احمد خلفانی: رمان و تجارب شخصی

احمد خلفانی، پوستر: ساعد

بسیاری چیزها و اتفاقات ‌‌بی‌معنی‌اند. و با این‌که ‌‌بی‌معنی‌اند، در زندگی اهمیت دارند و گاهی حتی همان چیزها و اتفاقات ‌‌بی‌معنی آن‌قدر اهمیت دارند که هسته اصلی‌زندگی مان را، اگر معنایی داشته باشد، از دیده می‌پوشانند. نه تنها از دید دیگران، که از دید خودمان. یعنی خود ما نیز آن هسته یا معنای زندگی را در پوشش ضخیمی از مسائل ‌‌بی‌معنا گم می‌کنیم. حتما دید‌‌ه‌اید گاهی یک سنگ که در معرض امواج رودخانه‌ها یا دریاها قرار گرفته چگونه از خزه پوشیده می‌شود و طوری پوشیده می‌شود که وقتی نگاهش می‌کنیم و حتی به آن دست می‌زنیم، متوجه سنگ بودنش نمی‌شویم.

یک لحظه تصور کنیم که آن سنگ، یک موجود زنده باشد، موجود زند‌‌ه‌ای که خزه‌ها را با زندگی‌اش یکی بگیرد و حتی تصور کند که خزه، همان زندگی اوست. و البته همان هم هست در واقع.

نوشتن به نظر من پرداختن به این هسته درونی است، هستی پنهان مانده، گم شده. نوشتن، نوعی نبش قبر است، ولی نه برای دیدن مرده، بلکه برعکس، برای دیدن این‌که از زندگی در آنجا چه مانده است. نوعی احیای مردگان، که بعد از سال‌های سال، بعد از عمری، ببینیم چه چیز معنا داشته و چه چیزی ‌‌بی‌معنا بوده است؛ چیزهای معنادار را نجات دهیم، از زیر خاک و خاشاک بیرون بیاوریم، و چیزهای ‌‌بی‌معنا را در پروسه فرم دادن و به شکل رمان در آوردن، از زندگی‌مان حذف کنیم. نوشتن نوعی ویرایش گذشته است، تصحیح زندگی در گذشته و حتی تغییر گذشته.

و نیز، پس زدن حاشیه‌هاست، پس زدن لایه‌لایه چیزی که دور و بر آن سنگ را گرفته است. به همین دلیل حرف درستی است که می‌گویند رمان به وقایع نمی‌پردازد، بلکه به هستی می‌پردازد. ممکن است کسی بگوید که این چه حرفی است، رمان‌ها که سرشار از وقایع‌اند. و حرف به‌جایی هم هست. رمان‌ها سرشار از وقایع‌اند و چار‌‌ه‌ای نیست، چرا که با پرداختن به وقایع می‌خواهند از آن‌ها بگذرند و به ماوراء‌شان برسند، همان‌طور که برای دیدن بیرون باید پرده‌ها را کنار زد.

نوشتن به معنای پرداختن به هستی پنهان مانده و گم شده است؛ احیای مردگان، که بعد از سال‌های سال، بعد از عمری، ببینیم چه چیز معنا داشته و چه چیزی ‌‌بی‌معنا بوده است؛ چیزهای معنادار را نجات دهیم، از زیر خاک و خاشاک بیرون بیاوریم، و چیزهای ‌‌بی‌معنا را در پروسه فرم دادن و به شکل رمان در آوردن، از زندگی‌مان حذف کنیم. نوشتن به معنای ویرایش گذشته است، تصحیح زندگی در گذشته و حتی تغییر گذشته.

احمد خلفانی

خودمان را تصور کنیم. ما وضعیتی بهتر از آن سنگِ خزه‌پوش نداریم. همیشه در معرض موج‌های زندگی هستیم، موج‌هایی که ما انتظارشان را نداشته‌ایم، منتظرشان نبود‌‌ه‌ایم، آن‌ها را حتما نخواسته‌ایم. و این موج‌ها، حتی اگر بگذارند و بگذرند، اثرشان ‌‌بی‌شک می‌ماند. مثل اثر خزه‌ها بر سنگ. و کار ما شاید این باشد که آن سنگ وجودمان را از زیر آن لایه‌های موج نجات دهیم. هر چند می‌دانیم این کار شدنی نیست، چرا که زندگی ما و سنگ وجودی ما و خزه‌ها و امواج با هم عجین شده‌اند و جداسازی آن‌ها از هم‌دیگر عملا ناممکن. ولی ادبیات همان وجود ناممکن است، همان ناممکن. و ما با ادبیات، در حقیقت، ناممکن را به بخشی از واقعیت زندگی‌مان تبدیل می‌کنیم.

ما چیزهای مختلفی را تجربه می‌کنیم، مرگ های زیادی می بینیم، فاجعه ها، زلزله ها، اعدامها، کشتارها. می‌توان پرسید، کدام صدای ما از امواج می‌آید، کدامش از دریا؟ کدام صدای ما و احساس ما از کوه است، و صحراها تا کجای ما نفوذ کرد‌‌ه‌اند؟ آدم‌ها، آدم‌های دیگر، چه مقدار سهمی در وجود ما دارند؟ من چقدر شبیه خودم هستم؟ یک نفر ممکن است بگوید: تو همین توئی، با همین سنگ‌ها، خزه‌ها، همین آدم‌ها و موج‌ها و دریاها که به خود دید‌‌ه‌ای. با همین کشته‌ها و قربانی‌ها.

این گفته ‌‌بی‌شک درست است. و این همان جایی است که سنگ و خزه یکی می‌شود.

اثر احمد بارکی‌زاده، بدون شرح

حتی می‌توانیم تصور کنیم که هر کدام از ما دیواری هستیم که پوسترها، پلاکارد‌ها و عکس‌هایی بر ما چسباند‌‌ه‌اند. و چون مدت‌ها گذشته است و ما به آن‌ها خو کرد‌‌ه‌ایم، خود را با آن‌ها یکی می‌گیریم. و اگر آن‌ها را بکنند یا بکنیم، خود را لخت و عور می‌بینیم. می‌ترسیم و خجالت می‌کشیم.

پس خودمان هم با همین پلاکارد‌ها و عکس‌ها با هم‌دیگر روبه‌رو می‌شویم و با هم حرف می‌زنیم، به فکر کندن آن‌ها هم نیستیم. دیگران هم نیستند. بلکه بر عکس، هر بار که کسی می‌گذرد، چیز دیگری هم به آن‌ها اضافه می‌کند، و ما لایه‌لایه پنهان‌تر می‌شویم.

ادبیات در هر شکلش، همان‌طور که می‌دانیم، نوعی خودکاوی است. جستجو پشت همه این‌ها، پس و پشت همه این وقایع، پشت همه این تصاویر و عکس‌ها و پلاکارد‌ها و دیوارها و پرده‌ها. و این جستجو، نوعی جستجوی اجتماعی هم هست، چرا که انسان در اجتماع و با اجتماع تعریف می‌شود، و به همین دلیل است که رمان همیشه با اجتماع سروکار دارد.

آن‌هایی که در مهاجرت می‌نویسند وضعیت خاصی دارند، از این نظر که عملا همه جا هستند و هیچ جا نیستند. از طرف دیگر این هیچ جا نبودن و همه جا بودن یک پدیده واقعی و البته جهانی است، چرا که می‌شود ادعا کرد که تقریبا در هیچ جای جهان هیچ‌کسی سر جای خودش نیست. حتی آن‌هایی نیز که در وطنشان هستند، بالاجبار یا به‌اختیار، ذهن‌شان همواره در جاهای دیگری است. و ذهن برای نویسنده همه چیز است. و از این نظر حتی می‌توان فراتر رفت و گفت آن‌هایی که در وطن خود ماند‌‌ه‌اند وضعیت خاص‌تری دارند، چرا که موقعیت ما انسان‌های معاصر طوری است که در راه‌ها هستیم، در رفت و آمد بین مناطق مختلف جغرافیایی، حتی وقتی در اتاق‌مان نشسته‌ایم و در و پنجره را بسته‌ایم. راه‌ها خانه‌ی ما هستند. و به این دلیل، ‌‌بی‌مکانی در ادبیات ژست نیست، بلکه یک واقعیت است. جالب است که ما این پدیده را در اولین رمان ایرانی، “بوف کور” هدایت می‌بینیم، براستی حوادث این رمان در کجا به وقوع می‌پیوندند؟

هیچ رمانی، حتی تخیلی‌ترین آن، بدون ارتباط با تجارب نویسنده نوشته نمی‌شود. ولی این بدان معنی نیست که بیوگرافی یک نویسنده، اصلا زندگی هر کسی، بیوگرافی هر انسانی، یک رمان است. هیچ بیوگرافی‌ای رمان نیست، به این دلیل ساده که بسیاری چیزهای آن اضافی است، بسیاری چیزهای آن، از آن‌جایی که در فرم رمان نمی‌گنجند ‌‌بی‌معنی است. رمان احتیاج به فرم دارد، فرمی که همه چیز آن، همه عناصر آن، تک تک محتواهای آن معنا دارد. به قول آدورنو: “میزان موفقیت زیباشناختی تابعی است از میزان موفقیت فرم در انتقال محتوا.”

آدم‌هایی، وقایعی، از این سو به آن سو می‌روند، بدون اینکه در پیوند با یک فرم اصلی، در پیوند با خط اصلی بیوگرافی آدمی باشند. تازه از این هم بگذریم که آن خط اصلی، آن فرم اصلی ممکن است هرگز وجود نداشته باشد. و از این نظر زندگی هر آدمی، اگر هم معنایی داشته باشد، بدون هیچ فرم خاصی است.

نویسنده حتی برای نوشتن رئالیستی یک زندگی پرماجرا و داستان‌وار هم ناچار است دست کم دو نوع تغییرات در آن بدهد: اول اینکه چیزهایی را از آن حذف و چیزهایی را به آن اضافه کند، دوم اینکه او باید سرعت را کم و زیاد کند، مثلا در بعضی جاها، که اهمیت بیشتری دارد، سرعت را کم و در موارد دیگر سرعت را بیشتر کند.

و این به نوبه خود بدان معنی است که رمانِ نوشته شده، بیوگرافی هیچ کسی نیست. چرا که نویسنده در این پروسه حذف کردن و اضافه کردن، امکان دارد مهم‌ترین مسئله یا مسائل مربوط به زندگی‌اش را حذف کند تا بتواند در رمان به فرم واقعی برسد. و با همه این‌ها، همه آثار هنری از زندگی سرچشمه گرفته‌اند، به‌ویژه رمان.

نمود تجربه شخصی در داستان نویسی:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی