
سفر به ادبیات بریتانیا، زیستن در روایتهایی برآمده از یک گفتمان متاثر از جغرافیای فرهنگی، پرسه در مقالات و جستارهایی استقسدار و گاه در سطحی آکادمیک دربارهی داستانها و ادبیات این سرزمین در شمارهی چهارم مجلهی ادبی مهری محقق شده است، رویای پرگشودن به فهم روایتهای عمیقی که مهر ادینبرو بر پیشانی دارند، اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی. بر فراز این خطهی پهناور امواج دریای نروژ است و در شرق، خروش دریای شمال، آن سوتر اقیانوس اطلس و اینها از ادبیات مورد بحث، ادبیاتی زیسته در جانپناه دریاها و تاریخ، مبارزه و کمونیسم و رهایی میسازد، ادبیاتی در جانپناه دشتها و مرغزارها، جنگلها، کشتیها، خلوت و طبیعتی شکوفا، سلطهگر، شورآفرین و در کنار همهی اینها تداوم حیات سنتی در فهم و معرفتشناسی نویسنگان برخاسته از این جغرافیاست که جلوهنمایی دارد چیزی که به نوعی ایستادگی در برابر هر چیز متعلق به جهان نو در این ادبیات انجامیده است، جهان نو و پرهیبهایی از چاههای نفت و حیات صنعتی، در پس این ایستادگی، نوای نیانبان اسکاتلندی و عطری از چغورپغور یا همان غذای سنتی اسکاتلندیها: هَگیس هم هست، چشماندازی از تغزل روستایی.
با چنین چشماندازی خواندن این شماره از مجلهی مهری که از سوی همین نشر و در لندن منتشر شده است، قطعا تجربهی دلانگیز و پرآموزهای خواهد بود برای مخاطبان جدی ادبیات داستانی و به ویژه دوستداران ادبیات انگلستان؛ آرش خوشصفا، دبیر بخش ترجمه و نقد ادبی این شماره از مجله در دیباچه تصریح میدارد که: «برخلاف گسترهی جغرافیایی کم و بیش کوچک بریتانیای امروز، دیرینگی و فرهنگ ادبی پربار این ناحیه کار برگزینش چنین عصارهای را بیش از پیش دشوار میکند، و از همین رو، یادداشتهای این شماره فقط نمونهای از اقیانوسهای به ظاهر کوچک ادبی هریک از کشورهای منطقهی بریتانیای امروزند، و با وجود تفاوتهای قومی و ساختاری در این کشورها، رنگ و بوی کم و بیش همانندی در هر یک از این جستارها و داستانها موج میزند که به خوبی شناساییپذیر است.» و از همین روست که از چهرههای کلیدی و نامآور این گستره، از ویرجینییاوولف گرفته تا دی. ایچ. لارنس و جورج اورول و انجلا کارتر در این مجله رد و نشانی هست، از ادبیات متاثر از روانشناسی و پرسمانهای جنسی گرفته تا موضوعات سیاسی و دیدگاههای پادآرمانشهری و فمنیسم.
داستانهای نشریه با روایتی به قلم آن اینرایت شروع میشود، داستان «هتل»، روایتی خوشخوان با ترجمهای سلیس، شکلی از زنانهنویسی با این پایانبندی درخشان که در خودش اندوه و گمگشتگی فلسفی و تنهایی انسان را توامان دارد: «زن آنقدر به درها نزدیک است که میترسد به شیشهها برخورد کند؛ میترسد درها باز نشوند. او از چیزی که آن سوی دیگر هست هم میترسد. هتل فقط یک شوخی بود. او گم شده است. او نام کشوری که اکنون در آن به سر میبرد را بلد نیست و دیگر نمیداند کجا برود.» به جز او از اتل لینا وایت، لیزا مک انرنی و سوفی مکاینتاش هم داستانهای کوتاه خوبی ترجمه شده است، نویسندگانی که شناخت جهان رواییشان، بیتردید شناخت بخشی از ادبیات بریتانیا خواهد بود و مخصوصا دربارهی مکاینتاش، آن مخاطب فارسیزبانی که با داستان «شفای آب»اش خاطراتی دارد، از مواجهه و زیستن در داستانی دیگر از او تجربهای بیشک شورانگیز فراچنگ خواهد آورد.
اما بخش دیگری از مجله که بیش از هر کس کوشش بیدریغ آرش خوشصفا را در ترجمهی تعداد زیادی از جستارها و مقالات دربارهی ادبیات اسکاتلندی در بر میگیرد، رهیافتهایی به روشنای هویتشناسی ادبیات بریتانیاست. نخستین این مقالات نوشتهی ایان دانکن است که در جایگاه «کسی که در گروه زبان انگلیسی یک دانشگاه آمریکای شمالی به آموزش و پژوهش در موضوعهای ادبیات اسکاتلند میپردازد»، حایز اهمیتی جدی و شایسته و آکادمیک است. او اهمیت ادبیات اسکاتلند را چنان میداند که برایش عجیب است که چرا باید جستارهایی در دفاع از این اهمیت به نگارش درآیند.

جستار بعدی به قلم اسکان هیمز اما با این مطلع آغاز میشود که ادبیات نوگرای اسکاتلند از رمان دوری میگزیند و «در حقیقت، شعر رسانهی اصلی جنبش میهنگرای ادبی در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بود و چهرهی برجستهی آن، هیو مکدرمید، آشکارا و با تاثیرگذاری فراوان رمان را گونهی پستتر بیان ادبی و نثر را بدون نوآوری میدانست.» نویسنده در ادامه به چرایی این ناکامی و آسیبشناسی آن نیز برمیخیزد و از این رهگذر دادههای جالبتوجهی دربارهی اهمیت درهمتنیدگی و تاثیر متقابل زیستمان و ادبیات ارایه میدهد: «مشکل کم و بیش تمام ادبیات نوگرای اسکاتلند این است که با گذشته، دوران پیش از انقلاب صنعتی یا منطقههای روستایی سروکار دارد که در آنها راه و رسمهای کهنه همچنان تا حدود زیادی ادامه دارند اما به محض آن که به پرسمانهای شهری و شرایط و چشماندازهای زندگی امروزی میپردازد از رمق میافتد. دلیل چنین چیزی هم این است که ما هنوز نویسندهای در حد و اندازهای نداریم که بتواند سنت مستقل ادبیات اسکاتلندی را از محیط کشاورزی و غیرصنعتیای که در آن شکوفا شده به صحنهی معاصر منتقل کند.» بعدتر در همین جستار است که میخوانیم وقتی که نویسندگان به جهان تازه سفر میکنند و متاثر از این گفتمان مینویسند، روایتهایشان از شور و طراوت میافتد و این خود به اقبال عمومی به آثارشان صدمه میزند، تو گویی آنها متعلق به جهان قدیماند، سالهای دور، دامنهای چهارخانه و رقصها و نواها، این شور و حال سنتی متاثر از حیات گذشته انگار دیگر در جهان نو جایی ندارند یا جای خودشان را به اندوه و انفعال سپردهاند: «زندگی معاصر، آنگونه که در آثار اسکاتلندی تصویر شده، ویژگیهای دلربای اندکی دارد… تمام شور و شوق از زندگی رخت بربسته و چشمانداز آیندهای بهتر پژمرده است. این گله در تمام کشورهای صنعتی رایج است اما تلخی شدیدی که در ادبیات اسکاتلندی بیان میشود چشمگیر است.» در ادامه اما از ویرجینیا وولف دربارهی ریختشناسی گونهی ادبی جستار و حواشیاش میخوانیم و بعدتر گفتاری از رودگیر ایموف تحت عنوان «در حاشیهی ادبیات داستانی ایرلند» که بازتکرار مباحث پیشین دربارهی هویتشناسی متمایل به رویکردها و حیات سنتی در این ادبیات است منتها این بار با لحتی تندتر: «ادبیات ایرلند پر از یاوههای سدهی نوزدهمی دربارهی دهقانان نیمهوحشی با سبکی بروگلوار است یا کارمندان جزء شهری که همواره ناخرسندیهاشان را با مست کردن یا دین، میهندوستی، ویسکی خالص یا فرار به انگلستان حل میکنند: گونهای داستان روستایی بزرگنمایی شده یا ریاکاری روستایی یا در بهترین حالت، تغزل روستایی.»
اما این همهی آن چیزی نیست که از شمارهی چهارم مجلهی مهری به یاد خواهید سپرد؛ مجله یک بخش ویژه هم دارد که دربرگیرندهی شماری داستان فارسی خوب و روان به قلم نویسندگان ایرانیست از آن جمله یک داستان از مژده ساجدین، نویسندهی تازهدرگذشتهی مکتب ادبی گیلان به نام «برهنگی»؛ داستان «برهنگی» داستان بدیعی دربارهی تنانگی، زنبودگی، رهایی، و همهی اینها به زبانی بسیار ساده و یک پایانبندی مطبوع است؛ به رهایی مطلق رسیدن قهرمان ترسیدهی روایت؛ نگاه خاص و نوپردازانهی داستاننویس به موضوع آزادی پوشش در این داستان از آن یک روایت تاریخمند بدیع و خوب و ماندگار ساخته است. روایتی که در کنار بقیهی داستانها و همهی آن محتوای عمیق و باشکوه دربارهی ادبیات بریتانیا و داستاننویسی در اسکاتلند، از این شماره از مجلهی مهری، نشریهای خوشخوان و تاملبرانگیز ساخته است.
از همین مجموعه:
- نقد و بررسی کتاب با نسیم خلیلی: «دریچهای به داستان امروز ایران و داستانهایی که فراموش نخواهی کرد»- نگاهی به کتاب «بار گریهای بر شانه دارم»
- نقد و بررسی کتاب با نسیم خلیلی – «از رنج و راز به سنگ و گیاه پناه بردن»، نگاهی به رمان «هوم» لیلا میرباقری
- نقد و بررسی کتاب با نسیم خلیلی – «چشمی که رفت؛ نگاهی که آمد»: داستانی برای آرامش و آموختن
- نقد و بررسی کتاب با نسیم خلیلی – «از رنج آوارگی تا چیزی شبیه برف»، نگاهی به «نیشتمان» نوشته حسام مظهرپور
- نقد و بررسی کتاب با نسیم خلیلی – «قصههایی برای خویشتننگری» «احمقها» نوشته جوآن سیلبر و به ترجمه فواد زمان در نشر مهری
- نسیم خلیلی: تاریخ راندهشدگان در داستانهای مرضیه کریمیان کاکلکی – مجموعه داستان «ممنون که مرا یادتان هست»







