
یوسف انصاری: «تمرکز نشئه»
راوی در دو زمان موازی روایت میکند: در سیزدهسالگی، با تیروکمان یک پرنده (یاهی) را زخمی میکند، سپس آن را نجات میدهد، اما پرنده پس از بهبودی برای همیشه میرود. در چهلودوسالگی، او پس از رابطهی عاشقانه با معشوقهاش (میم)، این خاطره را مرور میکند و به تضاد بین خشونت کودکی، احساس گناه، و عشق بزرگسالی میاندیشد. داستان با نمادهای تکرارشونده و پایان باز، بر گسست انسان از طبیعت و جستجوی معصومیت ازدسترفته تأکید میکند.