قباد آذرآیین: چهار داستانک جنگی

“جنگ است اسماعیل، جنگ است”
رضا براهنی

۱

افسر دشمن، نشانی خانه‌ی ما را به دو زبان فارسی و عبری، روی لوحی نوشت وبه پوزه موشکی آویخت و موشک را شلیک کرد… افسر خبر نداشت که خانه‌ی ما سال‌ها پیش در جنگی دیگر ویران شده بود.


۲

داشتم از خانه بیرون می‌رفتم که زنم گفت: ” کلید ببر، شاید وقتی برگردی ما خواب باشیم… حرف هر روزه‌اش بود، نمی‌دانم چرا امروز از حرفش یکه خوردم.


۳

من به این کلاغ نکبت نشسته روی دیوار، مشکوکم. بدون راهنمایی او، این موشک لعنتی عمرن خانه‌ی ما را توی این بن بست تنگ و تاریک پیدا می‌کرد.


۴


ما چهارنفر بودیم. قرار گذاشتیم چند روز بعد از جنگ همدیگر را در کافه‌ای ببینیم و سهم خود را از جنگ با هم درمیان بگذاریم؛ احمد سرتاپا سیاه پوش آمد… سهراب با ویلچر آمد… من از روانپزشکم چند ساعت اجازه مشروط گرفتم… تلفن بهمن خاموش بود.

پانویس:

فلش فیکشن (Flash Fiction) داستانی فوق العاده کوتاه است (معمولاً کمتر از ۱۰۰۰ کلمه) که با کمترین واژه‌ها، حداکثر تأثیر را می‌گذارد. مانند یک عکس فوری ادبی، تمرکز آن روی یک لحظه، ایده یا احساسِ واحد است و اغلب پایان‌بندی غافلگیرکننده یا باز دارد. (توضیح از نشریه ادبی بانگ)

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی