
برآمد باد صبح و بوی نوروز
فقر و فلاکت در داخل، تهدید جنگ در خارج، و با این حال باز هم سر سفرهمان سبزه و سپیدی و قرمزی ماهی دلخون. به زبان سعدی سخن بگوییم:برآمد باد صبح و بوی نوروز/به کام دوستان و بخت پیروز
فقر و فلاکت در داخل، تهدید جنگ در خارج، و با این حال باز هم سر سفرهمان سبزه و سپیدی و قرمزی ماهی دلخون. به زبان سعدی سخن بگوییم:برآمد باد صبح و بوی نوروز/به کام دوستان و بخت پیروز
داستان «دریاچه یخزده» نوشته باهار مومنی تأملی عمیق و تأثیرگذار درباره تروما، جنسیت و گسست هویت در دیاسپورا است. تجربه شخصیت اصلی این داستان بازتابی اجتماعی از مبارزات بسیاری از مهاجران است: استثمار اقتصادی، نادیدهگرفتهشدن اجتماعی و نوستالژیای که همواره با آنان همراه است. کلودیا یعقوبی (استاد برجستهی ادبیات فارسی در دانشگاه کارولینای شمالی) در میزگردی این داستان را به بحث گذاشته است.
داگ سولستاد، رماننویس و منتقد بسیار تأثیرگذار، سه بار جایزه منتقدان نروژ را دریافت کرد و آثارش توسط هاروکی موراکامی به ژاپنی ترجمه شد. یکی از مهمترین دغدغههای او سیاست روز بر اساس فلسفه اخلاق است.
از گفتههای محمد محمد علی، نویسنده فقید است: ما وارث درگذشتگان خویشیم.
در آستانه گردش سال خورشیدی یاد میکنیم پرویز بابایی، فرامز اصلانی، منوچهر حسنزاده، فریدون تنکابنی، پرویز بابایی، منصور یاقوتی، جلال متینی، و ابراهیم نبوی
نقطهویرگول نشانهای بینابینی است، بین نقطه و ویرگول. مکثی طولانی است ولی نه در حد توقفی که نقطه مشخص میکند. درنگی در درنگ است. حالت بینابینی به آن وجهی نا مشخص و مبهم میبخشد. معلوم نیست آنرا باید کجا بین کوتاه و بلند یک توقف، مکث و یک درنگ کوتاه جای داد. با اینهمه، در دستورالعملهای تدوین شده برای آیین سخنوری و نگارش (دستور زبان) شکل یا شیوهی کاربرد آن بگونهای دقیق معرفی شده است.
رمان “سندروم اولیس” نوشتهی رعنا سلیمانی، داستان نینا، زنی ایرانی است که پس از تجربهی سرکوب سیاسی و اعدام شوهرش اسحاق، به عنوان پناهنده به سوئد میرود. این رمان بر سه محور اصلی دیاسپورا، هویت و جنسیت متمرکز است.
ماجرای پدر و مادری است که پس از از دست دادن فرزند جوانشان، با یک مأمور صحبت میکنند. مأمور به آنها توصیه میکند که وسایل فرزندشان را جمع کنند تا کمتر رنج بکشند.
داستانی که هوش مصنوعی نوشت با تأکید بر تفاوت بین غم انسانی و تقلید ماشینی به پایان میرسد و خواننده را با پرسشهای فلسفی درباره ماهیت احساسات و خلاقیت مواجه میکند.
آنچه میخوانید شش خوانش مینیمالیستی و برگردان دو شعر کوتاه است در پیوند با یکدیگر؛ شش خوانش مینیمالیستی از کتاب کاندید، نوشتهی ولتر، نمایشنامهی نمایش یک رویا، نوشتهی آگوست استریندبرگ، صفحهی اول رمان باباگوریو، نوشتهی انوره دو بالزاک، صفحهی اول رمان من هفتتیرکش فرزی هستم، نوشتهی میکی اسپیلین، کتاب اعترافات،نوشتهی ژان ژاک روسو، جستار چگونه میتوانی از روی سایهات بپری وقتی دیگر سایهای نداری؟، نوشتهی ژان بودریار؛ برگردان دو شعر کوتاه از گونار اکلوف و توماس ترانسترومر.
گروهی از پناهندگان از کشورهای مختلف، از جمله سوریه، در دانمارک منتظر ملاقات با شهردار هستند تا درباره آیندهشان در این کشور جدید صحبت کنند. راوی با امید و هیجان به این جلسه نگاه میکند و رؤیاهایش درباره زندگی جدید را مرور میکند. شهردار با لباس سیاه ظاهر میشود و درباره شرایط زندگی و کار در شهر توضیح میدهد. راوی، که از رنگ سیاه خاطرات تلخی دارد، احساس نگرانی میکند. در پایان، او با واقعیت سخت زندگی در دانمارک، از جمله کار سخت و یادگیری زبان جدید، مواجه میشود.
داستان “میخواهم بدانم چرا” اثر شروود اندرسن، از منظر اول شخص و از زبان یک نوجوان بیان میشود. این نوجوان، که نامش در داستان ذکر نشده، عشق عمیقی به اسبهای مسابقه دارد و این عشق به عنوان محور اصلی داستان، هم روایت و هم شخصیتپردازی را شکل میدهد. راوی با زبانی ساده و صمیمی، تجربهی خود از سفر به مسابقات اسبدوانی در ساراتوگا را بازگو میکند. این روایت، علاوه بر توصیف جزئیات مسابقات و اسبها، به کشف ناگهانی راوی از واقعیتهای تلخ زندگی بزرگسالان میپردازد.
نیکآذر در این فیلم، تصویری از یک روشنفکر مقاوم و جستوجوگر را ترسیم میکند که در بستر تاریخ پرتلاطم ایران، همواره به دنبال حقیقت و عدالت بوده است. این فیلم در خرداد ۱۴۰۲ در فرانکفورت به نمایش درآمد و اکنون توسط تلویزیون برابری منتشر شده است.
هنوز مشتِ گره کردۀ ما به آسمان نرفته بود، هنوز شعارمان را نداده بودیم که تیرباران شروع شد. ازآسمان با هلیکوپتر روی سقف خانۀ مردم یا از روی زمین تیرباران میشدیم. مردم مثل نخلهای تبر خورده به زمین افتادند.
جلال سرفراز در این مقاله به مسئله سانسور در ایران میپردازد و از تجربیات شخصی خود در مواجهه با ممیزی آثارش میگوید. او به حذف اشعار و کتابهایش اشاره میکند و انتقاد میکند که سانسورچیان اغلب درک درستی از محتوای آثار ندارند. سرفراز همچنین به خودسانسوری نویسندگان و محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی اشاره میکند که مانع بیان آزادانه میشود. او خاطراتی از مبارزات مطبوعاتی علیه سانسور در دوران پیش از انقلاب را بازگو میکند و تأکید میکند که مبارزه با سانسور همچنان ضروری است.
این داستان در گرهگاه دو موضوع «عشق و تنهایی» و «مرگ و زندگی» با روایتی نمادین و سرشار از عناصر فولکلور و اساطیری، به زندگی شخصیتی به نام حاتو میپردازد که درگیر مسائل عاطفی، اجتماعی و فلسفی است. داستان در فضای رئالیسم جادویی اتفاق میافتد و مرز بین واقعیت و خیال را محو میکند.
«با کی خداحافظی کنم اِما» نوشتهی عسل نورایی اثری است دشوار و تکاندهنده، نه به دلیل پرداختن مستقیم به رویدادهای سیاسی و اجتماعی، بلکه به واسطه کندوکاو عمیق در تاروپود روابط انسانی و بازنمایی بیپردهی رنج و ملال و مصائب زندگی روزمره.
این داستان به چالشهای زنان در مواجهه با انتظارات اجتماعی و شخصی میپردازد. سارا، شخصیت اصلی، با تصمیم دشوار بارداری برای خواهرش، مسئولیتهای خانوادگی و فشارهای درونی خود را مدیریت میکند. او تلاش میکند تا بین احساس وظیفه، عشق به خانواده و نیاز به احترام به خود تعادل برقرار کند. داستان همچنین نشان میدهد که زنان چگونه در موقعیتهای پیچیده، با حفظ آرامش و قدرت درونی، به دنبال تحقق اهداف بزرگتر هستند، حتی اگر این به معنای تحمل رنج و نادیده گرفته شدن احساساتشان باشد.
«مشق خط کردم: به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی/ به روزگار ندیدم رفیق یکرنگی. میزدایی دید و به مادر گفت: خواهر قلم پای دختری که این شعر را مشق میکند، باید شکسته شود تا دیگر به مدرسه نرود.»
یک ادیسه ایرانی سومین کتاب و نخستین رمان رعنا سلیمانی است که سفر ادیسهوار «یک زن در مهاجرت» را روایت میکند. این کتاب برای نخستین بار دنیای داستانی سلیمانی را در معرض خوانندگان انگلیسی قرار میدهد. این رمان مدرن و درونگرایانه، که توسط فریدون رشیدی از فارسی به انگلیسی ترجمه شده است.
چرا میترسیدند همه؟ وقتی سوران پاشنههاش را از زمین میکَند و دستهاش را چفت چهارچوبم میکرد تا منِ آویزان به گردنش را جلو روشان بگیرد، جوری جا میخوردند که انگار وحشت است که نشانشان داده میشود، نه تصویر خودشان.
محمدی با تکیه بر تاریخچه مقاومت زنان و تأکید بر ضرورت همبستگی جهانی، امیدوار است که جنبش «زن، زندگی، آزادی» بتواند الهامبخش زنان سراسر جهان باشد. ترجمه متن کامل این مقاله را در نشریه ادبی بانگ میخوانید.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.