
شعر «نازکای فردو» سروده فتانه فیروزی، با زبانی استعاری و نگاهی عمیقاً انسانی، تأسیسات هستهای فردو را از یک سازه نظامی به جسم زندهای بدل میکند که در برابر کابوس جنگ میلرزد. شاعر با تصاویری چون «دیوارهای نفسگیر»، «رودههای سنگی زمین» و «کودکان خفته در آغوش کوه»، فردو را به مثابه موجودی شکننده به تصویر میکشد که هر انفجار، حیات آن و زیستبوم اطرافش را تهدید میکند. این شعر، در بستر تهدیدهای اخیر بمباران، با طرح دو پرسش بنیادین به جنگ میتازد: آیا فناوری مرگبار میتواند انسانیت را در خود محو کند؟ و آیا تخریب فردو، که شاعر آن را «گلوگاه نازک امید» مینامد، آینده را به خاکستری از رؤیاهای سوخته بدل نخواهد کرد؟ فیروزی با هشدار نسبت به فاجعه زیستمحیطی و نابودی حافظه جمعی، فردو را نهفقط یک مکان، بلکه نمادی از صلح شکننده بشریت میبیند و در بیت پایانی شعر، با دعوت به حفظ «خوابهای پاک» در برابر «خنده خاموش کابوسها»، اعتراض شاعرانهای را علیه جنگطلبی فریاد میزند: «بعضی خوابها باید خواب بمانند، تا زمین از خاکستر تهی شود.»
هیچکس نمیداند آنجا کجاست،
اما من هرشب به آنجا باز میگردم،
جایی که دیوارها نفس میکشند،
و سکوت روی سینهام سنگینی میکند.
نورهای لرزان، مثل چشمهای خوابزده،
میرقصند و میپرند،
اما هرگز نور آفتاب آنجا نمیتابد.
صدای انفجارهای دور،
شبیه خندههای خاموش کابوسهاست که در تاریکی پیچیدهاند.
بوی فلز روی زبانم مانده،
و صدای آهسته و مبهمی میشنوم،
شاید تهویه بود، شاید فقط تپش قلبم.
راهروها مثل رودههای زمین پیچ میخورند،
سرد، تنگ و بیانتها.
دیوارها، انگار گوش داشتند و صدای فکرهایم را میبلعیدند.
هیچکس نمیگفت کجاییم.
فقط اشاره میکردند به پایین، پایینتر،
جایی که دیگر هوا هم پیر شده بود.
سقف کوتاه، چشمها خسته،
نوری نبود، فقط زردی خستهی اضطراری
که روی پوستمان مینشست
مثل غبار ساعتهای بیزمانی.
یکی از آنها گفت:
«اگر صدایی شنیدی، ساکت بمان. اینجا صدا حافظه دارد.»
و من یادم نمیرود که در آن خواب،
حتی تپش قلبم را هم با تأخیر شنیدم،
مثل پژواکی از آینده.
من فقط خواب دیدم.
خواب دیدم راهروها نفس میکشند.
دیدم در دل کوه، کودکانی بیصدا خوابیدهاند.
خواب دیدم بوی نفت، خاک، و لبخند،
همگی در یک قوطی سربی نگه داشته شدهاند.
آنجا دیگر نه ما بودیم، نه کسی دیگر؛ فقط حافظه مانده بود: «فردو.»
اگر بترکد، رشتهی نازک امید، در گلوی آینده پاره میشود، وخوابهایشان بوی دود میدهد.
این فقط خواب بود،
بعضی خوابها باید خواب بمانند، تا خاکستری بهجا نماند.
در همین زمینه:
- جنگ ایران و اسرائیل – حسین نوشآذر: در جستوجوی جهانهای جایگزین
- جنگ ایران و اسرائیل- عباس شکری: ادبیات، فلسفه صلح و امکان مقاومت در برابر خشونت
- جنگ ایران و اسرائیل – فرج سرکوهی: «درسهایی از تاریخ»
- جنگ ایران و اسرائیل – رعنا سلیمانی: صدای زنان علیه ویرانی و توهم قدرت
- جنگ ایران و اسرائیل- مینا نصری: «قیقاج جنگ؛ وحشت روزمره و فریادهای گمشده در ترس»
- جنگ ایران و اسرائیل – حمید فرازنده: اندیشیدن در یکقدمی تباهی
- جنگ ایران و اسرائیل- شیرین عزیزی مقدم: «ویرانهها و سینیهای زردآلو»
- جنگ ایران و اسرائیل – علی قنبری: نمیدانم چرا باید شعر بنویسم