
رمان «مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست» نوشتهی مهدی گنجوی که با ظرافت نامش را از مصراعی از شعر «حیله» ایرج میرزا با عنوان «حیله» برگرفته، با روایتهای چندگانه و فضاسازی نوآر، زندگی حاشیهنشینان تهران را در شبکهای از گناه، انتقام و حسرت به تصویر میکشد. این اثر، با بهرهگیری از چندصدایی باختینی و کاوش نابرابریهای شهری، پایتخت را بهعنوان فضایی خصومتآمیز نشان میدهد که شخصیتها را در چرخهای از خشونت و انزوا گرفتار میکند.
این رمان از سیزده بخش تشکیل شده که هر بخش از دیدگاه یکی از شخصیتها (شهاب، ثریا، کتابفروش، هیوا، مازیار، مأمور پمپ بنزین، بهنام، و دختر رئیس) روایت میشود و هر کدام بخشی از پازل کلی داستان را تکمیل میکنند. این ساختار، که یادآور تکنیکهای ساختارگرایانهای مانند روایتهای موازی و تکهتکه است، به خواننده امکان میدهد تا از طریق زوایای مختلف، به درک عمیقتری از روابط و انگیزههای شخصیتها برسد. هر روایت، با فلاشبکها و توصیفات حسی، گذشته و حال شخصیتها را بازمیآفریند و در همان حال، شکافهای روایی را حفظ میکند و با این تمهیدات، ابهام و تعلیق را تقویت میکند.
در جهانی که گنجوی در این رمان می سازد، تهران تحت کنترل ساکنانش قرار ندارد و شخصیتها را در کوچههای تاریک، آپارتمانهای نیمهساخته، و انباریهای پر از بوی تریاک به دام میاندازد.
نظر مهرک کمالی درباره این رمان شهری را میخوانیم:
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست نوشتهی مهدی گنجوی از ابتدا و با عنوانش بر وجه پارودیک خود تاکید میکند. [۱] آیا باید جدیاش گرفت؟ بله. آیا باید از آن نتایج اجتماعی – فلسفی – آخرالزمانی گرفت؟ به احتمال زیاد، نه.
مستیم و خرابیم و … از همان اول قواعد خودش را میگذارد و شروع میکند به ساختن فضایی که مدام و از زوایای مختلف بازسازی میشود. کتابفروشی، صاحبش و مشتریانش، آنهایی نیستند که ما به تجربه میشناسیم و با دیدنشان در رمان انگار داریم اطرافیانمان را میبینیم. آنها شخصیتهای منحصر به فردی هستند که در فضاهای منحصر به فرد با حوادثی ناآشنا مواجه میشوند. در این فضاهاست که پای بوف کور به میان میآید اما در وجهی پارودیک؛ اگر خواننده دنبال زن اثیری و ترومای حرامزادگی بگردد و مستیم و خرابیم و … را بر آن اساس بخواند، به خطا رفته است. همینطور رمان نشانههایی از روایتهای آخرالزمانی دارد اما به شکل تقلیدی طنزآمیز؛ گرفتار کردن خواننده در پیچ و خم داستان هدفی است مهمتر از هر نتیجهگیری خارج از متن.

متن به عمد خواننده را گیج میکند. گنجوی به دقت وقایع و فضاها و شخصیتها را جوری میچیند که هم تلاقیها و تداخلها را آشکار کند و هم پلاتی چند وجهی بسازد. پلات چند وجهی از مشخصات ادبیات پستمدرن است که در عین ممانعت از تفسیری یگانه از متن، لذت خواندن را به هدف غایی نوشتن بدل میکند. فکر خواننده میتواند به هزار راه برود اما آنچه او را وامیدارد ادامه دهد، لذتی است که از خواندن مستیم و خرابیم و …، صرف نظر از هر نوع نگاه تفسیری به آن، میبرد.
یکی از لذتهای یگانهی خواندن مستیم و خرابیم و … کار دقیقی است که گنجوی روی جزییات کنشها و واکنشهای شخصیتهای داستان کرده است. به عنوان مثال، جایی از رمان، آنچنان به دقت کار محمد آقای خیاط روی شلوارهای زنانه و فاق آنها و اتاق پروو و تعامل او با مشتریانش را توصیف میکند که خواننده نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. یا با توصیف دقیق حالات و اطوار و مهمتر از همه تریاک کشیدن مازیار، شخصیتی منحصر به فرد و کمیک و مرد رند از او میسازد که در داستانهای فارسی شاید فقط در کارهای بهرام صادقی شبیه او را سراغ داریم.
از بهرام صادقی تا مهدی گنجوی، ادبیات داستانی ایران راه زیادی آمده است. الان دیگر فقط سبکهای ادبی مشغلهی ذهنی بسیاری از نویسندگان نیست و به جای آن، ژانر به یکی از دغدغههای اصلی آنان تبدیل شده است. آنها دیگر خود را صرفا ملتزم به بازنمایی واقعیت یا نوشتن تاریخ نانوشتهی ستمدیدگان یا حتی ساختن پارودی از نوع کارهای بهرام صادقی نمیدانند. میخواهند راههای نرفته بروند و ژانر کمکشان میکند تا حدودی بدانند چگونه داستانهای جدید با موضوعهای نو خلق کنند. مستیم و خرابیم و … هم از این قاعده مستثنا نیست. اگر بخواهیم آن را بر مبنای ژانر دستهبندی کنیم، مسلما در ژانر معمایی – جنایی تعریف میشود؛ ژانری که نمایندگان انگشتشماری در ادبیات داستانی ایران دارد. در این ژانر، تعلیق و ابهام و حرکت و نوآوری از انعکاس واقعیت و بازنمایی زمانه مهمتر است. مستیم و خرابیم و … اگرچه گاه ابهام مخّل دارد و خواننده را گیج میکند، در بسط تعلیق و حرکت داستانی، از مشخصات اصلی رمان معمایی-جنایی، مثالزدنی است.
به آغاز این متن اگر برگردیم، باید بگویم که مستیم و خرابیم و … را باید جدی گرفت و به دقت خواند، فقط خواننده باید به یاد داشته باشد که نگاه «صعبفکور»انه[۲] به یک رمان معمایی-جنایی، میتواند لذت خواندن را به او حرام کند.
پانویس:
[۱] عنوان کتاب بیتی است از شعری طنزآمیز و پورنوگرافیک از ایرج میرزا با عنوان «حیله»:
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست / بگذار بجنبد کفل از تو کمر از من
[۲] «صعب فکور» اصطلاحی است که صادق هدایت برای آکادمیسینهای عصا قورت داده به کار میبرد که استنباطشان از هر متنی از چارچوب نشانههای آشنا و سنتی که آموزشش را دیده بودند، فراتر نمیرفت. در مورد مستیم و خرابیم و …، تفسیر رئالیستی و گشتن به دنبال نشانههایی از وضعیت موجود ایران، سنتی است که خواننده را گمراه میکند. من نگاه «صعبفکور»انه به تعبیر هدایت را گسترش دادهام و به این شیوه تفسیر رئالیستی – سنتی هم اطلاق میکنم.








