شهریار مندنی‌پور: زندانی سیاسی به خانه برمی‌گردد… و خودکشی!

«حوصله کن مجروح من

مجروح خارزار بی‌چلچله!

این طور هم نمی‌ماند

که علف در دهان داس بمیرد و

باد برای خودش

هی به هوچی و هلهله…» 

سید علی صالحی

تصویر مرموزی است که نمی‌توان از آن چشم‌برداشت.

چهرۀ یک زندانی روس است، به احتمال زیاد سیاسی، جان‌دربرده از تبعید،کپک‌زدۀ رنج و هنوز مبهوت زنده‌ ماندن ‌است.  سوای دو زنی که دم در ایستاده‌اند: همسایه‌ و دیگری احتمالن یشخدمت، چهار نفر اعضای خانواده در سالن خانه هر کدام در واکنشی داستانی ثابت مانده‌اند.  زنی که همسرش هست لابد، و پشت پیانویی وامانده، سیاهپوش، تبسمی بر لب دارد. در مرکز نقاشی، زنی ایستاده که احتمالن مادر است، سیاهپوش، ناباورانه و با بهت به مرد نگاه‌می‌کند. پسرکی پشت میز نشسته، سیاهپوش، می‌خندد و اما مرموزترین و تفسیرناپذیرترین چهره را دخترکی دارد که سفید‌پوش، نیم‌خمیده بر میز رو برگردانده به سمت مرد. به گمانم، تمام حس‌های شخصیت‌های این نقاشی در چهرۀ دخترک و مخصوصن نگاهش، جمع‌شده‌اند زیرا که در نگاه عمیق و مرموز دخترک انگار وحشتی هست. وحشتی نامعلوم و شاید از آینده…

این روزها،در ایران، آیا چنین شادمانی و وحشتی در چشمان افراد خانواده و دوستداران بازداشت‌شده‌های اعتراض‌ها هست، وقتی که آن‌ها به ظاهر آزاد‌ می‌شوند و به خانه بازمی‌گردند…؟

اسامی بیش از پانصد کشتۀ تظاهرات اخیر ایرانیان در سایت‌های حمایت حقوق‌بشری اعلام شده که اما به علت تهدید ‌شدن خانواده‌ها و سکوت آن‌ها باید خیلی بیشتر از این‌ها باشد. تعداد بازداشتی‌ها افزون بر هزار و پانصد نفر است. و هر روز به تعداد آن‌ها افزوده می‌شود با دستگیری حامیان حقوق بشر، خبرنگاران، افراد افشاگر خانواده‌های درگیر، و اضافه بر این‌ها، نشانۀ پوکیدگی نظام: دستگیری فعالان محیط زیست و مددکاران…

حکومت برای بعضی از آنان حکم اعدام صادر ‌کرده و هر هفته به فهرست اعدامیان می‌افزاید.

 و سحرگاه ماشینِ مدامِ اعدام دائم می‌دمد، بی‌اعتنا به اعتراض‌های جهانی. چرا که رژیم مانند مهاجمان عرب به ایران، سیاست جنونیِ  النصر بالرعب (ترور) را در فرمان‌دارد.

زندانیان سیاسی حکومت اسلامی ایران، حتا در کوتاه‌ترین مدت‌ بازداشت‌،  شکنجه، رنج و تحقیرِ سالیان زندان و تبعید در سیبری استالینی را می‌کشند.  گروه‌های حامی حقوق بشر در ایران و خارج، جزییاتی از شکنجه و خردکردن بازداشت‌شد‌گان را منتشر می‌کنند و انگار حکومت اسلامی هم گاهی به عمد و برای ایجاد وحشت، اخباری را به بیرون درز ‌می‌دهد.

اما در ایران گرفتار اختاپوس حکومت اسلامی، اخیرن پدیدۀ وحشنتاکی رخ‌ می‌دهد که در رژیم‌های تمامیت‌خواه و ایدئولوژیک، بی‌سابقه است. معترضین جوان آزاد‌شده از بازداشت‌های گشتاپویی، پس از آزادی و بازگشت به خانه، پس از چند روز خودکشی‌می‌کنند.

گرچه تعداد این شهیدان آزادی، در قیاس با رقم اعدام‌های هزار هزاری حکومت اسلامی به ظاهر زیاد نیست، اما این نوع مرگ هم همان قدر فاجعۀ ملی است که پرپر ‌شدن تک تک جوان‌های غیور مملکت در خیابان‌ها و زندان‌ها.

از ما چه کمکی برمی‌آید که جلوگیری کنیم از مرگ سیصدها و سیصدها گل سرخ و شادمان‌شدن دژخیمان.

پیشنهاد‌می‌کنم که روانشاسان و روانکاوان ایرانی دلسوز، راه‌‌کارهایی عملی و مشورتی  به زبان ساده بنویسند و منتشر کنند. برای خانواده و دوستان این قهرمانان و پیشنهادهایی برای خود آنان.

در بانگ حاضریم که متن بسیار مفید آن‌ها را با نام خودشان یا مستعار، به چاپ ‌برسانیم و در دیگر پلاتفرم‌ها منتشر کنیم.

در این میان نکته‌ای هست که پروژۀ قتل‌های زنجیره‌ای که هیچ‌گاه متوقف‌نشده، همچنان جنایت‌های آشکار و پنهانش را ادامه‌می‌دهد. بعید نمی‌دانم که خودکشی زندانیان سیاسی، که مدام است، در واقع قتل پنهان‌باشد. آمار این خودکشی‌ها به عقل جور در‌‌نمی‌آید.

به این جوان‌ها باید گفت که چشم و چراغ ایران‌اید، و خودکشی‌تان یا  زمینه‌ای فراهم‌کردن تا به این اسم کشته‌ شوید، کیف حیوانی دژخیم را تکمیل
‌می‌کند. دوام‌بیاور «بلبل سرگشته» ما. 

دلیل اصلی خودکشی  این جوانان مشخص است: خاطرات تحقیر و زجر در دوران بازداشت و زندان، ادامۀ تهدید و آزار حکومت… و روبرویی با آیندهای تاریک…

اما این جوانان شاید خودکشی هم میکنند که در ضمن به ما یاد آورند که در زندان،  زجر و مرگشان مقصریم. با بیعملی، سکوت و بدتر، مبادا پرهیز از دیدار آنها که لابد گلیمپارهمان را از آب برکشیم…

عافیتطلبی و  منتظر ناجی ماندن!؟

ناجی ما همانا همین اینان‌اند…

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی