علی شریعت کاشانی: احمد شاملو و «روزگار غریب» ایران امروز

« … به اندیشیدن خطر مکن‎

            روزگار غریبی است‎، نازنین!»[۱]

می‌دانیم که شاملوی شاعر در بخش بزرگی از شعر خویش، از قطعنامه (۱۳۳۰) و هوای تازه (۱۳۳۵) تا دو دفتر در آستانه (۱۳۷۶) و حدیث بی‌قراری ماهان (۱۳۷۹)، همواره نگران ایرانِ استبدادزده، همراز و هم‌آواز با مردمان ستمبر و دادخواه و نیز تصویرگر بی‌پروای سرنوشت تلخ شماری از مبارزان سیاسی زمانه خود بوده است. از سوی دیگر، با این که نزدیک به ۲۳ سال از زمان درگذشت شاعر می‌گذرد، با خوانش سویه‌های اجتماعی و معترضانه و دادخواهانه (یا «سیاسی») شعر شاملو، و همزمان با درنگریستنِ شرایط ایران امروز، به توانایی چشمگیر تصویرها، استعاره‌ها و لحن و زبان رازگشای او در بازنمایی حال و هوای جاری در ماتم‌سرای ایران امروز (یا «شهر خسته» به تعبیر او) پی می‌بریم، چندان که گویی شاعر از موضعی پیشگویانه و پیامبرانه معبر و مفسر هرآن چیزی است که در زمانه نامهربان ما، در این چندمین دهه استیلای استبداد دینی بر ایران پساانقلابی و مغبون، همچنان روی می‌دهد.

«سالی

         نوروز

بی چلچله بی بنفشه می‌آید…

سالی

       نوروز

بی گندم سبز و سفره می‌آید،..»[۲]

کلام پیشگویانه شاعر گاه شامل مواردی نیز می‌شود که آراسته به چشم‌اندازی خوش‌بینانه و نویدبخش و دورنمای شادکامی و شادزیستی هستند:

در معبر قتل عام

        شمع های خاطره افروخته خواهد شد…

دستان اشتیاق

       از دریچه ها دراز خواهد شد

لبان فراموشی

        به خنده باز خواهد شد

و بهار

       در معبری از غریو

تا شهر خسته

          پیشباز خواهد شد.»[۳]

از جاودانگیِ شعر حافظ تا ماندگاریِ شعر شاملو

کهنگی‌ناپذیری و ماندگاری شعر شاملو و پیشبازی که همچنان از آن می‌شود یادآور نامیرایی شعر فردوسی (به دلیل درهم‌تنیدگی آن با حافظه جمعی و تاریخی و گنجینه زبانی و حماسی و داستانی) و همچنین جاودانگیِ شعر حافظ است. گو این که در این میان همگرایی و همداستانیِ شاملوی شاعر و حافظ را، آن‌هم در مواردی نه چندان اندک یا استثنایی، به لحاظی می‌توان بیمه کننده ماندگاری شعر شاملویی در درازای زمان دانست.[۴]

در این میان اما نقش بسیار تأثیرگذار نیمایوشیج را در دور نگاه‌داشتن شاملوی جوان‌سال از سرودن اشعار احساساتی و سست‌مایه و برانگیختن رویداشت او به مضامین و موضوعات انسانی و اجتماعی نباید از یاد برد.[۵]

شاملو خود به‌نحوی از جاودانگی شعر حافظ یاد کرده است. او علت این جاودانگی را در رویداشت حافظ به مفاهیم انسانی و اجتماعی و نیز در والاگرایی و وارستگی منشی (رندی و قلندری) و اندیشه آزاد در شخص او دانسته است. از پیش‎گفتاری که شاملو بر چاپ دوم حافظ شیراز (۱۳۵۴) ‎آورده است درمی‎یابیم که انگیزه خودِ او در رویداشت به حافظ و شعر وی وجود مفاهیم انسانی و اجتماعی، دادخواهانه، و حتی سیاسی (اعتراض و افشاگری و دادخواهی…) در دیوان او بوده است، و نیز بازتاب ارزش‎های انسانی و منشی والا در این اثر،[۶] مانند رندی و آزادگی، بی‎رنگی و بی‎پروایی، نیک‌اندیشی و حقیقت‎گویی، وارستگی و سازش‎ناپذیری، بلندهمتی و دورپروازی، افشاگری و دادخواهی، و انسانیت‎ستایی و جهل و تعصب‎ستیزی. شاملو گاه این دسته از خصایل زیبنده را در واژه‎ـ مفهوم «رندی» (که ازجمله مفاهیم پایه‏ای خود حافط است) خلاصه می‎کند و «رندی» را «بزرگ‎ترین فضیلت انسانی» می‌شمرد.[۷] همین مفاهیم و ارزش‌ها در شعرهای اجتماعی و دادخواهانه خودِ شاملو جایگاهی برجسته دارند.

شاملو چندین سال پس از چاپ حافظ شیراز در گفت و گویی دیگربار به حافظ می‌پردازد و می‌گوید:

«حافظ برای من انسانی است غم‎خوار بشریت… حافظ به‎عقیده من شاعر شاعران است، و به‎احتمال زیاد نخستین‎شاعری که شعر را سلاح مبارزه اجتماعی کرد… حافظ زبانی داشت در حد اعجاز و تعهدی جوشان… حافظ در مرتبه اول با فریبکاری‎های اهل ریا در جدال بود، و راز مانده‎گاریش در این‎هاست‎: تعهد عمیق انسانی‎ـ اجتماعی، و شاعرانگی جان پاک و فخامت زبان‎اش…»[۸]

باریِ شاملو با پی‌بردن به سهم کارساز مفاهیم و ارزش‌های یادشده در باروری و جاودانگی شعر خواجه شیراز، شعر اجتماعی و انسانیت‌گرای خویش را نیز، در پرتو آشتی دادن آن با مفاهیم و ارزش‌هایی مشابه، به سرنوشت خجسته همسانی گِرِه می‌زند. بدین‌سان بخش بزرگی از اشعار او، به‌ویژه آن دسته از آن‌ها که «سیاسی» و «اجتماعی»، «متعهد»، و یا «فرهنگی» (به‌گفته خود وی) خوانده شده است، نمایی نه تنها از وضعیت سیاسی ناجور و دلسردکننده ایران پیش از انقلاب که نیز از اوضاع آشفته و ناخجسته ایران امروز را در سطوح انسانی، سیاسی و اجتماعی پیش چشم ما می‌نهد. بدین لحاظ می‌شود گفت که کلام شاعرانه در چنین مواردی مستعد درگذشتن از «وضعیت موجود» (زمان سرایش شعر) و بال‌گستری و دورپروازی است. چندان که، در عین رویداشت به رخدادهایی محصور در زمان و مکانی ویژه، ناظر بر واقعیاتی در بستر زمانی بس درازتر می‌گردد، زمانی که تا روزگار پس از مرگ شاعر دامن می‌گسترد. و چنین است که اشکال اجتماعی و مردمی و متعهد اشعار شاملو را، حتا برخی از عاشقانه‌ترین آن‌ها را که نام و نشان «آیدا» را در خود دارند، آراسته به «پیش‌تازی» و «پیش‌گویی» و رسالتی «پیامبرانه» می‌توان دانست. راز ماندگاری شعر شاعر نیز در این پویندگی و رازگشایی مستمر نهفته است.

«من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام می‌زنم…

من با ابدیت بیگانه نیستم…

هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بی‌جواب نمانده است.

به صداهای دور گوش می‌دهم، از دور به صدای من گوش می‌دهند.

من زنده ام

فریادِ من بی‌جواب نیست.»[۹]

«در این بن‌بست»، یک مورد نمونه‌وار از سروده‌های ماندگار و پیامبرانه شاملو

گفت و گو پیرامون ماندگاری و ویژگی پیشگویانه و پیامبرانه شعر شاملو را با درنگی در «در این بن‌بست» (سروده ۳۱ تیرماه ۱۳۵۸، در دفتر ترانه‎های کوچک غربت) پی می‌گیریم. شعری است که از دید موضوع و محتوی بسیاری از دیگرشعرهای اجتماعی و دادخواهانه احمد شاملو را نمایندگی می‌کند. شعر از مهلکه «روزگار غریب» و کینه‌توزی با عشق و اخلاق و انسانیت یاد می‌کند، و از ضربه‎های کشنده‌ای می‌گوید که بر پیکر مهربانی و روشنایی‎، سرور و شادمانی، مهرورزی و لبخند، و وجدان بیدار و اندیشۀ نیک فرود می‎آید. «روزگار غریب» همانا بن‎بست جان‌فرسایی را می‌ماند که راه گریزی برجای نمی‌گذارد. دامگه حادثه‌خیزی است که آدمی را برآن دارد تا به پناهگاهی دور از چشم بداندیشان و بدکاران بیاندیشد. این پناهگاه به «پستوی خانه» تعبیر شده است، به خلوتی که با ورود بدان چیزی، وگرچه اندک، از انسانیت، مهرورزیِ بی رنگ و ریا و دیگرارزش‎های انسانی و اخلاقی را می‌شود از دستبرد بداندیشان و کینه‌توزان مصون داشت.

« دهانت را می‎بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می‎دارم.

دلت را می‎بویند

روزگار غریبی است‎، نازنین

 و عشق را

کنار تیرک راه بند

تازیانه می‎زنند‎.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن‎بست گیج و پیچ سرما

آتش را

    به‎سوختبار سرود و شعر

فروزان می‎دارند.

به اندیشیدن خطر مکن‎.

روزگار غریبی است‎، نازنین

آن‎که بر در می‎کوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است‎.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند

بر گذرگاه‎ها مستقر

با کنده و ساطوری خون‎آلود

روزگار غریبی است‎، نازنین

و تبسم را بر لب‎ها جراحی می‎کنند

و ترانه را بر دهان‎.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری

بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی است‎، نازنین

ابلیس پیروزمست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد‎

[۱۰]

زمینه کلی این شعر خوش‌ریخت و خوش‌آهنگ برپایه نگرشی عینی و سیاسی و اجتماعی و اندیشه‌ای انسانیت‌محور شکل گرفته است‎، و در آن تصویرها و ترکیب های اغلب حس‌آمیز که با ضرب‌آهنگ‌های فراخور حال همراهی می‌شوند (مانند «تازیانه» و «کشتن چراغ»، «ساطور خون‎آلود»، «ابلیس پیروزمست» و «سور عزا» و غیره) به برجستگی درون‌مایۀ سیاسی و اجتماعی شعر هرچه بیش‌تر و بهتر می‎افزایند. شعر، با وجود دارا بودن لحن و زبانی قاطع و بی‌پروا و درآمیخته با اندیشه‌ای سرکش و توفنده، برخوردار از لطافت و ظرافتی دلنواز در سطوح تصویری و بیانی و موسیقیایی است.

شعر با پیشاهنگی عاطفی و عاشقانه و همزمان هشداردهنده می‎آغازد‎: «دهانت را می‎بویند‎/ مبادا که گفته باشی دوستت می‎دارم». سپس‎، با پرداختن به کردار جنون‎آمیز و ویران‌گر بزهکاران، از تراژدی تازیانه خوردن «عشق» و سوختن «سرود و شعر»، و «کشتن چراغ» و جراحی «تبسم» و «ترانه» و غیره یاد می‎کند. ازین رهگذر درون‎مایۀ سیاسی و اجتماعی شعر در قالب تصاویری که با عواطف و احساسات انسانی ژرف و نرم تناسبی به‌کمال دارند نمایش داده می‎شود. وانگهی در هر بند از شعر گزارۀ «روزگار غریبی است‎، نازنین» و یا گزاره «…در پستوی خانه نهان باید کرد» تکرار می‎شود، و این تکرار هربار حیرت و هشدار و توصیه را در جای جایِ شعر برمی‎نشاند. تصویرهایی چون «بن‎بست» (نشانه ناچاری و ناگزیری)، «پستوی خانه» (پناهگاه) و «سرما» (نماد فسردگی و ناپویایی) همگی گویای وجود احساس ناامنی فراگیر و وبی‎اعتمادی نسبت به جهان نامهربان پیرامون و اوج گرفتن انگیزۀ خلوت‎گزینی و درخودخزیدگی است. همین تصویرها سرخوردگی و نگرانی فزاینده و نیز غم‌خواری و همدردی شخص شاعر (به مثابۀ جزیی از یک کل انسانی و اجتماعی) با دیگران را در گذر «روزگار غریب» تعبیر و ترجمه می‌کنند. باری، «در این بن‌بست» در عین‎حال که وضعیت نافرخندۀ اواخر دهه پنجاه (زمان سرایش شعر) را زمزمه می‌کند، رو به سوی روزگار بس نافرخنده‌تری می‌دارد که سایه شوم آن بر زندگانی سیاسی و اجتماعی، انسانی و اخلاقی، و مدنی و فرهنگی ایران امروز بیش از پیش سنگینی می‌کند.

به هرروی، «در این بن بست» مورد نمونه‌وار و گویایی از شعرهای پیشگویانه یا پیامبرانه شاملوی نگران و رازگشا است. وانگهی کل این شعر را یک تغزل سیاسی‎ـ اجتماعی می‎توان شمرد. تغزلی است روان و خوش‌آوا و دل‌انگیز و همزمان استوار و استادانه که از وجدان و اندیشه‌ای بیدار و متعهد و انسانیت محور برآمده است.

گفتنی است که «روزگار غریب» و هراسناکی که شاعر از آن سخن می‌گوید یادآور آن زمانه‌ای نیز هست که هدایت (در «بوف کور») از آن شکایت دارد، زمانه‌ای که جولانگاه «رجاله‎ها» و «اراذل» و معرکه «مرد قصاب» و ساطور خون‎آلوده بوده است. زمانه هدایت روزگار شگفتی است که در آن پلیدی و بداندیشی، فرومایگی و رنگ و ریا و تبهکاری، و نیز ترس و دلهره، بی‌اعتمادی و احساس ناامنی، و مشغله و دغدغۀ مرگ به جای آرامش وجودی و روحی، امیدورزی و خوش بینی، و زندگانی بهنجار و بهزیستی برنشسته است: «کی می‎داند‎؟ شاید همین الان یا یک ساعت دیگر یک دسته گزمه مست برای دستگیر کردنم بیایند… من نمی‎دانم کجا هستم، و این تکه آسمان بالای سرم یا این چند وجب زمینی که رویش نشسته‎ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است. در هرصورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم.»[۱۱] هم در چنین شرایط دشمن‌کیشی است که هدایت از «پستوی اتاق» به مثابۀ پناهگاهی امن و آرام سخن می‎گوید. جایی است که او در آن نقاشی روی قلمدان خویش را، که تجسم بامعنایی از سرگذشت عشق رازورانه اوست، پنهان می‎کند تا مگر از نگاه نامحرمان و دستبرد «رجاله‎ها» در امان باشد. «نقاشی را با احتیاط هرچه تمام‎تر بردم در قوطی حلبی خودم که جای دخلم بود گذاشتم و در پستوی اطاقم پنهان کردم.‎…»[۱۲]پیش‎تر دیدیم که شاملو نیز می‌اندیشد که «عشق» را، همانند «آتش» و «نور» و «شوق» و حتا «خدا»، در «پستوی خانه» می‎باید پنهان داشت. به‌هرروی «روزگار غریب» شاملو و «دنیای رجاله‎ها»، «احمق»ها، «چاروادار»ها و «گزمه»های هدایت وجوه مشابه و مشترکی با یکدیگر دارند. گفتنی است که شاملو، سال‎ها پیش از سرایش «در این بن‎بست»، در جایی از منظومۀ «رکسانا» (۱۳۲۹) نیز، منظومه حماسی‌واری که به دیده ما زیر تأثیر بوف کور هدایت پدید آمده است، سرنوشت گوهر عشق را از زبان رازگشای رکسانا چنین بازگو می‎کند‎:

« و هرکس آن‎چه را که دوست مى‌دارد در بند مى‌گذارد،

و هر زن مروارید غلطان خود را به زندان صندوق محبوس مى‌دارد…»[۱۳]

«در این بن بست»، به لحاظ لحن و زبان قاطع و افشاکننده و محتوای انسانی و سیاسی و اجتماعی خود، با شعر «بر کدام جنازه می‌گرید؟» (در دفتر در آستانه) هماواز می‌شود، با شعری مرثیه‌وارِ و اندیشه‌برانگیزِ که شاملو در ۱۳۷۲ یعنی ۱۴ سال پس از «در این بن‌بست» سروده است. تردیدی نیست که این هماوازی همگام با انباشتگی و تحمل‌ناپذیری در و رنجِ آن «مردم بی‌لبخند»ی صورت می‌گیرد که در ماتم‌سرای ایران امروز دیگربار می‌باید به پا خیزد و با مظاهر جهل و ارتجاع و خودکامگی بستیزد.

«بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟

بر کدام مردۀ پنهان می‌گرید

این سازِ بی‌زمان؟

در کدام غار

بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زِه، این پنجۀ نادان؟

بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

بگذار برخیزد!…

بر برکه لاجوردین ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه گوی تباهی؟

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می‌کند

زیر دریچه های بی‌گناهی؟

بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

بگذار برخیزد!…»

چندین سروده دیگر شاملو که مسلح به لحن و زبانی خروشان و دادخواهانه‌اند، حتا برخی از آن‌ها که سال‌ها پیش از وقایع ۵۷ سروده شده‌اند، آینه وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران امروزند. همین بس از شعر پرآوازۀ «بر سنگفرش» (۱۳۳۶، در باغ آینه) یاد کنیم. هرچند از زمان سرایش این شعر نزدیک به ۶۶ سال می‌گذرد، ولی انعطاف‌پذیری و توانایی آن در بیان رخدادهای جامعه ایران امروز یک امر مسلم است.

« یاران ناشناخته‎ام

چون اختران سوخته

چندان به خاک تیره فروریختند سرد

که گفتی

دیگر

       زمین

             همیشه

                   شبی بی‎ستاره ماند…

از پشت شیشه‎ها به‎خیابان نظر کنید !

خون را به سنگفرش ببینید!.‎..»[۱۴]

شعر «از مرگ»، دیماه ۱۳۴۱) نیز بنا بر دیدگاه استبدادستیز مشابهی سروده شده است. و مناسبت داشتن آن با ایران امروز در خورد اعتنا است.

  • « هراس من ـ باری ـ همه از مردن در سرزمینی‌ست
  • که مزد گور کن
  •             از بهای آزادی آدمی

‎                            افزون باشد.» [۱۵]

پانویس:

[۱] . شاملو‎، «دراین بن‎بست»، ترانه‎های کوچک غربت، در: مجموعه آثار، دفتر یکم (شعر)، بخش ۱ و ۲، زیر نظر نیاز یعقوبشاهی، تهران، زمانه، ۱۳۷۸، دفتر یکم، بخش اول، ص ۸۷۱ ـ۸۷۲‎.
[۲] . شاملو، «نوروز در زمستان»، در: حدیث بی‌قراری ماهان، تهران، انتشارات مازیار، ۱۳۷۹، ص ۱۰ – ۱۱.
[۳] . همان، ص ۱۱ – ۱۲.
[۴] . برای درنگی بیش‌تر در چگونگی تأثیرگذاری شعر و اندیشه حافظ در شعر احمد شاملو بنگرید به: شریعت کاشانی، علی، سرود بی‏قراری ـ هستی‏شناسی شعر، اندیشه و بینش احمد شاملو، تهران، نشر نظر، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، ص ۵۲ به پس.
[۵] . بنگرید به همان، ص ۳۰ به پس.
[۶] . بنگرید به شاملو، حافظ شیراز (حافظ به‎روایت احمد شاملو)، چاپ نخست، تهران، نیل، ۱۳۳۶، چاپ دوم (همراه با پیش‌گفتار)، تهران، مروارید، ۱۳۵۴.
[۷] . بنگرید به شاملو‎، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ»‎، چاپ تازه‌تر در: مجابی، جواد (به کوشش ـ )‎، شناختنامه احمد شاملو، نشر قطره، ۱۳۷۷، ص ۵۸۷‎ ـ ۵۹۴.
[۸] . «گفت و گوی ناصر حریری با شاملو»، برگرفته از پاشایی، ع. ، نام همه شعرهای تو (زندگی و شعر احمد شاملو)، ۲ جلد، تهران، نشر ثالث، ۱۳۷۸. ج ۲، ص ۱۰۳۹.
[۹] . شاملو، احمد، «دیگر تنها نیستم»، هوای تازه، در: مجموعه آثار، دفتر یکم (شعر)، بخش اول‎، یادشده، ص ۲۳۹- ۲۴۰.
[۱۰] . شاملو‎، «دراین بن‎بست»، ترانه‎های کوچک غربت، همان، ص ۸۷۱ ـ۸۷۲‎.
[۱۱] . هدایت، صادق، بوف کور، ص ۴۶ و ۴۸.
[۱۲] . هدایت، همان، ص ۳۱‎.
[۱۳] . شاملو، «رکسانا»، هوای تازه، مجموعه آثار، دفتر یکم، یادشده، ص ۲۸۴..
[۱۴] . شاملو، « بر سنگفرش»، باغ آینه، همان، دفتر یکم، ص ۳۵۱ـ۳۵۲. گفتنی است که «سنگفرش» شاملو با یک شعر سیاسی از هوشنگ ابتهاج، با عنوان «بر سواد سنگفرش راه» (سرودۀ اسفند ۱۳۳۱، در دفتر شبگیر)، در افشای استبداد و سرکوب‌گری همسو و همنوا است. ابتهاج در این شعر (که از استبداد سال‎های ۱۳۳۰ و پس‎از آن دم می‎زند) همچون شاملوی برآشفته در «سنگفرش» از فریاد «خشم سرکش» و «خروش خلق» سخن می‎گوید، و نیز از «جلاد» و «خون شهیدان» و «سنگفرش» خون‎آلوده. تنها تفاوتی که میان این دو شعر به چشم می‎خورد این است که شعر شاملو ویژگی روایی‎ـ‎گزارشی دارد، خطاب شاعر هم با مردم «کوچه» است، حال آن که روی سخن ابتهاج یک‌راست با «جلاد» زمانه است‎: «…‎می‎کشم فریاد/ ای جلاد! ننگت باد!/… می‎درخشد زیر برق چکمه‎های تو/ لکه‎های خون دامنگیر/… و به‎جا مانده‎ست از خون شهیدان/ بر سواد سنگفرش راه/ نقش یک فریاد.» (ابتهاج، امیرهوشنگ (ه‍. ا. سایه)، «بر سواد سنگفرش راه»، دفتر شبگیر، تهران، ۱۳۳۲، چاپ سوم، تهران، توس، ۱۳۷۰.)
[۱۵] . شاملو، «از مرگ…‎»، آیدا در آینه‎، در: مجموعه آثار، دفتر یکم (شعر)، یادشده، ص ۴۸۳‎.

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی