نمود تجربه شخصی در داستان‌نویسی – آوات پوری: تجربه‌ زندگی در داستان فرم و ساختار پیدا می‌کند و به شکلی نیرومندتر و واقعی‌تر از آنچه بوده به بیان درمی‌آید

آیا تجربه‌ای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟
ما این نظرخواهی را با نویسندگان در میان می‌گذاریم با این هدف که به درکی از سهم تجربه در آفرینش ادبی برسیم.

آوات پوری پاسخ می‌دهد:

هیچ داستانی خارج از تجربه‌ی زندگی ممکن نمی‌شود، حتا اگر کاملا تخیلی باشد یا در فضا زمانی سراسر متفاوت با تجارب زندگی نویسنده و خوانندگان احتمالی نوشته شود. برای روشن‌تر شدن مساله سعی می‌کنم با تجربه‌ی ناچیز و فهم محدودم از داستان‌نویسی فرآیند نوشتن یک داستان را در چند سطر خلاصه کنم.

نوشتن داستان از همان لحظه‌ای که یک تجربه در زبان سرگردان می‌شود، کلید می‌خورد. اینکه کدام دسته از تجربه‌ها واجد چنین پتانسیلی هستند به تجربه‌ی زیسته‌ی داستان‌نویس، دریافت‌ها، جهان‌بینی، چشم‌اندازها و سطح مهارتش در داستان‌نویسی بستگی دارد. هیچ کدام از این مولفه‌ها ثابت نیستند و همواره در جریان زندگی و نوشتن در معرض تغییر و تحول قرار دارند. آیا از تلاقی تصادفی هر تجربه‌ای با زبان می‌توان انتظار تولید یک داستان داشت؟ اگر نه پس چطور می‌توان این تجارب را شناسایی و انتخاب کرد؟ با فرض اینکه کارِ نوشتن تلاشی آزمونگرانه در مسیررسیدن به فرم یا فرم‌هایی برای بیان تجارب، احساسات، عقاید، تلقی‌ها، دریافت‌ها و … است، پس معیارهای متغیر برای این تشخیص را نیز باید در خود فرآیند نوشتن، تلاش‌های پیاپی و شکست‌های متمادی جستجو کرد. به‌هر اندازه‌ای که این  تجارب عمیق‌تر و گسترده‌تر باشند، معیارها نیز دست‌کم برای تشخیص آنچه نباید یا نمی‌توان نوشت مشخص‌تر و دقیق‌تر خواهند بود. نوشتن داستان با تلاش به قصد شکل‌دادن به فرمی برای بیان آن تجربه در زبان‌ ادامه پیدا می‌کند و در انطباقی حدی از تجربه و فرم بیان پایان می‌یابد. منظور از پایان در اینجا، نه آخر روایت یا سرنوشت شخصیت‌های داستان بلکه لحظه‌ی اعلام پایان کار بر روی فرم داستان است. برای مثال نویسنده‌ای را در نظر بگیریم که می‌خواهد یک داستان را در حال و هوایی متفاوت از آنچه برای اولین بار نوشته شده بازنویسی کند. نتیجه بی‌شک تجربه و فرمی متفاوت از آنچه ابتدا بوده از آب در خواهد آمد، حتی اگر روایت، اتفاق‌ها و سرنوشت کاراکترهای داستان دست‌نخورده باقی بمانند. از این حیث شروع و پایان کار بر روی فرم بیانِ یک تجربه در قالب داستان همیشه حدی‌ست، این حدها از پیش موجود نیستند و تنها در خلال کار نوشتن خود را آشکار می‌کنند. تغییر این حدها در بازنویسی یک داستان، تجربه و فرم و صفحه‌ی انطباق آنها را نیز دستخوش تغییر می‌کند. 

تجربه‌ی شخصی نویسنده حین نوشتن در سرهم‌بندی با دیگر تجارب، چشم‌اندازها، شخصیت‌ها و فضا زمان‌ها از خود نویسنده به عنوان یک شخص تهی می‌شود، گسترده و دگرگون می‌شود و با قرار گرفتن در یک فرم بیان برای نویسنده و خواننده از نو ساخته شده و مشترک می‌شود. پس می‌توان ادعای ابتدای این یادداشت را به این شکل بیان کرد: هیچ داستانی خارج از تجربه‌ی زندگی ممکن نمی‌شود و هیچ تجربه‌ای (شخصی یا عاریتی) هم نمی‌تواند عینا در داستان بیان شود؛ در برابر، تجربه‌ی زندگی در داستان فرم و ساختار پیدا می‌کند و به شکلی نیرومندتر و واقعی‌تر از آنچه بوده به بیان درمی‌آید.

 برای مثال، داستان «چند و اند بُرش و ربعی با یک داس جیبی» را از تجربه‌ی خواندن یک خبر شروع کرده‌ام. داستان هنوز منتشر نشده است. کل داستان تلاشی‌ست برای رها کردن وحشت و توحشی که در خبر کشته‌شدن یک زن با بکارگیری کلمات و ساختارهای آشنا پنهان و عادی‌سازی شده است. اگر فرآیند نوشتن موفق شود تجربه‌ی وحشتناکی را که در خبر، سرکوب و پنهان شده است از نو بسازد، نویسنده می‌تواند ادعا کند یک داستان نوشته است. امیدوارم دست‌کم در این یک مورد، من هم یک داستان نوشته باشم.  کلوزآپ کیارستمی شاهکار این دست از تلاش‌ها است. او از فردی که در گزارش مجله‌ی سروش مخلباف تقلبی معرفی شده بود، مخلبافی ساخت که مخلباف واقعی هنوز که هنوز است خوابش را هم نمی‌بیند.

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی