ناتالی لویسان، روزنامهنگار روزنامه لیبراسیون چاپ فرانسه در سال ۲۰۱۱ به دیدار ایرج پزشکزاد رفت و با او گفتوگویی انجام داد. در مقدمه این گفتوگو لویسان رمان «دایی جان ناپلئون» را معرفی کرده و تصویری کلی از این اثر و غارت آن در بازار سیاه کتاب در ایران و در روسیه به دست داده است.
ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزپرداز که خوانندگان او را معمولاً با رمان «داییجان ناپلئون» میشناسند، در اثر «ایست قلبی» در ۹۴ سالگی در لس آنجلس درگذشت. مجموعه «آسمون ریسمون»، طنزهای روزنامهای، «حاج مم جعفر در پاریس» (۱۳۳۳)، «آصغر آقای کل میتی و بوبول» (۱۳۳۸) و نمایشنامه «ادب مرد به ز دولت اوست» (۱۳۵۴)، ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید» (۱۳۵۴)، «دایی جان ناپلئون» (۱۳۵۱)، «انترناسیونال بچهپرروها» (۱۳۶۳) و «شهر فرنگ از همه رنگ» (۱۳۷۲) از آثار اوست.
نقد و مصاحبه ناتالی لویسان را سرور کسمایی، نویسنده رمان »گورستان شیشهای» به فارسی ترجمه و در صفحه فیسبوکش (+) منتشر کرده است. بخشی از مقدمه ناتالی لویسان بر رمان «دایی جان ناپلئون» را میخوانید:
ایرج پزشکزاد در آپارتمانی کوچک و آفتابی در محله پانزدهم پاریس زندگی میکند. در اتاق پذیراییاش کتابهایی به فارسی و فرانسه، شمارههایی از ماهنامه فرانسوی «تاریخ» و یک کامپیوتر دیده میشود. روی زمین یک فرش پهن شده که باید ایرانی باشد. موی و سبیل برفی، شلوار جین، کت توئید و پولووری آبی به رنگ چشمهایش.
او مردی است سرزنده، خوشسخن، دلنشین و مهربان. بیتردید همسایگانش میدانند که این آقای هشتاد و دوساله ایرانی است، چرا که سی سالی است که در این محل زندگی میکند، اما بیشک هیچکدام از آنها نمیدانند که او نویسنده «داییجان ناپلئون»، موفقترین کتاب ادبی قرن بیستم در کشورش است. این کتاب که در سال ۱۹۷۳ به فارسی منتشر شد و امروز جزو کلاسیکهای ادبیات فارسی محسوب میشود، به تازگی به فرانسه ترجمه شده است.
رمانی حیرتآور، سرزنده و شاد، هجایی خانوادگی و اجتماعی که در تهران دههی چهل میلادی میگذرد و بیانگر اضطرابها و ادعاهای خانوادهای کم و بیش اشرافی است که مورد تهدید مدرنیته قرار گرفته است. این همه در حال و هوای خوشذوق و پر سر و صدا و پر از شوخی و کنایه و روابط جنسی بیغل و غش و آزاد. لحن رمان یادآور فضاهای «کمدیا دلآرته»، مولیر و ودهاوس است. کمی نیز از بی گناهی و سرزندگی نارایان به ارث برده است.
تمام ماجرا در باغی بزرگ میگذرد که در آن سه خانه سر پناه خانوادهای پر جمعیت متشکل از داییها، خالهها، پسر داییها و مستخدمها و نیز محل تلاقی همسایهها، واکسی، دکتر و کسبه محل است.
پایکوبی دسته جمعی- رمان ماجرای عشق نافرجام راوی سیزده ساله و لیلی، دختردایی خوشگلش است. در عین حال یک کمدی اجتماعی است که از تلاش طبقه به اصطلاح اشرافی برای دور ساختن طبقهی متوسط تازه نفس و تحصیل کرده به انتقاد مینشیند. در این میان، داییجان ناپلئون، مستبد خانواده، ستایشگر ناپلئون و پارانویاک پرشرر، همه چیز را از چشم انگلیسیها میبیند. همانطور که خود ایرج پزشکزاد توصیح میدهد: «نزد ایرانیان و نیز تمام اقوامی که روزی در استعمار بریتانیا قرار داشتهاند، ویروسی بوده و هست که بنا بر آن ما فکر میکنیم که مسبب تمام گرفتاریهای کشور ما انگلیسها یا به طور عامتر خارجیها هستند.»
این زمینه، آغاز پایکوبی دستهجمعی است از خویشان و بستگان دیوانهسر، دوستان و دشمنان یکی از یکی خل وضعتر: پسرعموی دون ژوان مؤاب که به هیچ چادری به سادگی اجازه عبور نمیدهد، زن همسایه بد اخلاق، قصاب حسود و متعصب، زن شوهرداری که هیچ موقعیتی را برای خوشگذرانی از دست نمیدهد، واعظ درپی موفقیت اجتماعی و همچنین نظامی و قاضی و ژاندارم همگی با ادعاهای دروغین و دور از واقعیت.
برخورد همه این آدمها در عین حال تؤام است با تلاشی کم و بیش موفق برای دزدی، قتل و قطع عضو. شراب نوشی در محضرمطربها، با درکی از مذهب چون مجموعهای از آیینهای مصنوعی که به راحتی زیر پا گذاشته میشود و روابط جنسی سبکسرانه، سرزنده و همیشه حاضر. و البته با حضور فراموش نشدنی مش قاسم، نوکر سادهدل اما حیلهگر، دروغگو اما دست و دلباز که تمام جملاتش را با این اصطلاح آغاز میکند: «دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ…» مجموعهای بسیار زنده و خندهدار که تقریبأ تنها به شکل دیالوگ نوشته شده است. اصطلاحات ویژه شخصیتها جای خود را در زبان فارسی امروز باز کردهاند. «دروغ چرا؟» یا «سفر به سانفرانسیسکو» به جای «ارتباط جنسی داشتن» و نیز «داییجان ناپلئون شدن» برای شخصی که به شدت ضد خارجی است.
کتابهای سوخته – وقتی پزشکزاد این کتاب را نوشت که دیپلمات بود و چند قصه و یک رمان نیز چاپ کرده بود. محبوبیت کار، همانطور که اشاره کردیم، فوقالعاده بود، بخصوص که سریال تلویزیونی مقتبس از آن نیز که متشکل از هفده بخش بود و در سال ۱۹۷۶ ساخته شد خیلی سریع جای خود را در دل مردم باز کرد تا جایی که چهارشنبه شبها که زمان پخش آن بود، خیابانها خلوت میشد و تمام مملکت چشم به صحنهی تلویزیون میدوخت. اما از همان آغاز انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، نویسنده مورد حمله روزنامههای هوادار خمینی قرار گرفت و رمان و سریال تلویزیونی داییجان ناپلئون ممنوع اعلام شد. چندماه پس از آن، پزشکزاد تهران را به مقصد پاریس، شهری که پسرش در آن اقامت داشت، ترک کرد. او سپس به شاپور بختیار ملحق شد و سردبیری روزنامهاش را بر عهده گرفت تا قتل بختیار در سال ۱۹۹۱.
چاپهای زیرزمینی داییجان ناپلئون تا به امروز در ایران به فروش میرسند. باورنکردنی است آن هم در مملکتی که حتی آگهی فوت هم از زیر تیغ سانسور میگذرد. اواخر ریاست جمهوری خاتمی، در سال ۲۰۰۵، ناشر رسمی دایی جان ناپلئون درخواست تجدید چاپ داده بود. اجازه تجدید چاپ نیز به شرط حذف چند پاراگراف صادر شد. تازه به دومین چاپ ده هزار تیراژی رسیده بود که احمدینژاد به قدرت رسید و این پرانتز را دوباره بست.
۶۰ دلار- کشور دیگری که در آن به قول پزشکزاد کتاب با موفقیت بزرگی روبهرو بوده است، روسیه است؛ موفقیتی که علیرغم میانجیگری شخص پوتین، برای نویسنده حتی یک کوپک هم به همراه نداشته است. از سال ۱۹۸۱، ناشر روسی صدهاهزار نسخه از رمان را چاپ کرده و به بازار ریخته است بی آنکه حتی یک نسخه از آن را برای مؤلفش بفرستد چه برسد به پرداخت حق التألیف. و اما نسخه زیرزمینی آن به فارسی در آمریکا هم خوب فروش میرود. این کتاب در ویترین همه کتابفروشیهای ایرانی لسآنجلس به چشم میخورد همانطور که کپیهای گوناگون سریال تلویزیونیاش، اما گفتن ندارد که نه پزشکزاد و نه کارگردان آن سریال یک دلار هم از فروش آن گیرشان نمیآید. روزی در یکی از فروشگاههای ایرانی، پزشکزاد DVD آن را میخرد. فروشنده محترم آن با دست و دلبازی شاهزادگان، ده دلار به او تخفیف میدهد و فیلم داییجان ناپلئون را به قیمت ۶۰ دلار به نویسندهاش میفروشد. خوشبختانه روایت انگلیسی رمان که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد، در اختیار انتشاراتی آمریکایی است که حق التألیف را مرتب میپردازد و کتاب را در سراسر آمریکا پخش میکند.
بیشتر بخوانید: