جلال رستمی گوران: بچه دایناسور از مریم ارس – روایتی از تبعید، زبان و میراث مقاومت

مقدمه:

در دو دهه‌ی اخیر، نسلی از نویسندگان، هنرمندان و روزنامه ‌نگاران ایرانی ‌تبار، به ‌ویژه زنان، درکشورهای غربی ظهور کرده‌اند که تبعید و مهاجرت را نه ‌تنها به‌عنوان تجربه‌ای تاریخی، بلکه به ‌مثابه‌ی چشم‌اندازی فرهنگی و هستی‌شناختی بازآفرینی کرده‌اند.آنان فرزندان تبعیدیان سیاسی یا مهاجران هستند؛ نسلی که در جهان میزبان زاده شده یا از کودکی در فرهنگ آن بالیده‌اند، اما بخشی از حافظه‌ی والدین تبعیدی خود را نیز با خود حمل می‌کنند.زبان در زندگی این نسل، نه فقط ابزار بیان، بلکه میدان هویت ‌یابی و ترجمه‌ی جهانی است که در آن زندگی می‌کنند.این زنان نویسنده، هنرمند و روزنامه‌نگار، و نیز فعالان دیگر عرصه‌های رسانه‌ای، در کشورهای محل زندگی‌شان به چهره‌هایی شاخص در عرصه‌ی اندیشه و هنر بدل شده‌اند و آثار و نقش فرهنگی مؤثر آنان جوایز معتبری را به خود اختصاص داده است. آنان نسلی هستند که از دل دو فرهنگ، «خرده‌ فرهنگی» تازه پدید آورده‌اند؛ فرهنگی که می‌توان آن را «سرمایه‌ی بزرگ فرهنگی نسل دوم تبعیدیان» نامید.

البته این ویژگی منحصر به نویسندگان و فعالان ایرانی‌تبار نیست؛ در میان نسل دوم نویسندگان، هنرمندان و روزنامه‌نگاران کردتبار، ترک ‌تبار و عرب‌ تبار نیز می‌توان همین پدیده را مشاهده کرد — ترکیبی از عناصر مثبت دو جهان که نه نفیِ هویت گذشته است و نه تسلیمِ هویت حال، بلکه می‌توان آن را نوعی بازآفرینی و ترکیب هم‌ زمانِ هردو دانست.

زبان به‌مثابه وطن

هانا آرنت در گفت‌وگوی خود با گونتر گاوس در سال ۱۹۶۴ درباره‌ی زبان می‌گوید:

«آنچه برایم باقی مانده، زبان است — و منظورم فقط این نیست که هنوز می‌توانم آلمانی حرف بزنم، که این امری است طبیعی، بلکه این است که با این زبان می‌اندیشم.»

این جمله، در عمق خود، سرنوشتِ نسل دوم در تبعید را به نحو ویژه‌ای پارادوکسیکال بازمی‌تاباند؛ نسلی که در کشورهای اروپایی زاده شد یا بالیده و زبان مادری‌اش را هرگز به‌طور کامل نزیسته، اما آن را در حافظه‌ی جمعی و فرهنگی خود حمل می‌کند. آنان با زبان آلمانی، انگلیسی یا زبان‌هایی که با آن بزرگ شده‌اند می‌اندیشند، می‌نویسند، هنر می‌آفرینند و زندگی می‌کنند، اما هم‌زمان در همین زبان، جهانی تازه از تعلق برای خود می‌سازند؛ جهانی که در آن فرهنگ و زبانِ دیگری خانه‌ی دوم و همسایه‌ی خانه‌ی نخست آنان می‌شود. اگرچه با زبان مادری خود نمی‌اندیشند، اما با آن زندگی می‌کنند. که این خود نوعی اندیشیدن است. از این‌رو می‌توان گفت ادبیات نسل دوم تبعیدیان و مهاجران، «زبانی میان‌فرهنگی» آفریده است — زبانی که میان دو جهان زندگی می‌کند و می‌اندیشد. به همین جهت، دغدغه‌ی این نسل هم کشوری است که در آن زندگی می‌کنند و هم کشوری که خانواده‌ی آن‌ها ناچار به ترک آن شده‌اند.

در این میان، ادبیات نسل دوم تبعیدیان و مهاجران — که ما در اینجا فقط به نمونه‌ی ایرانی آن می‌پردازیم — جایگاه ویژه‌ای دارد. از آلمان تا اتریش، نسل تازه‌ای از نویسندگان و هنرمندان ایرانی‌تبار پدید آمده‌اند که به زبان آلمانی می‌نویسند. صرفاً هم این نیست که آن‌ها به زبان کشور میزبان می‌نویسند؛ بلکه می‌کوشند با ایجاد فضایی دوفرهنگی برای بازآفرینیِ هویت خویش، حافظه‌ی تبعید را به زبانی ویژه و دوفرهنگی تبدیل کنند. اگرچه زبان فارسی برای آن‌ها بیگانه نیست، اما با آن فاصله‌ای به معنای بزرگ شدن و بالیدن با این زبان را به همراه دارد — از شیدا بازیار و نوا ابراهیمی گرفته تا ناتالی امیری، گلینه عطایی، گیلدا صاحبی، ایزابل شایانی، و… مریم ارس — هریک، با متنی متفاوت اما، با دغدغه‌ای مشترک میان گذشته و اکنون، میان زبان مادری و زبان کشور میزبان، در رفت‌وآمدند. آنان از خاطره، مهاجرت و هویت زندگی در جامعه‌ی دیکتاتورزده‌ی ایران می‌نویسند. نوشته‌های آنان از حاشیه به متن آمده است، زیرا توانسته‌اند نه فقط تجربه‌ی فردی مهاجران، بلکه بحران اجتماعی و سیاسی ایران و جهان معاصر را از منظر درونِ تبعید به تصویر بکشند.

در چنین چشم‌اندازی است که کتاب Dinosaurierkind («بچه‌ی دایناسور») اثر مریم ارس جایگاهی ویژه می‌یابد. این کتاب که در سال ۲۰۲۵ در آلمان و توسط انتشارات اولشتاین چاپ و منتشر شده، نمونه‌ای درخشان از ادبیات میان‌فرهنگی است؛ انتشارات اولشتاین در معرفی این اثر: «آن را متنی میان جستار، زندگی‌نامه و خاطرات شخصی، می‌بیند.» مریم ارس در این کتاب در واقع می‌کوشد از خلال روایت زندگی پدر تبعیدی خود، که در خارج کشور، سال‌ها از فعالین کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی/ اتحادیه‌ی ملی، بوده است به بازاندیشی جایگاه خویش در جهان دوپاره‌ی زبان و حافظه بپردازد.

بچهٔ دایناسور

۱- معرفی کوتاه نویسنده و چگونگی تولد اثر: مریم ارس در سال ۱۹۸۲ در شهر کلن آلمان متولد شد. شهری که در آن در رشته‌های اسلام‌شناسی، زبان و ادبیات انگلیسی و علوم سیاسی تحصیل کرده است.
ارس در زمینه‌ی نقد ادبی، نگارش جستار و پژوهش‌های علمی فعالیت دارد و از منظری انتقادی، به بررسی الگوهای قدرت و بازنمایی آن در محافل فرهنگی و مطبوعاتی آلمانی‌زبان می‌پردازد.
او برای نگارش کتاب بچه‌ی دایناسور (Dinosaurierkind) موفق به دریافت بورسیه‌ی از بنیاد هنری نوردراین-وستفالن (Kunststiftung NRW) می‌شود. او در سال ۲۰۲۵ جایزه‌ی معتبر کورت توخولسکی را نیز دریافت می‌کند.
۲- جایگاه اثر: یکی از نمونه‌های شاخص ادبیات نسل دوم تبعیدیان در آلمان.
۳- محور اصلی نقد کتاب: بررسی مختصر اینکه چگونه ارس در جستار خود با روایت شخصی، هویتی جمعی را باز kezdőd
System: بازمی‌سازد — هویت فرزندی که میان دو زبان، دو حافظه و دو جهان زندگی می‌کند.
۴- درون‌مایه اصلی:
«بچه‌ی دایناسور» نه فقط روایتی از رشد در میان دو فرهنگ، بلکه بازتابی از وضعیت سیاسی و فرهنگی نسلی است که میان خاطره‌ی تبعید خانواده و زبان میزبان در جست‌وجوی خویش است. کتاب بچه‌ی دایناسور اثر مریم ارس، متنی جستاری و در عین‌حال روایی است که از سیزده فصل تشکیل شده است. ارس از خلال روایت زندگی پدر، می‌کوشد پلی میان تبعید و زادبوم، میان حافظه‌ی فردی و تاریخ جمعی برقرار کند.
کتاب از سفر فرزند برای آشنایی با خانواده‌ی پدری به ایران آغاز می‌شود و راوی در ادامه با بازخوانی زندگی یک فعال دانشجوی سیاسی ایرانی و از طریق آن «به ناگزیر» به تاریخ بخشی از جنبش دانشجویی و دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یا در مجموع به‌طور مختصر، به تاریخ معاصر ایران و به‌خصوص جنبش دانشجویی در آلمان و اوج آن در سال ۶۸ می‌پردازد.
در حقیقت، بچه‌ی دایناسور روایتی است از ترجمه‌ی زندگی و مبارزات نسل‌های گذشته و بازنوشتن تاریخ، از زاویه‌ی دید دختری که در زبان و فرهنگی دیگر، ردِ صدای پدر را جست‌وجو می‌کند.
۵- ویژگی اثر: در این جستار ۱۹۲ صفحه‌ای ویژگی تازه‌ای که توجه خواننده را به خود معطوف می‌کند متن‌های کوتاهِ میان‌متنی است. این متن‌های کوتاه «میان‌متنیِ» چند خطی و گاهاً حتی یک‌خطی؛ چکیده و مختصر و نمونه‌برداری‌شده‌ی پرسش و پاسخ‌ها و گفتگوهای طولانی دختر و پدر است که به‌عنوان اسناد مواد خام از آن برای نوشتن کتاب استفاده شده است. این قسمت‌های کوتاه به‌صورت مورب یا ایتالیک در میان متن‌ها، نه به‌عنوان ادامه‌ی متن، بلکه به‌طور مستقل آورده شده‌اند و هیچ‌گونه سکته‌ای در خلل متن ایجاد نمی‌کنند. (نمونه):
بعد از سال ۱۹۵۶، فعالیت‌ها و تظاهرات ما برای چپ‌های آلمانی فرصتی خوشایند بود تا با شعارهای پیشرو به خیابان بیایند.
ما همه‌چیز را سازماندهی می‌کردیم، آن‌ها فقط کافی بود بیایند.
بعدها، در جنبش همبستگی با ویتنام، ماجرا گاهی برعکس می‌شد.

۶- معنای استعاری عنوان کتاب
„Du kannst dir nicht aussuchen،
wie sehr die Welt dich mitnimmt. “

تو نمی‌توانی انتخاب کنی
جهان تو را تا کجا با خود خواهد برد.
(سعید میرهادی)

ارس در این اثر با نگاهی هم‌زمان شاعرانه و انتقادی، رابطه‌ی خود با پدر را به استعاره‌ای از رابطه‌ی دو نسل بدل می‌کند: نسل نخستِ انقلابیون ایرانی در تبعید، و نسل دوم که در آلمان بالیده و با میراث خاموش مقاومت زیسته است. در این روایت، پدر نمادی از نسلی است که آرمانی را زیسته و حال سنی از او گذشته است، و دختر، صدای نسلی است که باید از دل این سکوت، زبان تازه‌ای بیابد.

ارس در این کتاب با نگاهی هم‌زمان عاطفی و انتقادی، به تاریخ مبارزه‌ی سیاسی ایرانیان تبعیدی در آلمان بازمی‌گردد و از خلال رابطه‌ی خود با پدر، به پرسشی بنیادین می‌رسد: چگونه می‌توان گذشته‌ای را بازگو کرد که خود آن را زیسته‌ایم و در عین حال از آن بیگانه‌ایم؟

در مرکز روایت ارس استعاره‌ای شاعرانه و تاریخی قرار دارد: «دایناسورها». در زبان او، «دایناسور» که بخش اصلی عنوان کتاب، نام نسلی از مبارزان سیاسی ایرانی در تبعید است که زمانی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اروپا فعال بودند، اما اکنون از صحنه رفته‌اند. او می‌نویسد:

„Aber uns, den Dinosaurierkindern, genügt das nicht mehr.“

«اما برای ما، فرزندان دایناسورها، این دیگر کافی نیست.»

این جمله محور اصلی کتاب است. ارس از زبان نسل دوم سخن می‌گوید؛ نسلی که از پدران و مادران مبارز خود میراثی از آرمان و سکوت به ارث برده‌اند. آن‌ها فرزندان نسلی منقرض‌شده‌اند که نشانه‌هایش همچون فسیل در حافظه‌ی جمعی آن‌ها باقی مانده است. کار نویسنده از همین‌جا آغاز می‌شود: بیرون کشیدن این نشانه‌ها از زیر آوار زمان و ترجمه‌ی دوباره‌ی آن‌ها برای جهان امروز.

این جستار از نظر زبانی نیز تجربه‌ای درخشان است. ارس به آلمانی می‌نویسد، اما زبان او حامل تنشی درونی است. واژه‌ها در این کتاب فقط ابزار بیان نیستند، بلکه گاهی نشانه‌ی ناتوانی از گفتن‌اند. زبان برای او نه خانه، که مرز است. او از میان دو سکوت می‌نویسد: سکوت زبان مادری ازدست‌رفته و سکوت زبان میزبان که هنوز به‌تمامی از آنِ او نیست. در همین تنش است که در زیر پوست متن، متنی به شکل شعرگونه زاده می‌شود:

«وجود تو ناگهان برایم تجسمی بیرونی پیدا کرد، وقتی برای نخستین بار در ایران بودم. سال‌ها بعد، عمه‌ام گفت: «که من در طول روز کودک بودم، اما شب‌ها می‌خواستم مثل یک آدم بزرگ حرف بزنم، جدی و آرام.»

«لبخندی بر لب داشت، همان لبخند مهربانی که هیچ‌گاه از عشق خالی نبود. آن روزها او با دخترش، بهنوش، روی بستری که روی زمین انداخته بود می‌خوابیدند، و من و بهزاد در تخت‌های کوچک کودکان. تا نیمه‌های شب ما با هم حرف می‌زدیم. بهزاد و بهنوش مدت‌ها بود که به خواب رفته بودند و عمه بیتا برایم از تو می‌گفت. از اینکه چه زمانی فعالیت سیاسی‌ات را آغاز کردی، از پخش اعلامیه‌های ممنوعه، چند سال پس از کودتای ۱۳۳۲ — آن زمان یازده‌ساله بودی، در واقع هنوز یک کودک. از اینکه به چه کسانی کمک می‌کردی: هم‌کلاسی‌هایی از خانواده‌های فقیرتر، و بعدها در آلمان، به کسانی که گریخته بودند، به کسانی که دیگر هیچ نداشتند و هیچ نبودند.

داستان‌ها بسیار بودند، و من کمترشان را به یاد دارم. تنها چیزی که به یاد من مانده، احساسی است که آن زمان داشتم: اینکه تو واقعاً در این جهان وجود داری، همان‌گونه که در ذهن کودکانه‌ام می‌دیدمت.

«پیش از پرواز به من گفتی که من به جای تو پرواز می‌کنم

اما معنی این جمله برای کودکی یازده‌ساله، چه می‌توانست باشد؟

هیچ‌وقت آن را فراموش نکردم، اما در آن زمان هم درست درکش نکرده بودم. تنها وقتی آن‌همه آدم به دیدنم آمدند — بیشترشان بزرگسال، با دسته‌گل‌های بزرگ برای دیدار دختری کوچک. آن‌ها اصرار داشتند که من نامشان را به خاطر بسپارم تا بعد بتوانم از آن‌ها برایت بگویم. آن‌وقت بود که فهمیدم تو را فقط می‌شود در کلن دید، چون خودت نمی‌توانستی پرواز کنی. این فقط یک واقعیت بود.

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، هیچ دوره‌ای از سردرگمی درباره‌ی چرایی‌اش در ذهنم نیست.»

ارس در روایت خود، از جلسات شبانه و گفت‌وگوهای پدرش با دوستان تبعیدی یاد می‌کند؛ جهان کوچک و پرشوری که سیاست و زندگی روزمره در آن درهم‌تنیده‌اند. با گذشت زمان، او درمی‌یابد که آن روایت‌های خانوادگی در حافظه‌ی عمومی جایی ندارند. در تاریخ رسمیِ جنبش دانشجویی آلمان دهه‌ی شصت، نامی از آن نسل از ایرانیان مبارز دیده نمی‌شود؛ نسلی که در کنار نیروهای چپ آلمان علیه دیکتاتوری شاه فعالیت می‌کرد، اما در کتاب‌های تاریخ تنها به پاورقی‌هایی محو، فروکاسته شده بودند. در نگاه ارس، این حذفِ تاریخی، نوعی تبعید دوم است: تبعید از حافظه و از روایت رسمیِ تاریخ.

ارس می‌نویسد حتی برای او، به‌عنوان دخترِ آن نسل، فهم این غیبت، سال‌ها زمان برد — تا زمانی که دریافت آن «شمای ایتالیک»، همان پدر و یاران خاموش اویند. عبارت «شمای ایتالیک» استعاره‌ای است از نوشتن با تأکید یا متفاوت. گویی راوی می‌خواهد بگوید آیا او می‌تواند سخن تازه‌ای بگوید زمانی که حتی واژه‌ها و تأکیدهایش را از آنان به ارث برده است.

زبان آلمانی در این اثر به نوعی حافظه بدل می‌شود؛ حافظه‌ای که در آن واژه‌ها ردِ خاطراتی را حمل می‌کنند که خودِ نویسنده هرگز تجربه نکرده است. ارس در جایی از کتاب می‌نویسد: «اگر بخواهم در مورد دختری که در یک خانواده‌ی سیاسی بزرگ شده بگویم، یعنی چه، شاید معنایش همین باشد: دانستنِ این‌که واقعیت‌ها و دیدگاه‌هایی دیگر هم همیشه وجود دارند — آن‌هایی که در روایت جامعه‌ی اکثریت سفیدپوست جایی ندارند.»

در این جمله، می‌بینیم که: نوشتن برای او عملی انتقادی است، تلاشی برای گشودن روزنه‌ای در روایت‌های رسمی و بازگرداندن صداهای حذف‌شده به متن جامعه‌ی میزبان.

در کنار ارس، نویسندگان دیگری نیز در فضای فرهنگی آلمان و اتریش به تجربه‌ی مشابهی پرداخته‌اند. شیدا بازیار در رمان Nachts ist es leise in Teheran (شب‌ها در تهران آرام است) داستان خود را حول دو نسل اصلی می‌نویسد. اما روایت هر فصل از دیدگاه یکی از اعضای خانواده است که بیان می‌شود و تجربه‌های فرهنگی و نسلی متفاوتی را نشان می‌دهد. نوا ابراهیمی در Sechzehn Wörter (شانزده واژه) زبان را به‌مثابه‌ی حافظه‌ای عاطفی می‌کاود و از پیوند میان واژه و ریشه سخن می‌گوید. در کنار این دو، مریم ارس راه دیگری می‌رود: او از رمان فاصله می‌گیرد و جستار می‌نویسد، متنی که در آن اندیشه و زندگی را درهم می‌تند و مرز میان تحلیل و خاطره در آن از میان می‌رود.

اگر در آثار بازیار و ابراهیمی، خاطره‌ی ایران به‌مثابه پس‌زمینه‌ای شاعرانه حضور دارد، در کتاب ارس این خاطره بدل به مسئله‌ای فلسفی می‌شود: چگونه می‌توان از تبعیدی نوشت که خود آن را تجربه نکرده‌ای؟ این پرسش، جوهر زندگی نسل دوم است: نسلی که در «تاریخ تبعید» زاده شده، بی‌آن‌که خود تبعیدی باشد.

در بُعد جنسیتی، Dinosaurierkind نیز تصویری تازه از زن مهاجر می‌سازد. راوی زن با صدای خود، تعریفی نو از زنانگی در تبعید ارائه می‌دهد؛ زنی که میان سنت شرقی و سکولاریسم غربی، میان زبان مادری و زبان میزبان، در جست‌وجوی خود است. نوشتن برای او کنشی فمینیستی است، زیرا از خلال آن سکوت مادران و دختران مهاجر به گفتار بدل می‌شود.

در لایه‌ای دیگر، کتاب ارس درباره‌ی «زبان به‌مثابه‌ی سیاست» است. نویسنده در بخش‌هایی از کتاب با دقتی وسواس‌گونه درباره‌ی دستور زبان آلمانی می‌نویسد، و از خلال همین وسواس زبانی، معنای عمیق‌تری را آشکار می‌کند: اساساً تسلط بر زبانِ میزبان نوعی تلاش برای کنترل و در دست گرفتن سرنوشت خود نیز می‌باشد. اما ارس در نهایت نشان می‌دهد که رهایی نه در تسلط، بلکه در بازآفرینی زبان نهفته است.

در جایی دیگر از این جستار، ارس به ترور میکونوس در سال ۱۹۹۲ اشاره می‌کند — رخدادی که در آن چهار فعال کرد-ایرانی در برلین به‌دست مأموران جمهوری اسلامی کشته شدند. او می‌نویسد که پدرش می‌توانست یکی از قربانیان آن روز باشد. این خاطره نه‌فقط زخم خانوادگی، بلکه نمادی از خاموشی رسانه‌ها و بی‌تفاوتی جامعه‌ی میزبان است؛ جایی که فاجعه فقط وقتی جدی گرفته می‌شود که در مرکز یک کشور غربی رخ دهد. به همین خاطر مورد توجه جدی قرار می‌گیرد.

او می‌نویسد:

«داستان‌هایت در گذر سال‌ها به فاصله‌ی میان من و تو سنگینی‌ای خاصی بخشیدند که زندگی بیرونی‌ام را از تعادل انداخت؛ ناپیدا، اما همیشه حضور داشت و بعد، میکونوس اتفاق افتاد.

در واقع من ده‌ساله بودم وقتی صادق شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی به‌دست مأموران اطلاعاتی ایران به قتل رسیدند اما برای من، این رویداد در حقیقت نزدیک به ده سال بعد اتفاق افتاد؛ وقتی ناگهان فهمیدم که تو هم می‌توانستی در آن روز هفدهم سپتامبر سال ۱۹۹۲، در برلین-ویلمرس‌دورف، کشته شوی.

قرار بود تو هم آنجا باشی، همراه با مهرداد — همان که همیشه کمی بیش از آن‌که شبیه یک دانشمند علوم سیاسی باشد، به یک مجسمه‌ساز شبیه است. فقط تاریخ نشست را اشتباه رمزگشایی کرده بودید.

ماجرای میکونوس با حضوری کوتاه در رسانه‌های آلمان، ناگهان وجود تو را — و در نتیجه، کار تو را از حاشیه‌ی زندگی روزمره‌ی من بیرون آورد.

نام قربانیان را از تلویزیون یاد نگرفتم؛

اصلاً آیا نامی از آن‌ها برده شد؟

از آن‌ها فقط به‌عنوان اعضای اپوزیسیون کرد-ایرانی یاد کردند. شاید از زبان خودت شنیده باشم، شاید هم نه — آن زمان خیلی کوچک بودم. حالا مجبور شدم دوباره نام‌ها را جست‌وجو کنم. این واقعیت که آن ترور در خاک آلمان انجام شد، تازه — آن را برای رسانه‌ها و دوستانم جالب کرد. کشتارِ جهانِ به‌اصطلاح «سومی»‌هایی که فقط وقتی در مرکز غرب رخ می‌دهد، ناگهان وزنه‌ی دیگری می‌یابد و مهم می‌شود.

و نام این فاجعه از رستورانی یونانی گرفته شده، متعلق به یک دوست کُرد، که خودش هم نامش را از جزیره‌ای توریستی گرفته بود. نامی عجیب و غریب برای یک ترور.»

چنین لحظاتی است که Dinosaurierkind را به جستار سیاسی بدل می‌کند — اما نه از طریق شعار یا تئوری، بلکه با گزارش تجربه‌ی زیسته‌ی تبعیض، سکوت و ترجمه‌ی ناگزیر آن.

در پایان، شاید بتوان گفت کتاب ارس بیش از هر چیز درباره‌ی ترجمه است: ترجمه‌ی نسل‌ها، زبان‌ها و حافظه‌ها، مکان‌ها. مریم ارس با بازگویی داستان پدر به زبان آلمانی، تبعید را از مرز خاطره به قلمرو اندیشه می‌برد. در این مسیر، نوشتن برای او نه فقط شیوه‌ای از یادآوری، بلکه راهی برای آشتی با جهان است. او در حقیقت صدای نسلی است که میان گذشته و حال، میان سکوت و گفتن، در رفت‌وآمد است. او نشان می‌دهد که ادبیات نسل دوم مهاجران ایرانی، دیگر تنها روایت از «از دست دادن» نیست، بلکه تلاشی برای «بازنوشتن» است — بازنوشتن خویش در زبانی تازه، و در جهانی که تبعید در آن هنوز ادامه دارد.

۱- گونتر گاوس

او روزنامه‌نگار، نویسنده، دیپلمات و سیاستمداری متعهد و بسیار مورد احترام بود. گونتر گاوس به خاطر فعالیت‌های روزنامه‌نگاری‌اش، از جمله جوایز دیگر، جایزه آدولف گریمه (۱۹۸۸) و جایزه منتقدان آلمان (۱۹۹۱) را دریافت کرد.

با تشکر از مریم ارس و انتشارات اولشتاین برای اعطای مجوز ترجمه برخی از فرازهای متن آلمانی کتاب

مشخصات کتاب (به آلمانی):

 Maryam Aras

Dinosaurierkind

Essay

از همین نویسنده:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی