در هفتهای که گذشت خودکشی یک دختر دانشآموز و همچنین اعتراض یک دختر دانشجو در محوطه دانشگاه علوم جامعه ایران را تکان داد.
در تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۳ در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران مأموران حراست و بسیج دانشگاه با زور قصد داشتند یک دختر دانشجو را به بهانه حجاب و نداشتن مقنعه به داخل اتاقک حراست ببرند اما با مقاومت و اعتراض او، لباسش (هودی مانند) از تنش کنده شد و زیر هودی چیزی جز لباس زیر بر تن او نبود؛ به همین علت مأموران حراست شوکه شده و رهایش کردند. پس از این ماجرا و نیمه برهنه شدنِ بالاتنهاش در طی درگیری، دختر از فرط عصبانیت شلوارش را هم درآورد و به سمت مأموران پرتاب کرد و نیمه برهنه شد و همین موضوع باعث دستگیری خشونتآمیز او شد. مسئولان دانشگاه با تکذیب برخورد فیزیکی با این دانشجو، مدعی اختلال روانی او شدند. او پس از دستگیری توسط پلیس به دستور اطلاعات سپاه به بیمارستان روانپزشکی ایران واقع در جاده مخصوص منتقل شده و تحت نظر پزشک و روانپزشک قرار گرفت.
خبرنامه امیرکبیر نام این دختر را آهو دریایی ۳۰ ساله و دانشجوی ترم ۷ زبان فرانسه دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات معرفی کرد. مسیح علینژاد نام او را مهلا دریایی ملقب به آهو اعلام کرد.
آموزش و پرورش شهرستانهای تهران نیز با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد: «عصر روز یکشنبه – ۱۳ آبان ۱۴۰۳ – یکی از دانشآموزان دختر تبعه افغانستان ساکن شهرری، پس از ترک مدرسه، بر اثر سقوط از ارتفاع یک ساختمان مسکونی مصدوم شد و پس از انتقال فوری به بیمارستان و با وجود تلاشهای تیم پزشکی، جان خود را از دست داد.»
در اطلاعیه آموزش و پرورش آمده که «هنوز انگیزه و دلایل قطعی این اقدام از سوی دانش آموز مشخص نشده» اما برخی از رسانهها در ایران قبل از این گزارش داده بودند که این دختر نوجوان دانشآموز پس از برخورد مدیر مدرسه با او بر سر نوع پوشش و تهدیدش به اخراج از دبیرستان، «خودکشی» کرده است.
کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیهای اعلام کرده است که تنها با دسترسی به رسانههای آزاد میتوان از حقیقت رویدادهایی مانند ماجرای آهو دریایی و خودکشی دختر افغان مطلع شد. این بیانیه را میخوانید:
حذف رسانههای مستقل خبری و بریدن جریان آزاد اطلاعات به تسلط رسانههای یک طرفه که در دست حکومت است میانجامد. نه مردم به این رسانهها اعتماد دارند و نه این دست رسانههای رسمی کارشان خبرنگاری است. بستن راههای آزادی بیان دست خبرنگاران مستقل را از دسترسی به حقایق کوتاه میکند و آنچه باقی میماند حدس و گمانهایی است که خواسته و ناخواسته موجهای خبری را تقویت میکند و بر اصل ماجرا سرپوش میگذارد.
هفتهای که گذشت، شاهد دو خبر تکاندهنده بودیم: شنبه، ۱۲ آبان ۱۴۰۳ تصاویری از زنی جوان با لباس زیر در محوطهی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و لحظهی بازداشت او منتشر شد. و خبر دیگر خودکشی دختر مهاجر افغانستانی در پی تحقیر و تهدید او به اخراج از مدرسه به خاطر نوع پوشش. بیخبری از نام و سرنوشت دختر علوم و تحقیقات در همان ساعات اولیه نشان داد که چگونه غیاب رسانههای آزاد و جریان آزادانهی اطلاعات و اخبار، سرکوب مستمر خبرنگاران مستقل و آزاد و به حاشیه راندن و تحریف حقایق در رسانههای وابسته به قدرت، دست حکومت را بر جان و سرنوشت یک انسان، خاصه انسان معترض، میگشاید.
بار دیگر پیکر زن به میدان کشاکشهای سیاسی و تسویه حسابهای عرفی بدل شد تا این حقیقت که زن جوان دانشگاه علوم و تحقیقات همچون میلیونها زن دیگر تحت ستمی سازمانیافته زندگی میکند، به حاشیه رانده شود. همچنان که موج نوین مهاجرستیزی سرکوب چندگانهی زن بودن و مهاجر بودن را کتمان میکند؛ جانهای جوانی که هر دو و هر کدام به شکلی قربانی قوانین زنستیزانه شدند.
زنان که از یک سو زندگی خود را از قید و بندهای قوانین زنستیزانهی حکومت و از سوی دیگر پندارهای عرف و سنت بیرون میکشند، ناچارند با تبعیضهای چندگانهای در جهات مختلف دست و پنجه نرم کنند که مهاجر بودن یکی از آن تبعیضهاست. انگارههای عرفی که نه برآمده از آگاهی جمعی بلکه حاصل سالیان دراز سانسور، آموزش حکومتی و تبعیض سازمانیافته علیه زنان است. عجیب نیست که هر حرکت زنان که به سوی آزادی بیان و حق انتخاب پوشش خیز برمیدارد، با طیف وسیعی از واکنشها، از پروندهسازی تا دیوانهانگاری مواجه میشود و یا جهت آن را از سوی زن به سوی موضوعات دیگری برمیگردانند تا بر ظلم به زن سرپوش بگذارند.
خبر بد برای سرکوبگران این است که سرکوب هر روزهی زنان نتوانسته است باور آنان را به خود و تواناییهایشان متزلزل کند و مانع تلاش خستگیناپذیرشان برای حضور برابر در عرصههای اجتماعی شود. مبارزهی زنان که در همهی این سالها با سرکوب مداوم همراه بوده، از اسفند ۵۷ آغاز شد و امروز به مبارزهای هر روزه بدل شده است. سیر رویدادهایی که هم خودسوزی اعتراضی هما دارابی را به خود دیده و هم اعتراض خاموش ویدا موحد را. تصویر زن جوان دانشگاه علوم و تحقیقات، تصویر اعتراض زنی به جانآمده از ستم را پیش چشم جامعهی سرکوب شدهی پس از جنبش ۱۴۰۱ گذاشته است؛ با این همه آنچه بر او رفت نمایش تمام عیار بهرهبرداری حاکمیت از سالها سانسور و اختناق را نیز پیش چشم میآورد، نمایشی که جز به مدد فشار افکار عمومی و آگاه جامعه افشا نخواهد شد. حاکمیتی که به مدد قوانین تبعیضآمیز و انگ جنون، زنان را از عرصههای اجتماعی بیرون رانده است، با بستن راههای دسترسی به زن جوان دانشگاه علوم و تحقیقات کوشید او را قربانی بهرهبرداری رسانهای خود کند و تا آنجا پیش رفت که وزیر علومش منتشرکنندگان تصاویر او را «اشاعهدهندگان فحشا» نامید.
تنها دسترسی به رسانههای آزاد است که میتواند سرنوشت زن جوان دانشگاه علوم و تحقیقات را از محاق بیخبری و ابهام بیرون کشد؛ همچنان که دلایل دست از جان شستن دختران جوان دانشآموز را به عیان نشان خواهد داد. مطالبات زنان که به خواست آزادی بیان و حق انتخاب پوشش گره خورده نیز تنها زمانی محقق خواهد شد که سلطهی حکومت بر رسانه و آموزش و سازوکار قضایی پایان یابد.