«جلوی خانه ما یکی مرده بود»، از اکبر فلاح‌زاده در نشر آسمانا

به تازگی مجموعه داستانی از اکبر فلاح‌زاده، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار در نشر آسمانا منتشر شده است.

اکبر فلاح‌زاده در رشته ادبیات دراماتیک از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران لیسانس،‌ و در رشته ادبیات نوین آلمان و علوم رسانه‌ای از دانشگاه ماربورگ آلمان دکترای خود را گرفته است. نخستین کتابش ترجمه نمایشنامه «عید پاک» آگوست استریندبرگ در میانه دهه شصت به‌خاطر پیشگفتار ضد جنگ و صلح‌طلبانه اش ممنوع شد. سال‌ها نویسنده‌ در رادیو زمانه بوده و کتاب «مجازات اعدام،‌ تاریخ،‌ منشاء،‌ قربانیان» از کارل برونو لدر آلمانی را هم ترجمه کرده است.

نویسنده درباره این کتاب نوشته است:

داستان‌های این مجموعه در زمان‌های مختلف نوشته شده‌اند، اما همه‌شان داستان‌های زمانه ما هستند: زمانه درد و دربدری.
داستان‌های نخست این مجموعه مال وقتی است که با بچه‌های نمایش و داستانویسی آن زمان (اوایل دهه شصت) داستان و نمایش می‌نوشتیم و می‌خواندیم.
ما همه شبیه هم بودیم: جوان، عاشق خواندن و نوشتن، تنگدست و لاغر، اما امیدوار، با چشمهایی که دودو می‌زد دنبال آزادی و عدالت، ملبس به یک اورکت گل و گشاد و پر جیب که تمام بضاعت‌مان بود. داستان‌ها و نمایشنامه‌های خودمان یا دوستانمان در جیب‌های گشاد زیر بغلش بود که دست به دست می‌کردیم. سانسور اجازه چاپ نمی‌داد.
یکسو جنگ بود و همه سو جیپ‌های گشت‌وگیر خیابانی. در این میانه ما با ترس‌ولرز می‌خواندیم و می‌نوشتیم و سیگار می‌کشیدیم، سیگار می‌کشیدیم، سیگار می‌کشیدیم و سرفه می‌کردیم. گرسنه هم که می‌شدیم یک ساندویچ می‌گرفتنم شریکی می‌خوردیم. کسی به ما کار نمی‌داد. برای کار باید از کمیته یا مسجد محل تاییدیه می‌گرفتیم که اگر آنطرف‌ها آفتابی می‌شدیم خودمان را می‌گرفتند. ما هر کدام به شیوه خودمان به زمان و زمانه نه گفته بودیم و در زندگی روزمره غرامت سنگین آن نه را می‌پرداختیم.
از انقلاب فرهنگی (اردیبهشت ۱۳۵۹) تا نوشیدن جام زهر آتش‌بس و کشتار زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷) دشوارترین و دردناک‌ترین سالهای زندگی نسل ما و شاید تمام نسل‌ها در تمام تاریخ ایران بود و ما را که غالبا جوانانی ۲۰ تا ۲۵ ساله بودیم یکباره مچاله و پنجاه ساله کرد. ما جوانی نکرده، پیر شدیم.
آن زمان‌ها خواندن و نوشتن مشکوک بود. ما با ترس و لرز به این کار “مشکوک” مبادرت می‌کردیم. داستان‌ها را سرپایی و هول هولکی نقد می‌کردیم و گاهی هم بر سرشان دعوا می‌کردیم.

انتشارات آسمانا در اطلاعیه‌ای درباره این کتاب نوشته است:

«چند داستان از داستان‌های این مجموعه مربوط به این زمان یا متأثر از آن است. داستان‌های دیگری از این مجموعه که سال‌ها بعد در مهاجرت نوشته شده‌اند باز همچنان کم‌وبیش حال و هوای آن سال‌ها و آن دردها و ترس‌ها را دارند. ترس و درد و ناامنی در جان ما عمیقا ریشه دوانده‌اند و کنده نمی‌شوند.»

آسمانا در ادامه یادآوری کرده که داستان‌های این مجموعه در مجموع با توجه به مشکلات مهاجران، جامعه‌گراست:

«این مجموعه اما از موضوعات دیگر از جمله زندگی روزمره در مهاجرت و دنیای مجازی خالی نیست. زندگی مجازی سال‌هاست که بخشی از زندگی ما شده است. چند تا از داستان‌ها چگونگیِ برخوردِ زندگیِ سنتی با دنیای مجازی را دستمایه قرار داده‌اند. دو داستان هم به تناقضات و آشفتگی‌های زندگی در مهاجرت پرداخته‌اند.  چند داستان دیگر این مجموعه هم داستان زندگی حاشیه‌نشینان زندگی است که تقلا می‌کنند زیر دست‌وپای یک جامعه فاسدِ اختلاس‌زده له نشوند و شرافتمندانه زندگی کنند.»

برای خرید کتاب بر روی این لینک کلیک کنید

برای خواندن بیشتر درباره این کتاب بر روی این لینک کلیک کنید.

در نشر آسمانا:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی