
مقاله کوین پاور در گاردین (۲۸ اکتبر ۲۰۲۵) (+) معتقد است که مجموعه داستان کوتاه «ساعت یازدهم» نوشته سلمان رشدی که به تازگی متنتشر شده، جکیده و سرجمع همه آثار اوست؛ پنج داستان مرگمحور که سایه فتوای ۱۹۸۹ و حمله ۲۰۲۲ را بر زندگی نویسنده میاندازد.
بیگمان، آثار سلمان رشدی را میتوان سندی پیچیده و چندلایه از تروما و تابآوری در زندگی او دانست. مجموعه داستان «ساعت یازدهم» که در نگاه منتقد گاردین، بهعنوان سرجمع سرنمونی از کل کارنامه ادبی رشدی قلمداد میشود، به شکلی وسواسبرانگیز با مضمون مرگ و پیامدهای فتوای قتل او درگیر است. این اثر، اگرچه پس از سوءقصد مرگبار سال ۲۰۲۲ نوشته شده، اما ردپای آن ترومای اولیه – فاصله پرانتظار و هراسانگیز بین صدور فتوا در ۱۹۸۹ تا حمله اخیر – در سراسر داستانهایش محسوس است. رشدی در این کتاب، همانند بسیاری از آثار پیشین خود، به کاوش در این موضوع میپردازد که چگونه یک نویسنده تحت سایه دائمی مرگ، به زندگی و آفرینش ادبی خود ادامه میدهد.
داستانهای این مجموعه – از جمله «تأخر» که روایتی فانتزی از زندگی پس از مرگ است و «موسیقیدان کاهانی» که بازخوانی آشکار درونمایههای مشهور رشدی چون تولدهای معجزهآسا است – همگی با وجود لحن گاه طنزآمیز، آکنده از حس پایان و عروج به سوی نیستیاند. منتقد گاردین استدلال میکند که حتی اگر رشدی در کتاب خاطراتش («چاقو») ادعا کند که خوانندگان از طریق رمانهایش نمیتوانند به «اتفاقی مصیبتبار» در سال ۱۹۸۹ پی ببرند، اما در واقعیت، این آثار به وفور سایه این ترومای عمیق و تلاش برای فرار از دست مرگ را دنبال میکنند. شخصیتهای تحت تعقیب، قاتلان با چاقوهای خونین و گفتگوهای پیاپی با مرگ، همگی نشانههایی از این کشمکش درونی هستند.
با این حال، حس حاکم بر این مجموعه و به طور کلی بر کارنامه رشدی، آمیزهای از پایداری و حس شکست است. از یک سو، نفس ادامه نوشتن او پس از دههها تهدید و یک حمله فیزیکی وحشتناک، خود گواهی ستودنی بر مقاومت و عشق او به ادبیات است. رشدی یکی از منابع اصلی الهام برای رماننویسی معاصر بوده و شور زبانی و نوآوریهایش در «بچههای نیمهشب» هنوز هم درخشان است. اما از سوی دیگر، منتقد اشاره میکند که در «ساعت یازدهم»، اصالت و بدیع بودن اوج کار او بیشتر به صورت «پژواکی» از گذشته به گوش میرسد و نه یک صدای فوری و حاضر. برخی از داستانها به کلیشه تکیه دادهاند و گویی خود رشدی نیز به این امر واقف است. این مجموعه اما به عنوان یک «سخن پایانی» خودآگاه برای یک کارنامه درخشان میتواند عمل میکند. جمله پایانی کتاب- «کلمات ما را یاری نمیکنند» – هم نشاندهنده حس شکست در برابر محدودیتهای زبان است و هم تصویری از جهان شکستهای که نویسنده در آن مینویسد. با این حال، با وجود همه این مصائب کلمات هنوز رشدی را رها نکردهاند. او به نوشتن ادامه داده است و این خود، پیروزیای بزرگ در برابر تاریکی است. این کتاب، اگرچه ممکن است به پای بهترین آثارش نرسد، اما همچون یادبودی پایدار برای توانایی ادبیات در ترمیم زخمها و مقاومت در برابر خشونت است.







