در سالهای دهه ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ که آنتون پاولویچ چخوف نویسنده گمنامی بود و با نام مستعار در روزنامهها قلم میزد، داستانها و طنزنوشتهای زیادی منتشر کرد. اغلب داستانهایی کوتاهی که او در این دوره پدید آورده، ضمن انتقاد از فروپاشی اجتماعی و همچنین از «گناه» و از «شر»، زندگی مردمان خردهپا در جنوب روسیه را روایت میکند. پایان اینگونه داستانها در بسیاری از موارد باز است و داستان به اصطلاح به سرانجام مشخصی نمیرسد. اینگونه داستانهای چخوف مانند آهی هستند که از ته دل برآمده باشند.
داستان «فراری» از زمره آثار چخوف است که او در این دوره آفرینش ادبی خود پدید آورده است. این داستان را سیمین دانشور سالها پیش ترجمه کرده و در مجموعهای به نام «دشمنان» به چاپ سپرده است. این داستان را با اجرای فروغ بهلولی ماسوله میشنوید:
چخوف اصولاً وقت خیالبافی نداشت. او که در این دوران به عنوان پزشک کار میکرد، از تجربههای روزانه خودش برای نوشتن داستانهایش کمک میگرفت. «فراری» ماجرای پسربچهای روستایی است که در درمانگاهی بستری میشود، در آنجا برای اولین بار مزه گوشت سرخشده گوساله را میچشد اما با «مرگ» هم آشنا میشود.
چخوف هرچند که طبیب بود، اما زندگیاش را از راه ادبیات و روزنامهنگاری میگذراند. بیشتر بیمارانی که به او مراجعه میکردند، مثل پسربچه همین داستان «فراری» نمیتوانستند هزینه درمانشان را بپردازند.
چخوف ناظر فروپاشی نظام فئودالی در روسیه بود و در آثارش از انحطاط اجتماعی در دوران تزار و پیش از انقلاب روسیه سخن میگوید. او از طبقه اشراف انتقاد میکند و دلسوزِ رعیتهاست که زندگی و جوانیشان را به بیهودگی در املاک زمینداران بزرگ روسیه سپری میکردند.
چخوف و ماکسیم گورکی با هم دوست بودند. اما چخوف با عقاید انقلابی گورکی میانهای نداشت و خشونت را رد میکرد. او در نامهای به گورکی نوشته بود:
«من به هوش و ذکاوت مردم روسیه اعتقادی ندارم. هوش ما ریاکارانه، توأم با تقلب، هیستریکال و عامیانه است. اگر مردم از سرکوب مینالند، باید توجه داشته باشند که آنها هستند که سرکوبگران را دامان خود پروراندهاند.»
به این نکته هم در داستان «فراری» در پرده اشاره مختصری شده است.
نمود تجربه شخصی در داستاننویسی
- مسعود کدخدایی: در پسِ هر داستانی واقعیتی هست مرتبط با تجربههای نویسنده
- قباد آذرآیین: بدون تجربه زیسته، نویسنده چارهای جز توسل به بازیهای زبانی ندارد
- آوات پوری: تجربه زندگی در داستان فرم و ساختار پیدا میکند و به شکلی نیرومندتر و واقعیتر از آنچه بوده به بیان درمیآید
- کوشیار پارسی: واقعیت آشنای روزمره تنها دستمایه برای ساختن واقعیت ِ ادبیات خودمختار است
- امیلیا نظری: امکانهای نامحدودی در برخورد با یک تجربه وجود دارد
- بیژن بیجاری: متن مبتنی فقط بر واقعیتِ صرف، دست بالا یک”گزارش ِجدی”ست
- فریبا چلبییانی: در داستاننویسی علاوه بر تجربه از تخیل هم نباید غافل ماند
- فریبا صدیقیم: واقعیت زندانی نمیشود؛ داستان از واقعیت فراتر میرود
- شهلا شهابیان: «نوشتن یا کشیدن؟ مسئله این است»
- فرزانه نامجو: جاده مهآلود نویسنده
- راضیه مهدیزاده: رودخانهای که بار جهان را به دوش میکشد مرا به اصفهان میرساند