جنگ ایران و اسرائیل: رفته بودیم کنار بند

این دیالوگ‌های خانوادگی در لحظه‌ی عبور موشک، احتمالا موشک سجیل، تصویری سورئال از زندگی ایرانی ترسیم می‌کند که در آن پیک‌نیک کنار دریاچه با دیدن موشک هایپرسونیک به صحنه‌ای ابسورد تبدیل می‌شود. شخصیت‌هایی مثل الهه با فریادهای «یا ابوالفضل» و نگرانی از «گنده‌تر شدن» موشک، تراژدی‌کمدی خلق می‌کنند که هم وحشت جنگ و هم طنز سیاه عادت به آن را نشان می‌دهد. دیالوگ‌های پرشیب بین واهمه («به قرآن داره می‌افته!») و تحلیل فنی («از شاهین‌شهر بلند شده!») و توصیف‌های شاعرانه («امضای قرمز موشک») فضایی پارادوکسیکال می‌سازد که واقعیت خاورمیانه را بهتر از هر گزارشی روایت می‌کند: جایی که موشک نه یک سلاح مرگبار، بلکه پدیده‌ای است که خانواده‌ها مسیرش را مثل یک شهاب‌سنگ حدس می‌زنند و در نهایت با سوالی بی‌پاسخ می‌مانند: «ناپدید شد، چرا؟». این صحنه ماده‌ی خام برای اثری ابسورد است که مرز بین تراژدی و کمدی را محو می‌کند. می‌شنوید:

-بچه‌ها، اینو همین الان جلو بند زدن نیگا کنین
-بچه‌‌ها موشک، بچه‌ها موشک
-جلو بنده
-یا ابوالفضل
-وااای، چه نوری داره!
-نه. از اینجا رد شد؟
-جلو بنده
-کیا رو می‌کشه؟
-یا قرآن!
-هی هی هی، وای چقد!!
-نیاد پایین! داره گنده‌تر می شه به قرآن!
-وای وای وای
-به قرآن داره گنده‌تر می‌شه!
بابا این موشک بود بابا جان!
-داره می‌ره طرف کجا؟ وایساد.
-واایستاد. الان می‌افته پایین ها!
-به قرآن در … خدا شاهده در…الهه به قرآن این …
-وایستاد. می‌دونی الان اگه بیفته کجا می‌افته؟ می‌افته اون طرف. ناپدید شد.
-خاموش می‌شه
-ناپدید شد، چرا؟!
-نه بابا صبر کن، داره می‌ره
-ناپدید شد
۰اولش بوده، داره می‌ره
آره داره می‌ره
-بابا اون که از اونجا داشت… از اون ته داشت می‌رفت
-از شاهین شهر بلند شده اقبال
-ها؟
-شاهین‌شهر
-نه بابا، اینجا رو. چرا اینجا نورش مونده این وسط؟
-داره می‌ره، رفت زیر ابر…
-اون ور، ببین داره همین جوری امتداد پیدا می‌کنه، رفت بالای ابر
-چه مدل امضایی شده! چرا این شکلی شده؟ از پایین رفت، اومد بالا
-اولی‌ش رو ببین چقدر قرمزه!
-چه وحشتناک!

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی