
در قرن بیستم، نویسندگان آمریکایی به طور مداوم دینامیک، مشکلات و امکانات بیپایان داستان کوتاه را بررسی کردند. هنری جیمز یکی از اولین کسانی بود که به طور عمیق به بررسی دیالکتیک شکلگیری داستان کوتاه پرداخت. او بر تقابل بین تمایل به توسعه کامل داستان و محدودیتهای ضروری فرم داستان کوتاه تأکید کرد. ایدیت وارتون[۱] نیز با ادامه این تفکرات، روابط متقابل بین رمان و داستان کوتاه را بررسی کرد و اصولی را برای انتخاب موضوع و ارائه آن از طریق یک راوی مشخص فرمولبندی کرد. این اصول پایههای داستان کوتاه مدرن آمریکایی را پس از جنگ جهانی اول شکل دادند.
جنگ جهانی اول برای ایالات متحده به معنای پایان معصومیت و آغاز تغییرات عمیق اقتصادی و اجتماعی بود. این دوره همچنین شاهد ظهور یک فرهنگ آمریکایی مستقل و متکی به خود بود. شروود اندرسون با مجموعه داستانهای «وینزبرگ، اوهایو» (۱۹۲۱) آغازگر داستان کوتاه مدرن آمریکایی بود. اندرسون بر خلاف تأکید بر طرح و پیام اخلاقی در داستانهای مجلات، بر فرم و بیان تجربیات مردم عادی تأکید کرد. او معتقد بود که فرم داستان باید از طریق کار مداوم و دقیق بر روی مواد روایی شکل بگیرد.
ارنست همینگوی، که در ابتدا تحت تأثیر اندرسون بود، بعدها اصل «کوه یخ» را معرفی کرد. بر اساس این اصل، نویسنده باید با استفاده از کلمات دقیق و با کمترین بهکارگیری عواطف و احساسات، یک «همبستگی عینی» ایجاد کند و در خواننده معانی عمیقتری را فعال کند.
«همبستگی عینی» (Objective Correlative) مفهومی است که ابتدا توسط تی.اس. الیوت، شاعر و منتقد ادبی معروف، مطرح شد و بعدها در ادبیات و نقد ادبی بهطور گسترده مورد استفاده قرار گرفت. این اصطلاح به ابزار یا مجموعهای از اشیا، موقعیتها یا رویدادها اشاره دارد که بهطور عینی و ملموس یک احساس یا حالت ذهنی خاص را در خواننده یا مخاطب ایجاد میکند. به عبارت دیگر، نویسنده یا هنرمند به جای بیان مستقیم احساسات یا افکار شخصیتها، از عناصر عینی و بیرونی استفاده میکند تا آن احساسات را بهطور غیرمستقیم به مخاطب منتقل کند.
مثلاً، در داستان یا شعر، ممکن است از یک صحنه بارانی تاریک برای ایجاد حس غم یا تنهایی استفاده شود، بدون اینکه نویسنده مستقیماً بگوید شخصیت غمگین است. این مفهوم به نویسندگان کمک میکند تا احساسات را بهطور مؤثرتر و هنرمندانهتر بیان کنند و از بیان مستقیم و شعارگونه احساسات اجتناب کنند.
همینگوی با انتخاب کلمات دقیق و صحنههای خاص، احساسات و معانی عمیقتری را در خواننده ایجاد میکند، بدون اینکه بهطور مستقیم درباره آنها صحبت کند. این روش به داستانهای او عمق و تأثیر بیشتری میبخشد. این ایدهها پایههای داستان کوتاه مدرن را تقویت کردند و نویسندگان دیگری مانند کاترین آن پورتر، ویلیام فاکنر، یودورا ولتی و ترومن کاپوته نیز به غنای این ژانر افزودند.
در دهههای بعد، نویسندگان آمریکایی به طور مداوم به بررسی امکانات بیپایان داستان کوتاه پرداختند. با این حال، به دلیل تنوع و پیچیدگی این فرم، ارائه یک نظریه واحد برای داستان کوتاه دشوار شد. در دوره پستمدرن و چندفرهنگی، داستان کوتاه به عنوان یک فرم ادبی موفق و متنوع ادامه یافت. این دوره شاهد ظهور نویسندگانی از گروههای مختلف قومی و فرهنگی بود که تجربیات خود را از طریق داستان کوتاه بیان کردند.
در دهه ۱۹۶۰، با آغاز پستمدرنیسم، داستان کوتاه دستخوش تغییرات عمیقی شد. نویسندگانی مانند توماس پینچن، رابرت کوور و دونالد بارتلمی نقش راوی، ساختار داستان و محدودیتهای گفتمانهای مختلف را بررسی کردند. این نویسندگان با استفاده از تکنیکهایی مانند پارودی و کولاژ معانی جدید و چالشبرانگیزی را وارد داستان کردند.
از سوی دیگر، نویسندگانی مانند ریموند کارور، جویس کارول اوتس و گریس پالی به شیوههای متفاوتی به داستاننویسی پرداختند. کارور با سبک ساده و بیاحساس خود، زندگی افراد عادی و مشکلات آنها را مضمون قرار داد. اوتس با استفاده از تکنیکهای از همگسیختگی (fragmentary ) و ناهمگونی (incoherent)، تضادهای اجتماعی و شکستهای شخصی را مورد بررسی قرار داد. پالی نیز با روایتهای خودارجاع و طنزآمیز، به بررسی انتظارات خوانندگان از داستان و واقعیت پرداخت.
در میان ادبیات اقلیتها، ادبیات آفریقایی-آمریکایی از دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به بعد از نظر تولید و پذیرش بینالمللی بسیار موفق بود. نویسندگانی مانند تونی موریسون، آلیس واکر و جیمز بالدوین با استفاده از داستانهای کوتاه، تجربیات و هویت سیاهپوستان آمریکایی را بررسی کردند.
ادبیات بومیان آمریکا، آسیایی-آمریکاییها و چیکانوها/چیکاناها نیز در دوره چندفرهنگی به غنای ادبیات آمریکا افزودند. نویسندگانی مانند لسلی مارمون سیلکو، لوئیز اردریچ، ایمی تان و ساندرا سیسنروس تفاوتهای فرهنگی، تعارضات نسلها و هویت زنان در جامعه آمریکا را بررسی کردند. این نویسندگان با استفاده از تکنیکهایی مانند رئالیسم جادویی و فانتزی، به بازتعریف و بازسازی سنتهای فرهنگی خود پرداختند.
پانویس:
[۱] ایدیت وارتون (۱۹۳۷-۱۸۶۲) یکی از نویسندگان برجسته آمریکایی و نخستین زنی بود که در سال ۱۹۲۱ جایزه پولیتزر را برای رمان «عصر معصومیت» دریافت کرد. او بهعنوان یکی از چهرههای مهم ادبیات قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شناخته میشود و آثارش بهدلیل نقد اجتماعی، تحلیل روانشناختی و توصیف دقیق زندگی طبقات بالای جامعه آمریکا و اروپا مشهور هستند. وارتون در آثارش به مسائلی مانند محدودیتهای اجتماعی، نقش زنان و تضادهای اخلاقی میپردازد. از دیگر آثار معروف او میتوان به «خانه شادی» و «اتان فروم» اشاره کرد. او همچنین در زمینه داستان کوتاه و نظریههای ادبی تأثیرگذار بود و به توسعه فرم داستان کوتاه مدرن کمک شایانی کرد.