جنگ ایران و اسرائیل- علی سرکوهی: «ذهن در محاصره»

دکتر علی سرکوهی در این مقاله به تحلیل پدیده «سردرگمی سازمانیافته» به عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی و سیاسی در ایران می‌پردازد. او استدلال می‌کند که این پدیده، نوعی جنگ روانی مدرن است که با استفاده از اطلاعات متناقض، اخبار ضدونقیض، و تحریف واقعیت‌ها، ذهن جمعی ایرانیان را هدف گرفته است. هدف نهایی این استراتژی، تضعیف توان تحلیل و کنشگری آگاهانه جامعه از طریق ایجاد فرسودگی ذهنی، کاهش اعتماد به نفس تحلیلی، و تشویق به ساده‌انگاری است. سرکوهی تأکید می‌کند که هم حکومت ایران و هم قدرت‌های خارجی، با روش‌های مشابه اما اهداف متفاوت، در ایجاد این ابهام نقش دارند. این وضعیت منجر به آسیب‌های روانی-اجتماعی مانند اضطراب سیاسی، بی‌اعتمادی، و فلج تحلیلی می‌شود، که در نهایت مشارکت فعال شهروندان را مختل می‌کند.
سرکوهی راه‌حل مقابله با این سردرگمی را در افزایش آگاهی نسبت به سازوکارهای جنگ روانی و تقویت مهارت‌های تفکر نقادانه می‌داند. او بر لزوم استفاده از منابع اطلاعاتی متنوع، فهم نیات پشت پیام‌ها، و تمایز بین داده و تفسیر تأکید می‌کند. به باور او، بلوغ تحلیلی شهروندان و مهارت غربالگری اطلاعات می‌تواند به عبور از این سردرگمی و تبدیل ذهن‌ها به «جزیره‌های آزادی» بینجامد. در پایان، او نقش رسانه‌ها و اخلاق حرفه‌ای را در حفظ اعتماد عمومی و سلامت روانی جامعه حیاتی می‌خواند، چرا که بی‌اخلاقی رسانه‌ای خود می‌تواند به تداوم سردرگمی دامن بزند. مقاله سرکوهی ترکیبی از تحلیل روانشناختی و سیاسی است که هم هشداردهنده و هم راهگشا عمل می‌کند.

در جهانی که ابزارهای قدرت تنها به سلاح، دیپلماسی یا اقتصاد محدود نمی‌شوند، «ذهن انسان‌ها به اصلی‌ترین میدان نبرد» تبدیل شده است. در این میان، جامعه ایران به‌ ویژه طی چهار دهه گذشته در معرض پروژه‌ای قرار گرفته که می‌توان آن را «سردرگمی سازمانیافته» نامید؛ شکلی از جنگ روانی مدرن که هدف آن نه تغییر سریع ساختار قدرت، بلکه فرسایش تدریجی درک جمعی، تحلیل سیاسی، و توان کنشگری آگاهانه است. این مقاله، با نگاهی روانشناختی، به تحلیل ساز و کارهای این سردرگمی و تأثیرات آن بر ذهن جمعی ایرانیان می‌پردازد.

«سردرگمی» در اینجا نه صرفاً حالتی ذهنی، بلکه «ابزاری برای کنترل رفتار اجتماعی و سیاسی» است. تکرار اطلاعات متناقض، اخبار ضد و نقیض، تحلیل‌های سطحی و جهت‌دار، و بزرگنمایی یا سانسور رویدادها، همگی بخشی از یک استراتژی هستند که هدفش مختل‌کردن فرآیند تصمیم‌گیری و شکل‌ گرفتن اراده جمعی است. در روانشناسیِ شناختی، چنین فضایی باعث فرسودگی ذهنی، کاهش اعتماد به نفس تحلیلی و افزایش تمایل به ساده‌انگاری واقعیت‌ها می‌شود.

نکته مهم و پیچیده در وضعیت ایران آن است که هم حکومت و هم قدرت‌های خارجی، با اهدافی متفاوت ولی با روش‌هایی همسان، در ایجاد این سردرگمی نقش دارند. قدرت‌های جهانی با تولید اطلاعات مبهم، حمایت مصنوعی از چهره‌های اپوزیسیون، و بازی‌های رسانه‌ای، ذهن جامعه را به سمت تحلیل‌های احساسی و ناپایدار سوق می‌دهند. از سوی دیگر، حکومت ایران با سانسور، ایجاد روایت‌های امنیتی، و بهره‌گیری از بحران‌های معیشتی، خود بخشی از این ابهام تحلیلی است. روانشناسی سیاسی این وضعیت را نوعی «هم‌پوشانی ناگفته» میان دو قطب قدرت برای کنترل جریان ادراکات عمومی می‌داند.

«تحریف آگاهی» منجر به آسیب‌های روانی اجتماعی می‌شود. نگه داشتن افراد در وضعیت مبهم، موجب ایجاد اختلالاتی چون اضطراب سیاسی مزمن، بی‌اعتمادی اجتماعی، و احساس بی‌تأثیری و یأس می‌شود. فرد و افرادی که دائم در معرض داده‌های مشوّش قرار دارند، دچار نوعی «فلج تحلیلی» می‌شوند: نه می‌توانند به اطلاعات اعتماد کنند و نه از بی‌اطلاعی آسوده‌خاطر هستند. در روانشناسی اجتماعی، این وضعیت به تعلیق آگاهی سیاسی منجر می‌شود که مهم‌ترین پیامد آن، کنار کشیدن شهروندان از مشارکت فعال و مؤثر در فرآیندهای جمعی است.

ساز و کارهای روانی سردرگمی

در چنین وضعیتی، ذهن خسته و بی‌پناه، به «ساده‌سازی» پناه می‌برد: بجای تحلیل دقیق، یا با نفی کامل همه بازیگران مواجه می‌شود («همه فاسدند»، «هیچکس برای ما کاری نمی‌کند») یا دچار «قطبی‌سازی» شدید می‌شود (حکومت بد است، پس اپوزیسیون خوب است، یا برعکس). رسانه‌های جریانساز، با مهارت روانشناختی، این روند را تشدید می‌کنند. در نتیجه، «تفکر نقادانه جای خود را به هیجان‌های کنترل‌ناپذیر، آرزوهای ساده‌لوحانه» یا بدبینی فلج‌کننده می‌دهد.

راه مقابله با این وضعیت نه در آرمانگرایی افراطی است و نه در انفعال. «آگاهی نسبت به ساز و کارهای جنگ روانی»، شرط نخست حفظ سلامت روانی جمعی است. تفکر چندمنبعی (استفاده از منابع گوناگون برای تحلیل خبر)، فهم نیت‌های پشت پیام‌ها، و تمایز میان داده و تفسیر، از مهارت‌هایی هستند که باید آموزش داده شوند. شناخت این حقیقت که «هیچ خبری بی‌نیت نیست» و «قدرت‌ها فقط منافع خود را دنبال می‌کنند» نخستین گام برای بازی‌ نخوردن در این میدان است.

از سردرگمی تا بلوغ سیاسی

سردرگمی یک ابزار سلطه روانی است، نه نتیجه‌ای طبیعی. در جهانی که شناخت، خود نوعی قدرت است، مقاومت در برابر سردرگمی، شکلی از کنشگری مدنی است. پایان این بازی، نه به دست قدرت‌های خارجی یا ساختار سیاسی داخلی، بلکه با بلوغ تحلیلی شهروندان آغاز می‌شود؛ بلوغی که به ما می‌آموزد چگونه احساسات‌مان را مهار کنیم، اطلاعات را غربال کنیم، و مسئولانه بیندیشیم. از این منظر، هر ذهنی که از سردرگمی عبور کند، به جزیره‌ای از آزادی تبدیل می‌شود.

در نهایت، در جهانی که رسانه‌ها نقشی محوری در شکل‌ دادن به واقعیت دارند، پایبندی به اخلاق حرفه‌ای، به‌ ویژه در کار رسانه‌ای، شرطی حیاتی برای حفظ اعتماد عمومی و سلامت روانی جامعه است؛ چرا که هر بی‌اخلاقی رسانه‌ای، می‌تواند ابزار جدیدی برای تداوم همان سردرگمی سازمانیافته باشد.

*دکتر علی سرکوهی روانشناس و استاد دانشگاه در سوئد

مأخذ مقاله: کیهان لندن (+) با تشکر ویژه از همکاران در تحریریه کیهان لندن برای اجازه بازنشر این مقاله در بانگ

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی