نمود تجربه شخصی در داستان‌نویسی – قباد آذرآیین: بدون تجربه‌ زیسته، نویسنده چاره‌ای جز توسل به بازی‌های زبانی ندارد

آیا تجربه‌ای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟
ما این نظرخواهی را با نویسندگان در میان می‌گذاریم با این هدف که به درکی از سهم تجربه در آفرینش ادبی برسیم.

قباد آذرآیین پاسخ می‌دهد:

تک تک داستان‌های من، برگرفته از تجربه‌های زیسته‌ی من هستند. فکر می‌کنم این حکم در مورد هر نویسنده‌ای صادق باشد. بدون تجربه‌ی زیسته، نویسنده چاره‌ای جز توسل به بازی‌های زبانی ندارد. داستان بدون تجربه‌ی زیسته پوک و توخالی است… از میان کارهایم، رویدادهای رمان «عقرب‌ها را زنده بگیر» و «روزگار شاد و ناشاد محله‌ی نفت‌آباد» تجربه‌های زیسته مستقیم خودم هستند با شخصیت‌های داستان داستان این کتاب‌ها زندگی کرده‌ام.

خوشبختانه به مصداق «آنچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند» داستان‌های این دو کتاب مورد اقبال مخاطبانم واقع شدند و تشویق شدند.

داستان‌های دیگر کتاب‌هایم هم یا تجربه‌ی مستقیم خودم بوده‌اند یا از نزدیک، در زندگی نزدیکانم آن تحربیات را لمس کرده‌ام.

وقتی با کوله باری از تجربه‌های زیسته پشت میز می‌نشینی تا آن تجربه‌ها را قلمی کنی، آن تجربه‌ها از سروکولت بالا می‌روند، هر کدام دیگری را کنار می‌زند و از تو می‌خواهد که اول او را بنویسی. آن وقت تو انگار که بخواهی همه فرزندانت را راضی و شاد کنی، دستی به سروگوش تک تک‌شان می‌کشی و به همه‌شان قول می‌دهی که با قلمی کردنشان، از ذهن بر روی کاغذ بیاوریشان.
گاهی این تجربه‌ها چنان زنده و عینی هستند که دلت نمی‌آید به بهانه ویراش، در آن‌ها دستی ببری. دلت می‌خواهد برگردی به روزها و سال‌ها و مکان‌هایی که آن تجربه‌ها را زندگی کرده‌ای و آن‌ها را درست به همان صورت خام و بی رتوش بازآفرینی کنی. گمانم فاکنر گفته است «نویسندگی نود درصد تجربه زیسته است و ده درصد استعداد».

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی