
شهریار الوندی: قصیدهیی برای یک سوگ
این شعر با ترکیب عناصر بومی (حنا، نخلستان بنزرک) و اساطیری (خضر، پریانهها)، روایتی از مقاومت و زوال در جغرافیای جنوب ایران ارائه میدهد.
این شعر با ترکیب عناصر بومی (حنا، نخلستان بنزرک) و اساطیری (خضر، پریانهها)، روایتی از مقاومت و زوال در جغرافیای جنوب ایران ارائه میدهد.
سیمین بهبهانی به عنوان شاعری متعهد، همواره از حقوق انسانها، به ویژه زنان، دفاع کرده و در شعرهایش به مسائل اجتماعی، سیاسی و انسانی پرداخته است. او با نگاهی انتقادی به نابرابریهای جنسیتی و اجتماعی، از آزادی و برابری حمایت کرده است. شعر او ترکیبی از تعهد اجتماعی، استبدادستیزی، میهندوستی و نوآوری ادبی است.
این شعر با زبانی نمادین و تصاویر پرابهام، فضایی از تنهایی، اضطراب و انتظار را ترسیم میکند. عناصری مانند آینه، فنجانهای خالی و کوه دماوند، مفاهیمی چون بازتاب خود، خلأ و استقامت را نشان میدهند. شعر در نوسان بین یأس و امید، خزان و بهار، و سکون و حرکت، به زندگی و تکرار آن میپردازد.
روی قوس پل ایستادهام
با داغ روزگاران بر پیشانی،
با عبور پابرهنگان، بر خشت خشت چهار گوش پل که
دندان فشرده، خم شده، در دو سوی رود
با سه ستون در آب
که چکمههای قزلباشان خونریز را در پای دارند
بوی جواهر سیاه از چالهی دهان سردار ــ سپاهی، عقیدتی،استاد، دانشیار، آموزگار، کودکان تازهبالغ تفنگدار، ــآذرنگتاب: جنینهای جنگ، کابل، صنعا، بصره، دمشق، بیروت، میدان مشق مرگ.
نسیم خاکسار در تحلیل حاضر به بررسی عمیق دو شعر گراناز موسوی پرداخته است. نویسنده با تمرکز بر عناصر زبانی، نمادها و مفاهیم نهفته در شعرها، در خوانشی دقیق نشان میدهد که شعرهای گراناز موسوی دارای عمق و پیچیدگی هستند و میتوان در آنها به لایههای مختلف معنا دست یافت.
اینجا خاورمیانه است و زیر چشمهای مردم تشنه از هفت تپه تا کوههای شنگال تیر میبارد و خدایی که در شش روز جهان را آفرید قرنهاست که در روز هفتم به خواب رفته است.
مسیر مشخص بود: خیابان انقلاب، نرسیده به میدان آزادی، روبهروی سرکوب، میان گازهای اشکآور، دوش به دوش او، دور از دلشورهی مادرم…
برگرد به آن شکوفهٔ تاریک برگرد، ببین میانِ پری ایستادی که پیشتر بازویی شکسته بود. به سرما برگرد.
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
خانم ثابت از زندان اوین و به واسطه دوستی شعر حاضر را برای انتشار در بانگ در اختیار ما قرار داده است:
ای تاریک که بر دَم میزنی، ای نوازش شرم بر پیشانی و پوست، دستان عرق کردهات از ابتدا، از ابتدا، از ابتدا به گناه، به نفرتِ انگشت، حرکتی به مثابهٔ فاک، در میان جمیعِ روندگان، به سمت خوشبختی…
زنی با دریایی وقار
تاثیرگذارترین
شعرِ زنان را
سرود
و آهوواره از دشت
در برابرِ چشمان پر شرهی میراب
از مرگاب بگذرد
تا سیراب دریایی از آزادی شود
انبوه خلق به اندوه، درخلوتِ شبانه خاموش، خواندند تلختر از تلخ، زیبا بود، این قناریِ خوشخوان، چون خوابهای طلایی، زیبا بود! همسانِ بیقراری مهسا بود
ما را به گردنت بسته بودند، تو از حلقِ کشیدهٔ طناب، از فهمِ بریدهٔ نای بر مهرهها، عمیقتر میشدی و ما سنگتر…
لابد وقت شام تلویزیون روشن و کودکانِ ناقابلِ خاورمیانه، مثل خرمای فشرده زیر بمب یا هیچ. لقمه را تف میکنی؟، نه، ننویس کفِ دستت، از هلند بگو از بستههای بزرگِ گلِ رُز به روزِ عشق
بیرون بیا از زبانِ سختپوستان و بدرخش! مثل کف خیابان و تنی که خواهم مُرد همجوارش
وقتی سایهٔ ضحاک از بالای سرت لحظهای کنار نمیرود، پس تو برای سگی مینویسی که طی مسیر دو گورستان میخواست همراهیات کند و سال بعد که از علی پرسیدم «از گوودی چه خبر؟» با همان لحن عبوس و چشمان کمفروغ تسخر زد که مرد، که رفته .اما به کجا؟
توانایی چشمگیر تصویرها، استعارهها و لحن و زبان رازگشای شاملو در بازنمایی حال و هوای جاری در ماتمسرای ایران چنان است که گویی شاعر از موضعی پیشگویانه و پیامبرانه معبر و مفسر هرآن چیزی است که در زمانه نامهربان ما، در این چندمین دهه استیلای استبداد دینی بر ایران پساانقلابی و مغبون، همچنان روی میدهد.
فکر میکردی رنج، جذابیتِ پنهانِ بورژوازی است، اما یک مجموعه آدم که همزمان رنج میبرند انگار چیزی گسیخته است، یک مجموعه آدم همزمان که روی ماکتِ گردِ زمین ولو میشوند دنبال وطن پلاستیکیشان، چال میشوند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.