدن به واقعیت؟ نویسنده راه سومی را پیشنهاد می‌دهد. تخیل و رویا.

بخوانید

فرشته نزاکتی رضاپور: آبی فیروزه‌ای در زمینه صورتی

هیاهو در روابط خانوادگی که به بیزاری و سرخوردگی می‌رسد با دیالوگ‌هایی سرزنده که سویه‌های پنهان و ترسناک با هم بودن ما را بیان می‌کند:
ساعت نشیمن سه بعد از ظهر را نشان می داد و هنوز دو ساعتی مانده بود تا مامان بیاید اما در اتاق را دوباره بستم. مهناز که هنوز به شکم خوابیده بود با صدای در روی تختم پشت و رو شد، انگار جنازه‌ای که به زور برگردانی. یک دستش از تخت آویزان ماند، دست دیگر سینه‌هایش را پوشانده بود. هنوز لباس نپوشیده بود. مثل همیشه گفت: ازت خوشم میاد. روی صندلی میز تحریر نشستم و لبخند زدم.

بخوانید

جین ریس: «بگذار آن را جاز بنامند» به ترجمه نسیم خاکسار

روایتی از عصیان یک دختر مهاجر رنگین‌پوست در لندن که سیستم او را به آستانه درهم‌شکستگی و فروپاشی درونی می‌رساند. خاکسار درباره این داستان می‌نویسد:
«بگذار آن را جاز بنامند» از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را برایم دلنشین می کند. نویسنده برای آن که به زبان راوی و شخصیت اصلی داستان، که زنی است رنگین‌پوست، نزدیک شود، در تمام متن از زمان حال استفاده کرده است. از بازگویی تجربه‌هایی که راوی در این داستان از سر گذرانده و در بیان آن‌ها شیوه‌ی دلنشین و تاثیرگذاری برگزیده، حرفی نمی‌زنم و لذت دریافت آن را برای خوانندگان این داستان می‌سپارم که آماده کرده‌اند خود را نگاه کنند به این دریچه‌ای که به ناگهان نویسنده برابرشان باز کرده است.

بخوانید

بیشتر بخوانید و بشنوید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی