قلعه گالپاها، فیلمی درباره زندگی و کارهای حسین دولتآبادی، ساخته احمد نیک آذر
فیلمی که در این صفحه میبینید انتخابی است از «ریشهها، میراث اندیشه»، سینمای مستقل من در «تبعید»، ساخته احمد نیکآذر کارگردان، نمایشنامهنویس و فیلمساز ساکن آلمان.
فیلمی که در این صفحه میبینید انتخابی است از «ریشهها، میراث اندیشه»، سینمای مستقل من در «تبعید»، ساخته احمد نیکآذر کارگردان، نمایشنامهنویس و فیلمساز ساکن آلمان.
محمد ابراهیم اقلیدی مترجم و ویراستار پس از یک بیماری طولانی بامداد یکشنبه ۲۵ شهریور در تهران درگذشت. او در سال ۱۳۲۷ در اقلید فارس
خوری که در بیروت به دنیا آمده و در همین شهر هم بزرگ شده بود، از مدافعان آزادی بیان و از منتقدان سرسخت از دیکتاتوریها در خاورمیانه از جمله حکومت بشار اسد و همچنین از مدافعان مردم فلسطین بود. او در دانشگاه لبنان و سپس در دانشگاه سوربن پاریس تحصیل کرد و دکترای تاریخ اجتماعی گرفت.
عزا و عروسیمان قاطی شده. مردم کیک میبرند سر قبر بچههاشان. بادکنک باد میکنند و آواز میخوانند. آدم خیال میکند دارد کابوس میبیند.
رمان با نثری صریح و بی رحم و با کلماتی گاهی دوست نداشتنی به حرکت در میآید و وقتی در فضای رمان رها شدی جدا شدن از آن دشوار است. انگا ر در متن داستان در جستجوی خویشتنی و در جستجوی آدمیانی که میشناسی، تصویر واقعی از کسانی که هر روز در آینه یا در خیابان می بینی و این جستجو و تصاویر تا پایان رهایت نمی کند.
نوزاد از درون گهواره به آرامی به تو خیره میشود، چشمانش آنقدر آبی است که انگار طوفانی از باران از میان آنها عبور کرده است. این نگاهی است که تو را میترساند، نگاهی که اگر اجازه بدهی، میتواند به قلبت نفوذ کند. نگاهی که قدرت دارد احساس شن و بوی دریا را از روحت پاک کند. زمزمه میکنی «تو فرزند من نیستی،» درحالیکه از گهواره عبور میکنی و موهای طلاییاش را نوازش میکنی.
«موسیقی در لبهٔ پرتگاه: مسیر آهنگسازان ایرانی پس از انقلاب ۵۷ » (به زبان انگلیسی) به بررسی تأثیر عمیق انقلاب ۱۳۵۷ بر موسیقی ایران میپردازد. در این پژوهش، با توصیف و تحلیل داستانهای منحصر به فرد آهنگسازان معاصر، انواع موانع و چالشهای گستردهی سیاسی-اجتماعی که این هنرمندان با آن دست و پنجه نرم کردهاند به تصویر کشیده شده است .
وقتی سایهٔ ضحاک از بالای سرت لحظهای کنار نمیرود، پس تو برای سگی مینویسی که طی مسیر دو گورستان میخواست همراهیات کند و سال بعد که از علی پرسیدم «از گوودی چه خبر؟» با همان لحن عبوس و چشمان کمفروغ تسخر زد که مرد، که رفته .اما به کجا؟
محمد ابراهیم اقلیدی مترجم و ویراستار پس از یک بیماری طولانی بامداد یکشنبه ۲۵ شهریور در تهران درگذشت. علیرضا بهنام، شاعر و از خویشاوندان او این خبر را در گفتوگو با نشریه ادبی بانگ تأیید کرده است.
کانون هنرمندان ایرانی فیلم و تئاتر برونمرز، در بیانیهای در آستانه دومین سالگرد قیام ژینا اعلام کرد «به پیروزی این جنبش در برابر بیش از چهار دهه سرکوب فیزیکی، روانی و فرهنگی، جامعه ایران باور دارد.»
کاریکاتورها و داستانهای تلخ و شیرین نشریه ملانصرالدین در زمینه آزادی زن، بیانگر این معناست که در یک قرن گذشته زنان در منطقه ما چهها به دست آوردهاند و برای چهها هنوز باید بجنگند و مردان به این مسئله چطور نگاه میکنند.
برای اَن ماری تونگ هرمِلین، زیباییشناسی پراکنده کرای تبعید اوگرشیچ، دعوتی است برای روایت و روشن کردن تاریخچه خانوادگی خود. در پرتو مادربزرگی که میگریزد، جابجا میشود و ناپدید میگردد، مجموعهای از داستانهای بزرگ نمایان میشود؛ داستانهایی درباره نژادپرستی، اشتیاق و عشق.
برگردیم به موضوع، در پایینترین ردهی این مافیا، ژاندارمی بود به اسم لُردوز، آقای مونار یک روز در دستشویی ایستگاه قطار او را دید که بله با یک کارگر راهآهن حسابی مشغول است، مونار تا ده سال چیزی در این مورد نگفت، لردوز را به منطقهی دیگری فرستادند، او هم ازدواج کرد، متوجه قضیه هستیدکه.
در این میزگرد آرش نصرتاللهی در گفت وگو با علی قنبری، شیدا محمدی و نسیم مرعشی توان ادبیات در ارتقای زیست اجتماعی انسان را به سنجش میگذارد.
در سالگرد قیام ژینا، با صدا و اجرای شاعر: آرزویم آمدن آن لغتی بود که در میان دست و پای مردان مسلح، تا خناق، تا خفگی با گازها، سکوتها، سرابها، تیرباران شده بود پیش از جمع شدنش در قاب یک روز، و ما را دیگر آیا، امید آمدنی هست؟
گزارشی از رضا علامهزاده از جشنواره بین المللی آواز فلامنکو “لو فررو” در اسپانیا با زیرنویس فارسی را میبینید:
۳۶ سال از اعدامهای تابستان ۶۷ میگذرد، اما تابستان تنها فصل اعدام در جمهوری اسلامی و زندان تنها مکان جنایت نبود و نیست.
هراس انسان از مرگ، مضامینی تازه نیستند. آن چه میتواند نسبتآ بدیع جلوه کند، انطباق جنبی این مضامیناند بر تار و پود جامعهای که خود را، لجوجانه و کودکوش، تافتهی جدا بافتهای می داند و درانتها و بویژه پیگیری آنها در بطن ادبیات مدرن ما.
«باران میبارد» نوشته حسن حسام به تحقیق اولین داستانی است که در ادبیات معاصر ایران بعد از انقلاب درباره کابوس قتل عام زندانیان سیاسی نوشته شده است. نقطه صفر کابوسی است که نه در ۶۷ که در سال ۶۰ آغاز شد. چشمانداز ادامه این راه چیست؟ با حسن حسام گفتوگویی کردهام.
هیبت بزرگ خانم رفیعی قاب در را گرفته است. نه چشمهایش معلوم است و نه دماغش. دو دستش را از زیر چادر درمیآورد و سبیل چخماقی واکسزدهاش را به بالا تاب میدهد. از کل صورتش فقط همان سبیل پیداست.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.