جنگ ایران و اسرائیل – باهار مومنی: «سرخوردگی جمعی، دوگانۀ کاذب و وسوسۀ راه‌حل‌های فوری»

یادداشتی درباره استیصال، بلاتکلیفی سیاسی و مسئولیت جمعی

این روزها، پس از گذشت حدود دو هفته از حمله‌ی سراسری و ناگهانی اسرائیل به ایران و سپس پیوستن ایالات متحده به متحد دیرین خود در این اقدام نظامی، و در نهایت اعلام یک آتش‌بس شتاب‌زده، جامعه‌ی ایران بیش از همیشه خسته، بلاتکلیف، سرخورده و خشمگین به نظر می‌رسد. زمانی که وعده دلربای آزادی ایرانیان از سوی دولتمردان این دو کشور ـ به‌ویژه با وعده‌ی تغییر رژیم و بازگرداندن شکوه ازدست‌رفته ایران ـ تنها ظرف بیست‌و‌چهار ساعت جای خود را به مذاکره با مقامات منفور جمهوری اسلامی داد و ناگهان دونالد ترامپ «حفظ ثبات منطقه» را به «تغییر رژیم ایران» ارجح دانست، تعجبی ندارد که مردم ایران با حسی عمیق از خیانت، سردرگمی و یک رهاشدگی تاریخی مواجه شوند.

در چنین فضایی، جامعه‌ای که سال‌هاست زیر فشارهای سیاسی، اقتصادی و روانی فرسوده شده، بیش از هر زمان در جست‌وجوی پاسخی روشن، راه‌حلی فوری و مسیری ملموس برای نجات است؛ راهی که بتواند اندکی امید و آرامش به زندگی روزمره تزریق کند، بی‌آن‌که آینده‌ای مبهم را پیش رویش بگذارد.

در همین حال، یکی از رایج‌ترین و در عین حال گمراه‌کننده‌ترین مغالطات منطقی، یعنی «دوگانۀ کاذب» (False Dilemma)، بیش از همیشه در شبکه‌های اجتماعی خودنمایی می‌کند؛ به‌ویژه این روزها که اضطراب ناشی از جنگ، آینده‌ای نامعلوم و یا حتی ترس ادامه وضعیت قبلی، جای خود را به خشمی فروخورده داده و اکنون در قالب پست‌ها، نظرات و موضع‌گیری‌های شدید سیاسی تخلیه می‌شوند. این مغالطه با ساده‌سازی مسائل پیچیده، مخاطب را وادار می‌کند تا تنها میان دو گزینهٔ محدود و قطبی انتخاب کند. مثلا اگر کسی به گفتمان‌های به‌ظاهر آزادی‌خواهانه‌ای که از سوی قدرت‌هایی چون آمریکا یا اسرائیل مطرح می‌شود ـ با در نظر گرفتن سوابق تجاوز، مداخله و بحران‌سازی‌هایشان در دیگر کشورها ـ با تردید بنگرد، بلافاصله به طرفداری از جمهوری اسلامی یا تمایل به ادامه شرایط متهم می‌شود. یا اگر نسبت به صلاحیت فردی که سال‌ها در حاشیهٔ سیاست بوده و امروز ناگهان در خلأ رهبری به عنوان «ناجی» و «رهبر» معرفی می‌شود، اظهار تردید کند، بی‌درنگ به‌عنوان حامی نظام فعلی یا به شکل تمسخرآمیزی «چپی» و «چپول» یا «وسط باز» یا … برچسب می‌خورد. حتی مخالفت با جنگ، که از منظر انسانی و تاریخی قابل دفاع است، این روزها مترادف با بی‌عملی در مقابل سرکوب داخلی تفسیر می‌شود.

حال آن‌که واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی به مراتب پیچیده‌تر از چنین دوگانه‌های ساده‌انگارانه‌‌ای هستند. گویی تکرار ابدی انتخابِ همیشگی بین «بد» و «بدتر» به شکل تازه‌ای در جریان است، فارغ از اینکه پناه بردن از یک سرکوب‌گر به دامان نیرویی دیگر که خود سابقه‌ای روشن در خشونت، تحقیر و تجاوز دارد، آیا چیزی جز بازتولید چرخه‌ای از سلطه با چهره‌ای تازه نیست؟ در این میان این پرسش مطرح می‌شود که آیا پایان این دور باطل جز از مسیر کنش آگاهانه و مستقل ممکن خواهد شد؟ آیا جامعه ایران برای عبور از این دوگانه و اندیشیدن به امکانات، گزینه‌ها و حتی خلق بدیلی مستقل و برآمده از ارادۀ جمعی مردم مسیر دیگری دارد؟ مسیری که شاید در وضعیت فرسوده و زخم‌خورده‌ی جامعه‌ی امروز دور از دسترس به نظر برسد، اما می‌تواند نشان از بلوغی تازه باشد. شاید دیگر زمان آن فرارسیده که جامعه ایران از الگوی قهرمان‌سازی، انتظار باستانی برای نجات‌دهنده و رابطه‌ی ارباب‌ورعیتی با نهاد قدرت عبور کند و بر شالوده‌ای تازه، مسئولیت آینده‌اش را خود بر دوش گیرد.

آنچه اکنون بیش از هر زمان غایب است، نه صرفاً یک پاسخ ساده و فوری، بلکه پاسخ این پرسش اساسی و جدی است: آیا راه‌حل‌های زودبازده، میان‌برهای به‌ظاهر جذاب، و کنش‌هایی برآمده از خشمی حتی به حق و میل قابل درک به انتقام، در بلندمدت ما را به جامعه‌ای توانمندتر، مستقل‌تر و آگاه‌تر سوق خواهند داد؟ یا صرفاً ساختاری پوسیده را با چهره‌ای نو بازسازی خواهند کرد؟ پاسخی که به این پرسش داده می‌شود، نه تنها جهت آینده‌ی یک ملت را رقم خواهد زد، بلکه تعیین خواهد کرد که ما در برابر بحران‌ها، با چه نوع کنش‌گری، چه نوع اخلاق سیاسی، و چه میزان امید، پیش خواهیم رفت.

۲۵ جون ۲۰۲۵

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی