
محبوبه موسوی: آخرالزمان سرزمین (زمین زهری نوشته آصف سلطانزاده)
افغانستان با تاریخش، با جنگها و اشغالگریها و سیل آوارههایی که پس پشت خود به جا گذاشته است، در تاریخ یگانه است. آصف سلطانزاده روایتگر گوشهای از این تاریخ محنتبار است.
افغانستان با تاریخش، با جنگها و اشغالگریها و سیل آوارههایی که پس پشت خود به جا گذاشته است، در تاریخ یگانه است. آصف سلطانزاده روایتگر گوشهای از این تاریخ محنتبار است.
آدمی تا چهقدر میتواند تحقیر را بپذیرد؟ خود ذات تحقیر است آدمی. آنکه حقیر میسازد دیگری را. و چرا حقارت را میپذیرد آدمی؟ و چرا باید بپذیرد؟ و اگر نپذیرد چه کند؟ و چه کار کند وقتی حقیرش ساختند؟ چهگونه سر برافرازد و باز ابراز وجود کند؟
تبارشناسی فرزندکشی در ایران دو منشا دارد که چون رودهایی جاری همواره روابط فردی و اجتماعی ما را سامان داده اند. منشا نخست مذهب است چونان که قربانی کردن فرزند در ادیان ابراهیمی پاس داشته شده، دوم اسطوره که در شاهنامه و مهمترین شخصیت آن جهان پهلوان رستم تجلی کرده است.
آبِ کفآلود آمد روی پاها و دمپاییهای زن و ماسه بر جای گذاشت. «اون پرچم رو میبینین، تا اونجا میبرم و میارم.»زن پهنهی دریا را با نگاهش کاوید، فقط موج دید و کسانی که در نزدیکی ساحل تن به آب زده بودند.
از قراری برگشته بودم سرِکارم، حوالی سه بعدازظهر. تلفن زنگ زد. همکاری گفت: «با تو کار دارند». گوشی را برداشتم. صدای شکسته رفیقی بود. با صدایی ترسخورده، چنان گفت شنیدی؟ که یکه خوردم. پرسیدم: «چی را؟» گفت: «نشنیدی؟» پرسیدم: «چه را نشنیدم». گفت: «خبر را!» گفتم: «درازه نده، کدام خبر؟» گفت: «سعید رفت!»
خونآشام از یک سویه متافیزیکی برخوردار است: مرده و در همان حال زنده است و شبح هم نیست؛ یک جنازه متحرک است. یعنی در همین دنیای فانی ریشه دارد.
مدتها گمان میکردیم این مرد، گابریل، قادر به معجزه است. زیرا سالها بود برای کسی که بال نداشت، چیزهای زیادی دربارهی فرشتهها میگفت. اینطور بود که وقتی معجزهی دستگاه چاپ پیش آمد، سر تکان دادیم یعنی که میدانیم. اما دانستن دربارهی این جادوگری هم باعث نشد از چنگش رها بشویم.
این مقاله پژوهشی است تا به بررسی ایده هیولا و جامعه شناسی هیولاها بپردازد و پاسخی برای این سوال بیابد که هیولاهای ادبی فراتر از سرگرمی، چه چیزی به خواننده ی کنجکاو میآموزند؟
اصفهان و یزد از دریچه چشم یکی از مهمترین نویسندگان هلند در اواخر حکومت پهلوی دوم. تفاوت آنچه که ما از ایرانِ آن زمان درک کردهایم و آنچه که یکی مانند نوتهبوم از منظر یک سیاح درک کرده است.
این پرتنشترین داستانی است که دیر زمانی نه چندان دور دوباره نُقل مجلس این دِه کورۀ افسون زده و مردمانش شده.
زمان گذشت. زمان در ابعاد درک یک درخت از طی شدن اوقات گذشت تا درخت بیتاب شد. حتی اگر نرمهبادی میآمد، شاخههای دراز و باریکش را تکان میداد، برگ میتکاند.
این خانه عجیب شبیه خانهایست که قبلاً آن را دیدهام. نه! آنجا بودهام من، خودم تابلوهایش را دستمال کشیده و آب گلدان روی میزش را عوض کردهام، آن پردههای حریر آبی را خودم دوخته و کار گذاشتهام. به جای ساعت دیواری هم یک ساعت رومیزی قشنگ داشتم؛ از آنها که تیک تاکشان در نمیآید و روی مخ آدم راه نمیرود.
میرفتم زیر سر خاتون را بلند میکردم و کنار تختاش مینشستم. اخبار جنگ نفس خاتون را تبآلود کرده بود.
بمبارانهای تهران در این رمان با عشق بازنمایی میشوند. گویی راکتها همزمان که خانهها را هدف قرار میدادند، قلبها را نیز نشانه میرفتند و در میانۀ وضعیتِ قرمز، آژیر عشق بود که بلند میشد: عشق در پناهِ ویرانههای تهران.
صنم بانو روح الصنم ابراهیم است، مهرگیاهی که به تن و پای آدمی میچسبد و همهی عمر او را دنبال میکند، یکی از دو ساق روئیده بر ریواس نخستین است که مشی و مشیانه از آن پدید آمدند؛ نیم دایرهای است که دایرهی او را کامل میکند. خیال بازی با این چهرهی خیالی همزاد، میراث ابراهیم است.
وجه مشترک آثار منصور کوشان شفافیت نثر، فکر روشن و توان استدلال فلسفی و شاعرانه است . در سرمقالههای سیاسیاش، این ویژگی، خود را به شکل توازن تحلیلی و نگاه گسترده و چند سویه نشان میدهد.
به باور براهنی، تاریخ راکد ایران تنها دو بار دچار تحول اجتماعی شده است، یکی در حمله اعراب و دیگر بار در زمان مشروطه که مردم اجتماع برای دخالت آگاهانه در سرنوشت خود تلاش کردند. بدین سان میتوان چنین استنتاج کرد که تنها دوبار تقابل دو وضعیت منجر به شکل گیری وضعیت جدیدی در ایران شده است.
بانگ در سالگرد اعدام سلطانپور از سه زاویه و از سه منظر به این شاعر انقلابی پرداخته است: از دید حسن حسام، محسن یلفانی و نسیم خاکسار.
منصور کوشان نه تنها یک نویسنده توانا و یک روزنامهنگار تحولآفرین که در وهله اول یک انسان آزاده بود که مانند گوهری در جامعه ادبی ایران میدرخشید. او از کوشندگان سرسخت آزادی بیان در ایران بود.
رضا براهنی، شاعری بزرگ و معلمی خیالپرور و مرد عمل و ادب، متعلق به سنت جهانی کیمیاگران کلمه و ابداعکنندگان آزادیهای تازه است. در این پرونده تلاش میکنیم به جهان او نزدیک شویم.
«بچه گروفلو و موش ناقلا»، دومین تجربه ما در تولید کتاب صوتی برای کودکان، تقدیم به شما. هشت هنرمند در تولید این اثر مشارکت داشتهاند.
تفاوت شعر را با قصه و گزارش دقیقاً در این نکته میدانم که آیا آن کسی که دارد چیزی را بیان میکند میخواهد از حسهای خودش و از خبرهایی که از خارج گرفته به ما گزارش بدهد، یا اینکه میخواهد واکنشهای ذهن خودش نسبت به آن خبرها را به اطلاع ما برساند؟ من این دومی را شعر میدانم.
علیرضا آبیز: برای گفتوگو پیرامون شعر هوشنگ چالنگی، از سهتن از صاحبنظران، آتفه چهارمحالیان، مهدی گنجوی و فرشاد سنبلدل دعوت کردم و در یک گفتوگوی آنلاین در اسکایپ از شعر و میراث ادبی چالنگی سخن گفتیم.
برای شروع، صحنه اینجوریست که من مرد قصه هستم و دوستم سارا کُول، زنِ قصه. حالا دیگر میتوانم قصه را تعریف کنم، چون ده سالی پیرتر شدهام و دیگر شبیه آن روزگارم نیستم، سارا هم مُرده.
میگویم: مارخ خانم! فقط قبر پسر شما که نیست، پسر من هم هست. مطمئنم همین اینجا بود. این بوته خاری هم که میگویید قبلنا نبوده، کاملا درست میگویید. منتها همین مدتی که نیامدهایم سبز شده.
آدم، راوی رمان «آوارگان» امین معلوف یک لبنانی تبعیدی است که در پاریس زندگی میکند. مراد، دوست سالیان او در بستر مرگ است. این خبر که به آدم میرسد تصمیم میگیرد بعد از ۳۰ سال دوری از زادگاهش به لبنان بازگردد و هرچند که سالها پیش با مراد کار او به اختلاف و جدایی کشیده، بر بالین دوستش حاضر شود.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.