کتاب «کافه رادیو» نوشته مهدی اصلانی (نشر باران، تابستان ۲۰۲۵/۱۴۰۴) روایتی نوستالژیک و گفتارگونه از زندگی در کوچههای کودکی، زندان، و تبعید است که با زبانی محاورهای و صمیمی، فرهنگ و خاطرات کوچه را زنده میکند. ما در نشریه ادبی بانگ هرچند گاه یک بار بخشی از این کتاب را با صدا و اجرای مهدی اصلانی منتشر میکنیم. سومین بخش از این مجموعه را میشنوید:
اصلانی می گوید:
این روایت مربوط به دوران سوم (زندان) است و از میان ۵۳ گفتارروایت در «کافه رادیو» زبان طنز ندارد. روایتی است از ملاقات مادر در قزلحصار و حادثهای که برای او رخ داد. نگاه مادر از دریچهی تاریک هم انبان دلتنگی بود هم ترنم دیدار، همنوایی پلک و مردمک بود آواز آن نگاه.
هسته مرکزی این تراژدی عشق بیقید و شرط یک مادر است که او را وامیدارد تا با وجود برف سنگین، کهولت سن و مخالفت خانواده، خود را به زندان قزلحصار برساند و این پافشاریها، نهایتاً به فاجعهای تصادفی (یا عمدی) و سرقت از او در حین بیهوشی منجر میشود. این حادثه، رنج مضاعفی را نشان میدهد که در آن بیعدالتی سیاسی (حبس راوی) با بیرحمی و فرصتطلبی اجتماعی (فرار راننده و سرقت) تلاقی میکند و تأثیر مخرب زندان را فراتر از دیوارهای آن، به حریم خانواده و جسم و جان عزیزانش تسری میدهد. تمام این ماجرا در فضای سنگین انتظار برای ملاقات رخ میدهد؛ انتظاری که از شور و آراستن ظاهر شروع میشود و به یأس و پیشبینی فاجعه میگراید و سرانجام احساس گناه شدیدی را در بازماندگان بر جای میگذارد. زمینهٔ تاریخی (سرکوبهای دهه ۶۰ و کشتار ۶۷) این تراژدی شخصی را به یک درد جمعی گره میزند و آن را به یادبودی انسانی از هزینههای پنهان و گستردهٔ سرکوب تبدیل میکند.








