نوروز۱۴۰۲
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن، باز لاله میدمد از خون جوانان وطن. جانا! اما به کوری چشم دشمنان باهار و نوروزان ایران، باز هم در سفرهمان: سبزه و سپیدی و قرمزی ماهیِ دلخون…
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن، باز لاله میدمد از خون جوانان وطن. جانا! اما به کوری چشم دشمنان باهار و نوروزان ایران، باز هم در سفرهمان: سبزه و سپیدی و قرمزی ماهیِ دلخون…
علاقمندان به کتاب به نشانه همبستگی با شهر کتاب بابل در ویترین سوخته این کتابفروشی هفتسین نوروزی چیدند.
نیما در افسانه، به تعبیری، با زرتشت سخن میگوید؛ امّا با زرتشتِ شاعر و سرودساز، نه زرتشتِ پیامبر. غفلت از این تمایز میانِ شاعر و پیامبر، خواشن شعر نیما را به دکترینی الهیاتی فرومی کاهد که از جانِ زنانهی افسانهی نیما دور است.
گیسوان دخترانم را به یاد آر، لابهلای استخوانِ آسفالت، صدایی، صدایی، کاکل خون بر سر داشت… ای بیت مذکر، بحر رَمَل، نهسالهگان بیملائک ماییم و من که شانهام را در ابر غربت چلاندهام
سال ۱۴۰۱ با پخش سرود «سلام فرمانده» از صدا و سیمای جمهوری اسلامی آغاز شد، به ریزش متروپل و اعتراضات خوزستان رسید و سپس با بگیر و ببندهای گشت ارشاد در تابستان ادامه یافت و سرانجام به اعتراضات شهریور انجامید که به یک موقعیت انقلابی بدل شد. رویدادهای ۱۴۰۱ در یک نگاه:
از ابتدای داستان ما با مشخصات شخصیتی روبهرو هستیم که قاسم را کشته است. در طول داستان، رفتهرفته همین صفت و دادهها به خود او بازمیگردد و در نهایت او شخصیتی را با مشخصات خودش میکشد. در تردید میمانی که قاسم فاعل است یا مفعول؟
دخترانی که ویدئوی رقص گروهی آنها همزمان با روز جهانی زن بازتاب گسترده یافته بود، وادار به «اعتراف اجباری» شدهاند. روایتی از همبستگی با آنان.
وبسایت جایزه نوبل از کنزابورو اوئه به عنوان نویسندهای یاد کرده است که در آثارش «با نیرویی شاعرانه و در حدفاصل بین واقعیت و اسطوره، جهانی را میآفریند که نمایانگر مخمصهها و نگرانیهای انسان در عصر کنونیست.»
چرا هیچکس نمیداند که من شهید شدهام؟ درحالیکه شهید شدهام، به شهادت رسیدهام. به لقاء الله پیوستهام. میپیوندم.
بخشی از این ایجاد فشار با احضار پدر و خواهر ابوالفضل به شعبه ۹۰۳ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۹ مشهد اعمال شده است، اما بخش غیررسمی ولی ملموس این فشار، تلاش برای ترساندن صاحبخانه آنها و بیرون کردن خانواده ابوالفضل، پیش از موعد اتمام قرارداد اجاره است.
بیست و سوم مهرماه، چند روز پس از کشته شدن اصلان، همه در اتاق فرماندهی جمع شده بودیم. روی نقشهیی که بر دیوار رییس ناحیهی انتظامی برجستهتر از هرچیز دیگر به نظر میآمد، پر از سوزنهای تهگرد رنگی بود. شلوغیها از کنترل خارج شده و وارد یک مرحلهی تازه شده بود.
در «انفجار بزرگ» هوشنگ گلشیری، آن حادثه بزرگ و تحولآفرین رقص چند جوان است. ۳۰ سال بعد دنیای این داستان بیش از هر موقع دیگری به ما نزدیک است. پس از انتشار ویدیویی از رقص پنج دختر جوان در شهرک اکباتان تهران، گزارشهایی از تلاش نیروهای امنیتی برای شناسایی و بازداشت این دختران و اعمال فشار بر مربی آنان منتشر شده است.
اعضای خانواده کیوان مهتدی دوشنبه ۱۹ دی در شبکههای اجتماعی خبر دادند که این مدافع حقوق کارگران به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به پنج سال حبس و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم شده و حکم او را به وکیلاش ابلاغ کردهاند.
پیچِ بیسیم را چرخاند تا صدایش کمتر شود. باقی دکمههای دستگاه افتاده بودند و از سوراخِ آنها سیمها و قطعات برقی آن دیده میشدند. مردِ پشتِ بیسیم زیرِ خنده زده بود و تنها عقربهای که روی دستگاه باقی مانده بود، در پس زمینهی سفیدش، عینِ خندههای او میلرزید.
برایصحاف و شاطر گفتم. با هم آمده بودند. شاطر ناراحت شد. دستش را گذاشت روی چشمهایش. نگفتم مادربزرگ فقط چشمهایش درد میکرد. مدام از چشمهایش اشک میآمد. رفته بود دکتر. گفت: “دکتر نبود. میگویند فرار کرده.” نمیدانستم چرا فرار کرده است.
. نویسندگان این بیانیه نوشتهاند «کنار دانشآموزان، دانشجویان و مادران و پدرانشان» ایستادهاند و خواهان شناسایی «هر چه سریعتر عوامل این رفتارهای طالبانی و پایاندادن به این وضعیت اسفبارند.» آنها یادآوری و تأکید کردهاند که زنان ایران حق تحصیلی را که «به بهایی گزاف بهدست آوردهاند هرگز و با هیچ تهدیدی از دست نخواهند داد.»
احتمالن باید پاییزِ ۱۳۵۴ بوده باشد ــ پنج شش ماه بعد از ورودِ من به مسجد سلیمان ــ که نخستین بار، یارعلی پورمقدم را بعد از مراسمِ صبحگاهِ ” دبیرستان نیروی زمینی ارتش” در مسجد سلیمان دیدهام.
در فرهنگ فارسی، صدای زنان، در حجاب و در قفس تقابلهای دوتائی خصوصی/عمومی، گرفتار شده است. چنین به نظر میرسد که این اتفاق در تمام جنبههای زندگی؛ اخلاقی، جنسی، اجتماعی و سیاسی، ریشه دوانده است.
پدر «سامان یاسین (صیدی)»، خواننده کُرد اهل کرمانشاه، با انتشار متنی در صفحه اینستاگرامش تایید کرد که حکم اعدام صادر شده برای فرزندش، «نقض شده است.»
به گزارش رادیو فردا رضا خندان مهابادی، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران که بهتازگی از زندان آزاد شده است، در یادداشتی تأکید کرد که آزادی او و چند عضو دیگر این کانون «با قدرت جنبش مردم ممکن شد.» خندان مهابادی هشدار داد که دستگاه بگیر و ببند متوقف نشده است.
نمیداند آخرین مکالمه او و ابوالفضل… آخرین لمس دست و بدنش… آخرین نگاهشان به هم… آخرین رقصشان… آخرین پاسور بازیشان و آخرین دورهم بودنشان میشود پانزدهم مهر!
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.