نمود تجربه شخصی در داستان‌نویسی – مسعود کدخدایی: در پسِ هر داستانی واقعیتی هست مرتبط با تجربه‌های نویسنده

آیا تجربه‌ای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟
ما این نظرخواهی را با نویسندگان در میان می‌گذاریم با این هدف که به درکی از سهم تجربه در آفرینش ادبی برسیم.

مسعود کدخدایی پاسخ می‌دهد:

فکر نمی‌کنم کسی مخالف این باشد که ما تجربه‌هامان را واقعی، یعنی بخشی از واقعیّتِ زندگی می‌دانیم. از طرفی تجربه‌های هرکس، ازجمله نویسنده در شکل‌گیری شخصیّت و دید او نقش تعیین‌کننده‌ای دارد و هر نویسنده‌ای برای نوشتن، هم آگاهانه و هم ناآگاهانه به تجربه‌های مادّی و عملی و نیز به تجربه‌های ذهنی و تخیلی‌اش وابسته است.

در اینجا با یک رابطه‌ی دوسویه روبرو می‌شویم. از یک سو برای روایت کردن هر واقعیّتی از طریق داستانگویی آن را بیان می‌کنیم، و از سوی دیگر هیچ داستانی را به‌کلّی برکنار از واقعیّت نمی‌توانیم روایت کنیم. خلاصه اینکه در پسِ هر داستانی واقعیّتی هست که به گونه‌ای با تجربه‌های نویسنده در ارتباط است.

پرسش‌های “بانگ” مرا بر آن داشت تا نگاهی به کارهای خودم بکنم. اولین کاری که از من منتشر شد، چیزی بود میان داستان و گزارش که سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) در گاهنامه‌ی اندیشۀ آزاد چاپ شد و بنیادش بر تجربه‌های خودم از زندگی پناهندگی در ترکیه بود. سال بعد داستان “اینجا جور دیگری است” منتشر شد که آن هم بر اساس تجربه‌های شخصی بود و از مشکل‌های پناهندگان به هنگام ورود به جامعه‌ی نو با فرهنگی بسیار متفاوت حرف می‌زد. این تجربه‌ای بود که در رمان «مرز» بسیار گسترده‌تر به آن پرداختم. اما هم در آن کارها و هم کارهای دیگر. هیچ‌کدام از شخصیّت‌ها در داستان‌های من در رفتار و گفتار یا موقعیّتی که در آن قرار گرفته‌اند، درست همانی نیستند که من تجربه‌ای را با آن‌ها گذرانده‌ام. زیاد هم پیش می‌آید که چند شخصیّت واقعی را با هم ترکیب می‌کنم تا یک شخصیّت داستانی ساخته شود.

در یک داستان واقعگرا چند عامل باعث تغییر در واقعیّتی که نویسنده با آن درگیر بوده است می‌شود. مهم‌تر از همه منطق داستان و نیز دید نویسنده است. از دیگر عامل‌ها می‌توان به رعایت حقوق شخصی ِآدم‌های واقعی، جلوگیری از خطری که می‌تواند موجب گرفتاری اشخاص شود- به ویژه در حکومت‌های دیکتاتوری- جلوگیری از برخوردهای بدِ احتمالی از طرف فامیل و آشنایان اشخاص، و در غربِ بی‌سانسور، به دادگاه کشیده شدنِ نویسنده اشاره کرد.

از خوبی‌های استفاده از واقعیّت در داستان، باورپذیر کردن و صمیمانه کردن آن است. از کسانی که کارهای مرا خوانده‌اند مرتب شنیده‌ام که آن‌ها را بسیار صمیمانه دیده و خودشان را در آن‌ها دیده‌اند. به گمانم دلیلش همین وفاداری به تجربه‌های واقعی بوده. البته وفاداریِ زیاد به ‌ تجربه‌های واقعی می‌تواند باعث ضعف کار هم بشود و به مَثَل وجه گزارشی آن را پررنگ کند.

در ادبیات فارسی که به خاطر سانسورهای همیشگیِ دولتی و خودسانسوری فرهنگی و اخلاقی، واقعیّت‌ها و تجربه‌های شخصی در سطح گفتاری مانده و بسیار اندک به جهان نوشتاری منتقل می‌شوند و فرهنگِ ادبیاتیِ آن پر از در پرده‌گفتن و ستایش رندی است، برافکندن بسیاری از پرده‌ها و خود را در آینه دیدن از طریق پرداختن به داستان‌های واقعگرا شاید بیشتر از جامعه‌های غربی لازم باشد. از کتاب‌های تاریخی و دینی و حکایت‌ها که بگذریم، ادبیات منثور ما بسیار جوان است و ملزومات و قالب‌های ادبیات منظوم و شعر، آن امکان را نمی‌دهد که واقعیّت‌ها آزادانه بیان شوند. ما هنوز با داستان‌هایی که با یکی بود یکی نبود آغاز می‌شوند و قهرمانشان یک مردی، یک شاهزاده‌ای، یک شاهی است که اسم هم ندارد فاصله‌ی چندانی نداریم. اما در داستان مدرن شخصیّتِ خاص با چهره‌ای مشخص مهم است. به گمان من در فرهنگی که در زبانش هنوز «من» پشت ضمیر «ما» سنگر می‌گیرد و خودش را پنهان می‌کند، چون پرداختن به واقعیت‌ها در جامعه آسان نیست، پرداختن به آن برای نویسندگان که قرار است سخنی تازه بگویند، بسیار مهم و ضروری می‌شود.

در مورد «نمود تجربه در داستان» که پرسیده‌اید، می‌شود هم کلی، و هم جزیی و مشخص حرف‌های زیادی زد که در اینجا من تنها به یک موضوع اشاره می‌کنم. نویسندگان هنگام کارِ نوشتن چون هر کار دیگری، چه بخواهند و چه نخواهند اسیر بند و زنجیرهایی هستند. من وقتی شخصیّت‌هایم را به کاری وامی‌دارم یا حرفی در دهانشان می‌گذارم، سخنگو و مسئول چگونگی و چرایی رفتار آنان می‌شوم و البته ترجیح می‌دهم سخنگوی کسانی باشم که نه می‌نویسند و نه توان یا فرصت حرف زدن داشته‌اند.

همیشه چیزهایی خارج از توان و خواست ما عمل می‌کنند و گریزی از آن‌ها نیست. از جمله اینکه نویسنده بخواهد یا نخواهد، سخنگوی کسانی می‌شود که در داستانش هستند و او نمی‌تواند آن‌ها را باورپذیر کند مگر اینکه نشان بدهد که آن‌ها را می‌شناسد و برای این کار، ناچار است به دیده‌ها و شنیده‌ها و ارتباط‌هایش، یعنی به تجربه‌هایش رجوع کند و حالا دیگر می‌ماند چگونگی استفاده از آن‌ها که برمی‌گردد به دیدِ نویسنده از زندگی و آینده و چیزهای دیگر.

در پایان اضافه می‌کنم چون «روایت» مقوله‌ای است مربوط به زمان گذشته، خواهی نخواهی به هنگام روایت کردن، چه شفاهی و چه کتبی، خاطره و تجربه‌هامان را مرور می‌کنیم.

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی