فاطمه اختصاری: آهو دریایی – سه شعر و یک ترانه
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
خانم ثابت از زندان اوین و به واسطه دوستی شعر حاضر را برای انتشار در بانگ در اختیار ما قرار داده است:
دبیرخانه فستیوال هنری بینالمللی «زن، زندگی، آزادی» در ونکوور کانادا با انتشار فراخوان، از آغاز بهکار دومین دورهی خود خبر داد. در این دوره بخشی هم برای «شعر» در نظر گرفته شده است.
سه تن از بستگان هدایت خاطراتی از او را نقل میکنند پیرامون رابطه نویسنده با حزب توده، با خرافات و جهل و با نویسندگان همعصرش.
این رمان ترسیم هذیانها، پریشانگوییها و کابوسهای یک شب “شاه عباس کبیر” است. در همان حال این رمان سرشار از کابوسها، قتلها، شکنجهها و صحنههایی وحشتناک و شگرفی از گوش و بینی بریدن و “زندهخواری” دُژخیمان غولآسای دربار است که نفس را در سینه حبس و تپش قلب خواننده را افزون میکند.
به مناسبت روز نویسندگان زندانی، کانون نویسندگان ایران بیانیهای صادر کرده است که میخوانید:
حذف کلمات در ایران ابزار پیچیدهای در دست قدرت است و این ماجرا در تمام تاریخ ما حضور داشته است. دلایل حذف میتواند بسیار ابتدایی و بچگانه باشد اما تا وقتی قیچی در دست کسانیست که از این راه نان میخورند ادامه دارد.
در «تاریخ شانژمانهای ایران» میتوان یک تضاد بنیادین را دید. کرمانی از یک سو پیامبر مسلمانان و امامان شیعه را تقدیس میکند و از سوی دیگر اعراب را (با استناد به قرآن) کفرپیشه میخواند.به باور من، او پرشورترین و همزمان متناقضگوترین نویسنده ایران در قرن نوزدهم میلادی است.
رمان «مدار» نوشته سامانتا هاروی،به عنوان اثر برگزیده معتبرترین جایزه ادبیات داستانی بریتانیا انتخاب شد.
یکی از برنامههای جانبی نمایشگاه الف نشستی با ساسان قهرمان و حسن زرهی دربارهی تاریخ نشر فارسی در تورنتو بود که فیلم آن را میتوانید ببینید.
لورپایُر خانم از راه میرسد، دوشیزه لوزییر ازش میپرسد که چطور مورتَن را ندیده، مورتَن در باغ بوده، خودش آمدنش را به او خبر داده بوده، مورتَن هم از این خبر تعجب کرده اما برخوردش مؤدبانه بوده به خاطر دوستی نزدیکش.
برای لیلای «در تیرگی شب» حضور دیگری به تدریج کمرنگتر میشود و او خود را باز مییابد. لیلای زن درون را در مییابد و نویسندهٔ مرد میکوشد دیگری زن را درک کند و به او نزدیک شود. او و احساساتش را به تصویر بکشد و برای رهایی اش، حداقل در چهارچوب داستان، تلاش کند.
کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیهای اعلام کرده است که تنها با دسترسی به رسانههای آزاد میتوان از حقیقت رویدادهایی مانند ماجرای آهو دریایی و خودکشی دختر افغان مطلع شد. این بیانیه را میخوانید:
ما دو گونه وطن داریم. یکی آنکه میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد، با کوههای بلند و رودهای کمآب و صحراهایی فراخ و ریگزارها و شورهزارهایی گرم. وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما خانه دارد.
ای تاریک که بر دَم میزنی، ای نوازش شرم بر پیشانی و پوست، دستان عرق کردهات از ابتدا، از ابتدا، از ابتدا به گناه، به نفرتِ انگشت، حرکتی به مثابهٔ فاک، در میان جمیعِ روندگان، به سمت خوشبختی…
زندگی مجازی سالهاست که بخشی از زندگی ما شده است. چند تا از داستانها چگونگیِ برخوردِ زندگیِ سنتی با دنیای مجازی را دستمایه قرار دادهاند. دو داستان هم به تناقضات و آشفتگیهای زندگی در مهاجرت پرداختهاند.
زنی با دریایی وقار
تاثیرگذارترین
شعرِ زنان را
سرود
و آهوواره از دشت
در برابرِ چشمان پر شرهی میراب
از مرگاب بگذرد
تا سیراب دریایی از آزادی شود
“ایوان” – هرچند به ظاهر حزبی است – در واقعی بودن و وجود حضرت “عیسی مسیح” تردید ندارد و حاضر نیست باورهای ایدهئولوژیک حزبی خود را به ساحت مقدس شعر خویش وارد کند. ناگزیر به او انگ “دیوانهگی” خورده، در یک بیمارستان روانی بستری میگردد تا شاید “آدم” شود.
مشکل این بود که «بررس» معتقد بود زن و مردی که در این رُمان هستند و با هم رابطه دارند، رسمن مزدوج نیستند. چندین مورد دیگر هم ایراد گرفته بودند که چندان جدی نبود.
فعالان سیاسی داستان زبیگنیو از استبداد جان به در میبرند اما به دلیل غیبت از کشور خود و زندگی حاشیهای در کشور میزبان، از فعالیت سیاسی واقعی و مؤثر محروم و از معنا و هویت تهی میشوند.
داوود در رمان «حوریها» از جنایتهای اسلامگرایان در جریان جنگ داخلی الجزایر انتقاد میکند. این رمان در الجزایر جزو آثار ممنوعه است و انتشارات گالیمار به خاطر انتشار این اثر از شرکت در نمایشگاه کتاب الجزایر محروم شد.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.