سالگرد قتل محمد مختاری – نسیم خاکسار: همین سیب که می‌تابد

این مطلب چند ماه بعد از کشته شدن محمد مختاری (به دست دژخیمان حکومت جمهوری اسلامی) نوشته شد و در همان وقت در چشم انداز شماره ۲۰ چاپ شد. یاد محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و احمد میر علائی، و همه اندیشمندان آزاده‌ای که جان در راه آزادی فدا کردند گرامی باد.

داستان نه‌ منظر

داستان نه منظر از جمله افسانه‌هایی است که طی قرن‌ها نقالان ایرانی در مرکز اجتماع و در قهوه‌خانه‌ها برای مردم بیان می‌کردند و شنیدن این نقل‌ها یکی از مهم‌ترین سرگرمی‌های مردم این مرز و بوم بود.

شایان افشار: نقش…

می‌گوید: وَ وقتی بِ باران بییاد یه پا زودتر خیس می‌شه… از از زانو به پایین… می‌گوید: ز زانوم تیرخورده بود… خ خیلی وقت پیش…می‌گوید: می‌می‌دونم حواستان از از گوشه چشم، به من بود…

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش چهارم

به دنبال پروانه‌ای از دروازه گذشت، اما جانور دور شد، روی پیچکی نشست، روی شمعدانی، روی شب‌بو، باغچه‌های ما پر از عطر و بو و حاصلخیزند، به ندرت حصار سنگی هست، دورتادور زمین‌ها با گیاهان حصار شده‌اند که در پیاده‌رو سر ریز کرده‌اند، پروانه در سمت خانه‌ی بیانل می‌پرید که سهره‌ای او را قاپید.

بهروز شیدا: «زیر آسمانِ سرگردانی»، نیم‌نگاهی به تصویر انسان در گوشه‌ای از ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم

   آخرین تصویر آگوست استریندبرگ شاید تمثیل همه‌ی ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم است؛ تمثیل تنهایی‌ی مردان و زنانی که در جست‌و‌جوی معنای انسان در گذرگاه زمان سرگردان مانده‌اند.

اریک امانوئل اشمیت: «بار اضافه» – به ترجمه رباب خمیس

«همه چیز را گفتن، راز ملال‌انگیز بودن است.» ولتر به روشنی صورت‌بندی کرده است: توصیف کردن، انباشتن نیست. افزایش جزئیات، جامعیت نکات دقیق و تراکم یادداشت‌‌ها، متنی زنده نمی‌سازند. بیستر بساط درهمی است که نمی‌شود چیزی در آن تشخیص داد. محل تخلیه زباله است که آدم از آن روگردان می‌شود.

غلام‌حسین ساعدی: سنگ روی سنگ (رمان)

«بانگ» این اثر را که سندی است بی‌همتا از برخی رویدادهای ماه‌های نخست بعد از پیروزی انقلاب در سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی بازنشر می‌کند.

شهریار مندنی‌پور: قَدَر مرد

«قدرمرد» غرقه در تاریکی و شرجی، از صدای نفس‌های غیرعادی «تمساح» بیدار شده بود. دو و نیم صبح بود. با این که دستور داده بود بعد از یک ساعت بیدارش کنند، محافظ وفادارش فقط تا درگاه اتاق خواب آمده بود.

ت. پکچین: آن دو نفر

آنها دو نفر بودند. در جادۀ اسالم می‌رفتند. یکی‌شان آخوند بود. دیلاق. در آستانۀ سی سالگی. با ریشی به قاعدۀ آخوندی. عینکی. دور لب پایینش که ریشش نمی‌پوشاند و روی پره‌های دماغش، زیرِ دماغیِ عینک، ردپای ضایعۀ پوستی سال‌ها پیش.

بهروز شیدا: «نقشِ قاپ ما کِی نشیند؟»، گردشِ کوتاه چند نگاه بر رمان سه قاپ، نوشته‌ی زکریا هاشمی

می‌خواهیم رمانِ سه قاپ، نوشته‌ی زکریا هاشمی، را بخوانیم. می‌خواهیم کمی به پرسش‌هایی نزدیک شویم که متن سه‌ قاپ در برابر خواننده می‌گسترد. می‌خواهیم از نگاه‌های دیگرانی کمی به متن سه قاپ بنگریم. می‌خواهیم کمی ازمتن سه قاپ بپرسیم.

حسین نوش‌آذر: شهروز جویانی و مسأله اصالت و جعل

شهروز جویانی، روزنامه‌نگار و نویسنده فقید به اسم ترجمه، دو کتاب با نویسندگان و مترجمان جعلی منتشر کرده است. یکی از این آثار یک اثر درخشان ادبی و سندی از سرکوب‌ها در دوران تثبیت جمهوری اسلامی در سال‌های دهه ۱۳۶۰ است.

عباس شکری: پرتاب از سکوی نیستی به هستی

داستان بلند «یک‌روز با هفت‌هزار سالگان» که به غزل می‌ماند، ذهن‌های «معمولی» را با اندیشه‌ها، احساسات و خاطره‌های گفتنی آن‌ها به‌گونه‌ای فارغ از منطق، دستور زبان یا کنترل‌های اخلاقی، توضیح می‌دهد. بدین قرار نویسنده «واقعیت» را به دست آشفتگی‌های اندیشه سپرده تا به «رمان واقعیت‌گرایانه» آن‌قدرها لطمه نزند.

سالگرد قیام ژینا

بانگ هم‌گام با مردم به جنبش آزادیخوانه مردم ایران متعهد است. زیر عنوان «زن، زندگی آزادی» در دوسیه‌ای، گزیده‌ای از برخی مطالب این روزهای پرتب و تاب را می‌خوانید. این دوسیه همچنان ادامه دارد.

قاضی ربیحاوی: یکی از نسل کمیاب

انتشارات پیام در آلمان به تازگی رمان «دانیال و پدرش» نوشته قاضی ربیحاوی را منتشر کرده است. به این مناسبت نشریه ادبی بانگ دوسیه‌ای را به ربیحاوی از نویسندگان نسل سوم ایران اختصاص داده است.

از دست ندهید

شهریار مندنی‌پور: قَدَر مرد

«قدرمرد» غرقه در تاریکی و شرجی، از صدای نفس‌های غیرعادی «تمساح» بیدار شده بود. دو و نیم صبح بود. با این که دستور داده بود بعد از یک ساعت بیدارش کنند، محافظ وفادارش فقط تا درگاه اتاق خواب آمده بود.

داوود بیات: مُردن به وقت رمز شدن

چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر می‌نویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی به‌جز همانی که می‌دیدم و تجربه می‌کردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم می‌خورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

حسین نوش‌آذر: مامان روی طاقچه

بله. همینطور بود. مامان را نشانده بودند روی طاقچه. مامان همان‌جا می‌نشست و همان‌جا غذا می‌خورد و همان جا هم می‌خوابید.

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنی‌پور و حسین نوش‌آذر اداره می‌شود.

شبکه های اجتماعی