«گویهها» مجموعه تازهایست در نشریهٔ ادبی بانگ.
هدف «بانگ» از انتشار این مجموعه، فراهم آوردن امکان نشر برای شاخهای از شعر ایران است که چه در بیان و چه در مضمون، نمایانگر بخشی از جریان شعری معاصر است که موجودیتش را بنا به مصلحت و سلیقهٔ عامه یا به اقتضای سانسور انکار نمیکند. به تدریج این اشعار را بر حسب سبک و مضمون دستهبندی میکنیم و مبنای نقد و پژوهش ادبی قرار میدهیم.
آزاده فراهانی، متولد ۱۳۵۸، شاعر و دانشآموختۀ زبان و ادبیات و فارسی در دانشگاه آزاد تهران مرکز است. سال ۱۳۹۲، اولین کتاب شعرش با نام «توفان بادیه» توسط انتشارات بوتیمار و سال ۱۳۹۶ دومین مجموعه شعر او با نام «استوا» به همت انتشارات نصیرا منتشر شد. او برندهٔ جایزهٔ ادبی والس (۱۳۸۴) و نامزد نهایی جایزهٔ زنان خورشید (۱۳۹۰) است.
۱
قره العین
برخاست از صندلی معیوب
آسایشگاه پنهان
از قرصهای کوبیده به دیوار
تا قلبی هزار بار پلک زند در چشم
گلهایی سرخ بروید بر هزار چادر سیاه
و در آخرین شب، ابری گذشت از درخت
در سالهای همیشهٔ شمسی
طرحی از سرو پاشید به خورشید
طرحی از مرغ که آهسته گریست در گل
و سرو، زنی کوچک
خمیده در پهلو
در گلویِ دستمال، سرسامِ سرفه داشت
چیزی را میگشت
در پَستو
گِردِ حوض
در بوی هَرَس از چمن
سویی از سواد صبح با او بود
نیمرخی به آفتاب
متروک اما پراکنده
کرانهٔ دنیا را طی کرد
به خیال نقش بستن روی قلمدان
به خیال پریدن آن سوی رود
تا قلبش هزار و یک پروانه شود
آنجا که سرو پهلو میگرفت آرام
سویی از سواد صبح با طاهره بود
به وقت تیرباران
۲
از سنگ هایی که خاک را بلدند
(برای هرات)
در جیبهایم سنگی هنوز مانده از معدن
خاک را میشناخت
و خواب را در قعر تاریک
آنجا که نفس میکشد چشمی زیر پتو
خیره به سنگ
به فیروزه که از خاک خراسان عقربهاش ایستاد
هرات را بلد بود
آن کلاغی که زمین را گود میکرد
و سنگ
تنها سنگ، تمام صبحم شد در نیمهشب
از ابتدای معدن
از آن روز که سرزمین شکل گرفت
مثانهاش پر بود وطن
خوابش نمیبرد
تا اذان که خروس بوی تریاک را پخش کرد
در منتهی به ادرار
به رود
به هرات
کابل
دود
تهران
سقوط
و پشت تیغ، دریاچهای از خون تاریک شد
آب را سرکشیدند
لعنت به قطرهای که نماند پشت مسافر
تا از میان انجیر و زیتون رد شویم
از چشم زخم
از خاک فیروزه که عقربهام بایستد
و یکی از ما زیر ماه هرات شهری بنا کنیم
این بار
از سنگهایی که خاک را بلدند