
با کی خداحافظی کنم اِما[۱] نوشتهی عسل نورایی اثری است دشوار و تکاندهنده، نه به دلیل پرداختن مستقیم به رویدادهای سیاسی و اجتماعی، بلکه به واسطه کندوکاو عمیق در تاروپود روابط انسانی و بازنمایی بیپردهی رنج و ملال و مصائب زندگی روزمره.
تمرکز رمان بر روابط انسانی و تجربهی رنج مرا وامیدارد آن را در زمرهی «ادبیات آزردگی» جای دهم. این نام را برای ژانری انتخاب کردهام که به جای روایت داستانهای قهرمانانه و امیدبخش، به بررسی زوایای تاریک وجود انسان و تاثیرات مخرب روابط بین فردی میپردازد. در با کی خداحافظی کنم اِما شاهد روابطی هستیم مملو از سوءتفاهم، خشونت عاطفی، و در عین حال صمیمی. مادر و دختراز بودن با یکدیگر ملول و در برقراری ارتباط با یکدیگر ناتوانند، اما ناچار به زندگی با هم هستند. رابطهی زن و مرد داستان هم متناقض است، گاهی به هم نزدیک و گاه بسیار از هم دورند. این روابط آسیبزا، شخصیتها را به سمت انزوا، افسردگی، و خودتخریبی سوق میدهند. نویسنده در به تصویر کشیدن این روابط، هیچگونه تلاشی برای کاستن از تلخی و گزندگی واقعیت نمیکند. او با دقت و وسواس، جزئیات آزاردهندهی زندگی روزمره را ثبت و خواننده را به تماشای رنج و عذاب شخصیتها دعوت میکند.
یکی از ویژگیهای بارز «ادبیات آزردگی» تمرکز بر محدودیتها و موانعی است که شخصیتها در زندگی با آن مواجه میشوند. این محدودیتها، همان قدر که ناشی از شرایط سیاسی و اجتماعیاند، ریشه درمسائل روانی و عاطفی خود شخصیتها هم دارند. آنها در برقراری ارتباط با دیگران، بیان احساسات خود، و دستیابی به خواستههایشان ناتوانند. این ناتوانی، آنها را در چرخهای از ناکامی و سرخوردگی گرفتار میکند. با کی خداحافظی کنم اِما تلاش میکند این محدودیتها و موانع را به تصویر بکشد و به خواننده نشان دهد که آنها چگونه میتوانند زندگی انسان را فلج کنند. از منظر روانشناسی اجتماعی، رمان را میتوان تلاشی برای بررسی ناخودآگاه جمعی جامعهی ایرانی دانست. رنج و ملالی که در رمان به تصویر کشیده میشود، بازتابی است از زخمهای روانی و عاطفی که نسلهای مختلف ایرانی با آن دست به گریبان بودهاند. سرکوب، سانسور، خشونت، و فقدان آزادی، به شکلگیری این ناخودآگاه جمعی آشفته و آسیبدیده کمک کردهاند. نویسنده تلاش میکند این ناخودآگاه را به سطح آگاهی بیاورد و به خواننده فرصتی برای شناخت و درک آن بدهد.
از نظر عناصر داستانی، کاملاً مشهود است که نویسنده محدودیتهایی را در زاویه دید، موضوع (تم) و شیوهی بازنمایی داستانی برای خود تعیین کرده و با دقت به آنها وفادار مانده است. این وفاداری به قواعدی که نویسنده برای داستانش وضع میکند، کار او را گاه بسیار دشوار میسازد، اما در نهایت به ماندگاری اثر میانجامد. نویسندهی واقعی، خوشبختانه، خود را به اثر تحمیل نمیکند، اگرچه به عنوان «نگارنده» یا نویسندهی ضمنیْ حضور شاخصی دارد.[۲]

از لحاظ محتوایی، با کی خداحافظی کنم اِما نمونهی خوبی در رد نظراتی است که ادبیات زنان را به تحقیر «آشپزخانهای» و «آپارتمانی» مینامند. نویسنده در فضای بستهی یک آپارتمان، با چند صحنهی محدود، و با ترسیم روابط بین چند نفر در همان فضاهای بسته، به عمق نیازها، خواستهها، درگیریها و سختیهای یک نسل نفوذ کرده است. ترسیم این نسل شورشی و سازشناپذیریاش با کنترل و سلطه، کار بزرگی است که نویسنده از عهدهی آن برآمده است. از این لحاظ، با کی خداحافظی کنم اِما یک سر و گردن از آثار مشابه خود بالاتر است.
رمان اما ضعفهایی هم دارد. یکی از این ضعفها، تکراراست. بعضی از صحنههای رمان بسیار ناب هستند، اما متأسفانه معدودی از آنها مکرر میشوند. این مسئله احتمالاً ناشی از نوعی روزمرهنویسی است که اساس رمان را تشکیل میدهد و میدانیم که یکی از خطرات روزمرهنویسی، تکرار است. موضوع دیگر، غفلت از پتانسیل با کی خداحافظی کنم اِما برای افزودن لایههای دیگر به روایت و ارائهی تفسیرهای متفاوت از آن است. منظور این نیست که نویسنده وضوح روایت را فدای ابهام در تصویرپردازی یا افزودن عبارات چندپهلو کند، چرا که این وضوح یکی از مزیتهای برجستهی رمان است. سخن از یک امکان است: درگیریهای فکر شدهی روایی و فضای جذاب داستانی، بالقوه اجازهی افزودن لایههای بیشتری را به داستان میدهد. نویسنده میتوانست از این پتانسیل رمان بیشتر سود ببرد.
با کی خداحافظی کنم اِما از سویی سندی است از چالشها و درگیریهای نسلی از زنان ایرانی که در دهههای هشتاد و نود رشد کردند؛ زنانی که میخواستند هم به خودشان وفادار باشند و هم به اطرافیانشان. از سوی دیگر، اثری است که خواننده را به چالش میکشد و او را وادار به تفکر دربارهی روابط انسانی میکند. این رمان، نه به دنبال ارائهی پاسخهای آسان، بلکه به دنبال طرح سوالهای دشوار است. خواندن این رمان شاید تجربهای دردناک و آزاردهنده باشد اما میتواند به بینشی عمیقتر دربارهی خود و دنیای اطرافمان منجر شود. با کی خداحافظی کنم اِما ادای دینی است به رنجهای خاموش و نادیدهگرفتهشدهی ایرانیان و تلاشی است برای به تصویر کشیدن زوایای تاریک و پنهان زندگی آنان.
پانویس:
[۱] “با کی خداحافظی کنم اِما” را خود نویسنده در ایران منتشر کرده و پخش میکند.
عسل نورایی، با کی خداحافظی کنم اِما، تهران. ناشر: نویسنده، ۱۴۰۲.
برای تهیه کتاب با ایمیل نویسنده مکاتبه کنید: [email protected]
[2] قبلا در یادداشتی بر رمان مقامات متن نوشتهی مرضیه ستوده به معنی و کارکرد مفهوم «نگارنده» اشاره کردهام:
«نگارنده» را به جای «نویسنده ضمنی» (Implied Author) به کار میبرم که مفهومی شناخته شده در نقد ادبی است. نویسنده ضمنی، نویسنده واقعی و فیزیکی متن نیست، بلکه نسخهای مصنوعی و سازهای متنی از نویسنده در داستان است. او، همچون واسطهای بین نویسندهی واقعی، راوی، خواننده و اثر ادبی عمل میکند بی آن که لزوماً تصویری از نویسندهی واقعی را به ذهن متبادر کند. شبیه به نظریه «مرگ مولف»، این مفهوم نقدهای زندگینامهای و معطوف به نویسندهی واقعی را منتفی میداند و در تنافر با نظریهی رولان بارت اصرار دارد که که متن، دارای نگارندهای است که از طریق انتخابهای زبانی، روایی و ساختاری نویسندهی واقعی شکل میگیرد. نمونههای آشنای فارسی این مفهوم را میتوان در دو رمان بوف کور و حاجیآقا هر دو نوشتهی صادق هدایت یافت: او با انتخابهای زبانی، روایی و ساختاری متفاوت، نگارندههایی کاملا متفاوت میآفریند.»
لینک به یادداشت:
مهرک کمالی: تقابل راوی و نگارنده در مقامات متن نوشتهی مرضیه ستوده: شکست در انسجام روایی – نشریه ادبی بانگ