
مجید نفیسی: کفشهای پاشنهبلند
شعری از مجید نفیسی به یاد به یاد عزت تیربارانشده در هفدهم دی ۱۳۶۰.
شعری از مجید نفیسی به یاد به یاد عزت تیربارانشده در هفدهم دی ۱۳۶۰.
منتظر، مأیوس، بیچراغ، زانو… بغل کردهای که چه!؟ واژهها را در پَرده میپایی، که چه؟! خودت را خسته به تاریکیها، که چه که چطور که چرا…!؟
شبِ دراز به حافظ دلا پیام رسان/که فال باز کند صبح را غزلخوانان/چه مرگزاست شب هول در سیهکاری/جوانکُشست و جهانی ز جور او گریان
هر شاعری که کشته میشود، رویایی از رویاهای زمین کم میشود و کم کم همه در بی رویایی محض فرو میرویم. رفعت العرعیر، شاعر، استاد دانشگاه و نویسندهی محبوب فلسطینی در حملات هوایی اسرائیل به شمال غزه، بههمراه برادر و خواهر خود کشته شد. آخرین شعر او قبل از مرگ.
«حفرهای به کالیبر پنج و چهل و پنج صدمِ میلیمتر در دهلیز قلبی که خون را بعد از بیست و شش سال به جای رگها در آسمان پمپاژ میکند» را اگر کیانوش صدا بزنید، «عبور سلانهسلانهی گلوله به وقتِ چرخکردنِ گوشت و استخوان دنده با هم» نام خانوادگیاش آساست.
با یاد هزاران کودک قتلعام شده در غزه.
ما سفر کردیم، از زِهدان مادر، تا تلاقی عرف و سنت، و مذهبی را زیستیم که هرگز بر آن نماز نبرده بودیم ،بزرگسالیمان، از آن شبی آغاز شد که بوی خاک و خون و باروت، از خانهی لو رفتهی همسایه، خواب محله را در هم شکست.
در تاریکترین شبِ این سرزمین، خورشیدِ هزارساله، از موهایِ آویختهات بر دستهایِ زیرِ تابوت، روزش را آغاز میکند، بالاتر از گلدستههایِ اوین، بالاتر از بلندگوهایِ انقلاب در ظهرِ جمعه
بر لالای غمگین این عصرهای خاکستری، در آرایشگاهِ مرحوم ابوهاشم عبدالوارث، صدای میرا عواد میآمد، که از یابا میخواست داستانشان را بازگوید، آنها هنوز در جنگ شکست نخورده و پراکنده نشده بودند…
چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر مینویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی بهجز همانی که میدیدم و تجربه میکردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم میخورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.
نشر آسمانا (تورنتو) مجموعه شعر تازهای از مهدی گنجوی را با عنوان «کهکشان خاطرهای از غروب خورشید ندارد» منتشر کرده است. شاعر دو شعر از این کتاب را در اختیار «بانگ» قرار داده است.
ژینا، شقایق سقز، غریب میشکفد
به خنج گلو، آبلهی پوست، درد استخوان
تنزخمِ زن، خونچکه، در گور میرود
از خاکوخون دشت پر از تاشِ سرخِ داغ میشود.
حالا یک سال از نبودنِ تو میگذرد، و ما یکسال جلوتر رفتهایم، نزدیکتر به آزادی… و این را مدیونِ تو هستیم ژینا گیان!
از آزادیم در هراسی، چون خفاش از آفتاب! به هفت بند گرانم میبندی، باز هم در ترسی! آواز میخوانم میترسی! از خندهی جوانم، وَ گیسوان افشانم میترسی
شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی در اثر پیامدهای ابتلا به بیماری کووید – ۱۹ در ۵۵ سالگی درگذشت. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) رویا تفتی درگذشت همسرش را تأیید کرده است.
مهسا /نام رمز ماست/من در آستانه ایستادهام /و هیچ آستانی از من نمیگذرد/تو را و پانصد وُ سی نفر دیگر را کشتهاند/تو را و هزار وُ سیصد نفر دیگر را /تو را و آبان نود وُ هشت را /تو را و دی نود وُ شش را /تو را و سال هزار وُ سیصد وُ هشتاد وُ هشت را /از جمجمه شکاندهاند/تو را و هزاران نام گمنام را /تو و هشت سال دفاع نا مقدس را /در گورستان های بی نشان کشتهاند
به یاد معلم آزادیخواه هرمز گرجی بیانی، یحیی رحیمی و احسن و شهریار و نیوشا و دیگرانی که در این روزها جان در کف زندگی را ستایش کردند.
فرزانه میلانی: از نظر من عزیزترین ویژگی غزل بهبهانی این است که هیچ نوع خشونت را نپذیرفت. از جنگ و خونریزی و انتقامگیری گریزان بود. شعر پناهگاه و اسلحهاش بود. اسلحهای برای مبارزه با هر نوع خشونت.
این روزها، چشم و چراغِ من، جایِ دیگری میسوزد: دوردستی دورافتاده، کنارِ انبوهی هیمۀ نیمسوخته، دودکنان…
دیدی ماهمُنیر! گفته بودم با دوازده نوه در انتظارِ بوسه پیر میشوی… گفته بودم ترحمبرانگیزتر از زنانِ کشورِ شکستخورده نیست که ایستاده باشی رویِ تنهاییِ زنی در نیزار
طناب سر افکنده گفت: طعنه میزنید چرا، بافتند مرا ، بافتند، با دستانِ سربازانِ امام زمان، از الیاف آیات الهی، آنگاه مرگ، پیروز و مست، هماوازِ طناب، میدان گرفت: و روحِ مرا در طناب تنیدند تا پهلوانکُش شود
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.