دستمال گلدارت را،
که جایی میان هرگز و همیشه
جا گذاشته بودی،
در هوا تکان دادم
بوی گل سرخ
بیقرارم کرد
از پنجرهای باز
با چشمهای بسته
به زادگاه خاطرههایم مینگرم
آنجا که هر گلی
پژمرده میشود
باید حواس خود را
از روی سنگ قبرها
جمع کنم
شاید که از دل این مرداب
نیلوفری به سوی آفتاب بر آید
۳۱ مه ۲۰۲۵