معرفی رمان ۵۶ درجه با شیرین عزیزی مقدم: ساده چون لیوان آب در دنیایی تشنه

“زندگیِ ما مثل یک لیوانِ آب بود: ساده و بی‌حرف.”

با همین گزاره‌ی ساده است که حسین نوش‌آذر ما را به دنیای دیستوپیاییِ نوولِ ۵۶ درجه دعوت‌می‌کند. داستانی چندلایه‌ که طنز ملایم تلخی نیز، زیر پوستِ گزاره‌هایِ آن جاری است؛ درست از همان‌جایی‌که بارداری زنِ قصه را، “بعد از ده‌سال «زناشویی پایدار»”، منوط به “اجازه‌ی اداره‌‌ی خانواده” می‌کند:

” هما گفته بود: «باید بریم ایران. من دلم می‌خواد بچه‌م در ایران دنیا بیاد.»
“بعدها می‌توانستیم برای بچه‌مان، که البته هنوز در حدِ یک “جواز کاغذی” بود، قصه‌ی این سفر را تعریف‌کنیم۰”

این رمان، جهانی ویران‌شهری با دمایی ۵۶ درجه را ترسیم‌می‌کند، و به خواننده درباره‌ی آن‌چه در زیست‌بوم ما ممکن‌است رخ‌دهد، هشدارمی‌دهد.

نویسنده با جای‌گذاریِ ناسازه‌ها در بافتِ متن، و دوگانه‌سازی در ساختِ داستان، احساس هم‌دلی را درخواننده برمی‌انگیزانَد. از خاطره و آینده و همبستگی و درد مشترک و جادوی نام وطن، پلی می‌سازد تا او را به‌مددِ اسطوره و ادبیات و حافظه‌ی تاریخیِ همگانی، به‌عنوانِ عامل یگانه‌ساز و وحدت‌بخش ملی، با خود همراه‌کند.

طرح داستان حولِ محور بارداریِ هما شکل‌می‌گیرد:

نویسنده، شخصیت محکم هما، و شخصیت دنباله‌روِ راوی را در همان چندسطر اول، به ما بازمی‌نُماید:

“گفته بودم: «آخه این چه کاریه؟  اون‌جا نقطه‌ی قرمز دنیاس.»

و هما هم گفته بود: “اگر حتی آخر دنیا هم باشد که نیست، زادگاه آباء و اجدادی ماست”

و این‌طور بود که پایش را کرده بود تویِ یک کفش و من هم مثل یک قایق کاغذی که زود جهتش تغییرمی‌کند، موافقت کرده بودم.”

روزگاری فروغ در شعر آخرالزمانیِ “آیه‌های زمینی”، پایان جهان را در سردشدنِ خورشید تصور کرده‌بود. امروز گرمایش زمین مشکل اصلیِ جهانیان است و این دقیقاً یکی از دغدغه‌هایِ ۵۶ درجه است که در کنار دیگرمشکلات، برای نویسنده بستری را فراهم آورده که از عشق و مسئولیت‌پذیری در برابر محبوب سخن بگوید. این محبوب دراین کتاب هم معشوقه است و هم وطن.

“ایران یکی از نقاطِ قرمز دنیاست” و کشور درگیرِ بحران‌های متعدد زیست‌محیطی و سیاسی و اجتماعی است که آن را سه‌تکه کرده‌است.

رشد گردشگری، و هجوم بیگانگان به وطن، و درآمدزایی تنها از طریق گردشگری، سبب ایجاد شکاف‌های فرهنگی و تضادهایی در میان مردم شده است.
فرقه‌گرایی‌هایِ کهن و چنددستگی، از طرفی؛ و خشونتِ فراگیردر جامعه، و در خانه، به‌دلایل مختلف، بیدادمی‌کند. از همان بو ورود به ایران، در نگاه نخست، جوانانی افراطی، با عَلَم‌ و کتل و لیزر گوشه‌ای؛ و گروهی در طرف دیگر دیده‌می‌شوند.

داستان از منزل کوچک زوج جوان آغازمی‌شود. برای سفر به ایستگاه فضایی می‌روند. سوار شاتل می‌شوند و به ایران می‌رسند.
مراحلی را در سفر طی‌می‌کنند که همراهِ چالش‌های بسیار است‌.

زنی مرموز به‌نام سمنانه دلیلِ راه آن‌ها می‌شود. او از کتاب و جویباری سخن‌می‌گوید که انگیزه‌ی سفر آن‌ها می‌شود.

سمنانه در زمان سفر‌می‌کند. روز اول پیر است و نابینا؛ فردایِ آن روز جوان است و زیبا.

یکی از چالش‌های سفر، دیدار با مردی است که خود را آگوستین‌حکیم می‌نامد و مانند افسانه‌های معروف شرقی، معما طرح می‌کند. هما هر هفت معما را پاسخ‌می‌دهد.

در آشتیان مردی آرزوی جامعه‌‌ی ایران باستان را دارد و برای برآورده‌شدن آن، بنایی ساختگی برپا کرده‌است که همه‌چیزش مصنوعی‌است: شهری زیبا با نام الهگان و امشاسپندان و پادشاهان تکثیرشده: آناهید یک، دو، سه. بی‌شمار کوروش‌ها، و داریوش‌ها. در آن‌جا همه تابع و فرمانبردارند.

سرزمین آشتیان درحالی فرومی‌ریزد؛ که سازنده‌ی آن، شاهد فروپاشیِ دنیایِ ساختگی خود است.

تهیه این کتاب در انتشارات آسمانا (+) در لولو دات کام (+)

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی