گوشه های بانگ

از ما

گوشه‌های بانگ- گوشه یازدهم: «نقطۀ روز» نوشتۀ مریم رئیس دانا

نقطه‌ی روز در نگاه اول حکایت نامرادی زنی است در بی‌وفایی معشوق. معشوق/ همسر؛ مردی بوده که زندگی‌ زن در او تعریف می‌شده است. از اندرون اندوه و ملال راوی، نویسنده ما را به اندرونی دیگری می‌برد در خانواده‌ای دیگر با روابط غریب و دختر نوجوانی عاصی، پدری تازه درگذشته و مادری که گوش به غرولندهای دخترک نوجوانش بسته است تا خود را و او را و زندگی را سرپا نگه دارد همانطور که وقتی پدرش زنده بوده نیز همین کار را می‌کرده.

ادامه مطلب »
از ما

گوشه‌‌های بانگ- گوشه دهم: «رنج متبرک» نوشته مریم پژمان

این داستان به چالش‌های زنان در مواجهه با انتظارات اجتماعی و شخصی می‌پردازد. سارا، شخصیت اصلی، با تصمیم دشوار بارداری برای خواهرش، مسئولیت‌های خانوادگی و فشارهای درونی خود را مدیریت می‌کند. او تلاش می‌کند تا بین احساس وظیفه، عشق به خانواده و نیاز به احترام به خود تعادل برقرار کند. داستان همچنین نشان می‌دهد که زنان چگونه در موقعیت‌های پیچیده، با حفظ آرامش و قدرت درونی، به دنبال تحقق اهداف بزرگ‌تر هستند، حتی اگر این به معنای تحمل رنج و نادیده گرفته شدن احساساتشان باشد.

ادامه مطلب »
از ما

گوشه‌های بانگ- گوشه نهم: «خر داغ می‌کنند» نوشتۀ مریم مطلبیان

داستان تلاش زنی است از طبقات پایین اجتماع که برای رهایی از سلطه خانواده‌ی و زورگویی‌های مکرر پدر ترک خان و مان کرده تا روی پای خود بایستد. استقلال اقتصادی گرچه در ابتدای راه برای او راهی به رهایی بوده است ولی به‌مرور در جامعه‌ای که زن را زیبا و دلبر می‌خواهد، دوباره راه رهایی خود را در سلطه‌پذیری مردانه می‌داند.

ادامه مطلب »
از ما

گوشه‌های بانگ- گوشه هشتم: «همه آن زنان» نوشتۀ محبوبه موسوی

ماجرا از این‌جا شروع شد که یک روز صبح، همه همسایه‌های یک کوچه همین که چشم باز کردند دیدند زن‌هایشان نیستند. نه اینکه از همان اول همه از حال هم با خبر باشند، نه! کمی طول کشید تا فهمیدند که مادرها دست دخترهایشان و مادربزرگ‌ها دست نوه‌های دخترشان را گرفته‌اند و رفته‌اند.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

گوشه‌های بانگ- گوشۀ هفتم: «حاج بارک‌الله» نوشتۀ میهن بهرامی

آوای شیپور طنینی سرد و شکافنده داشت مثل ضربه‌ی شمشیر، که فضا و فاصله و دیوار را می‌شکافت و مثل دَمی سرد، دلواپسی می‌آورد. نوای شیپورزن حزین بود و انگار مرده‌ای را صدا می‌زد که تنها در جایی دور، به انتظاری بیهوده خوابیده است.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

گوشه‌های بانگ – گوشۀ ششم: «مرد مُرده» نوشتۀ آیه اسماعیلی

عاقله مرد، هنوز داشت فریدون فروغی می‌خواند. آوازش را قطع کرد و گفت: «تموم شد دختر جون. جوری بخیه زدم که جاش نمونه. نگران نباش بخیه‌های من حرف نداره.» و یک نفر را صدا زد تا تخت مرا از اتاق عمل سرپایی به تالار اورژانس هل بدهد.

ادامه مطلب »
از ما

گوشه‌های بانگ – گوشۀ دوم: «داستان خدیجه» نوشتۀ الاهه علیخانی

«داستان خدیجه» سرگذشت زنی از زنان حاشیه‌نشین شهری است که فرودستی‌اش حتی در بین همگنانش او را وامی‌دارد که بر وضعیت موجود بشورد. اینکه کردار نهایی او را تاب بیاوریم یا نه، پرسشی است که پیش روی خواننده باز می‌ماند.

ادامه مطلب »
از ما

گوشه‌های بانگ – گوشۀ اول: «کاش ملکه اهلی شده باشد» نوشته شهلا شهابیان

شهابیان در این داستان سراغ شخصیتی آشنا رفته است؛ زن سرخپوش میدان فردوسی تهران. نویسنده با آشنازدایی از وضعیت این شخصیت، ما را با شخصیت دیگری آشنا می‌کند که سعی در کشف گریزپایی زن از همصحبتی و همرنگی با جماعت دارد.

ادامه مطلب »
از ما

محبوبه موسوی: مثلث آب

مرد فراری، تشنه، له‌له می‌زند. تمام راه را از «گله‌دار» تا آنجا در کوه و کمر دویده. خودش را می‌بیند که در سیاهی اتاق از تشنگی چارچنگول رو به سقف چشم‌هایش باز مانده و تمام کرده. از وقتی آمدند و لنجش را گرفتند و دست بسته تحویل کلانتری‌اش دادند یک قطره آب به حلقش نرسیده.

ادامه مطلب »