گویه‌های بانگ – گویۀ‌ بیست و دوم: «وقتی هیچ چیز جای خودش نیست» از‌ م. روان‌شید

جهان‌بینی م. روان شید در شهری که می‌خوانید بر پایه تجربه تبعید و در واکنش به رویدادهای خونین آبان ۹۸ شکل گرفته است. او در فضایی از بی‌گانگی و گسست عمیق قرار دارد. مصرع «وقتی که هیچ‌چیز جای خودش نیست» هم توصیف‌کننده وضعیت اجتماعی و هم بیانگر فروپاشی نظام معنایی و هستی‌شناختی ما در این دوره از تاریخ است. جهان برای شاعر در چنین وضعیتی به مکانی تبدیل شده که در آن قواعد اساسی زندگی – از خواب روزانه تا تقدم بیداری بر صبح – از اعتبار افتاده‌اند. این بینش، هسته اصلی تراژدی شاعر را تشکیل می‌دهد: وقتی ساختارهای بنیادین وجود متلاشی شوند، دیگر تفاوتی میان بیدار شدن برای زندگی یا بیدار شدن مرگ برای انسان وجود ندارد.
شاعر با تصویرسازی از “شلاق” و “زوزه” و “مردگان آن سال”، رویکردی انتقادی نسبت به حافظه تاریخی و سیاست‌های حاکم بر یادبود دارد. جهان‌بینی او از نوعی مقاومت منفی نشان دارد – “گریه نمی‌کنم” – که در عین پذیرش درد جمعی (“همگان درد دارند”)، به جابه‌جایی کلمات میان ورق‌ها بسنده می‌کند. این عمل، استعاره‌ای از موقعیت شاعر تبعیدی است که تنها قادر به بازآرایی زبان در فضایی استعلایی است. بینش او حاکی از تنهایی رادیکال انسان در جهانی است که حتی مردگانش نیز به فراموشی سپرده شده‌اند، و تنها صدای باقی‌مانده، “صدای ساکت پا”ی گذر زمان است.

رفتارِ مجرمانه‌ای دارد خواب:
شلاق‌اش را می‌چرخاند و زوزه می‌کشد مدام
وقتی که هیچ‌چیز جای خودش نیست.

محبوبِ من!
وقتی که هیچ‌چیز جای خودش نیست
چه فرقی می‌کند که بیدار شوی برای صبح
برای چاشت
برای زندگی _
یا صبحی برای تو بیدار شود
برای چه؟

شلاق‌اش را می‌چرخاند و زوزه می‌کشد مدام
گاه‌شماری که می‌گوید «آبان» آمده است
تو درد داری
شب طولانی است
و کسی دیگر به مردگانِ آن سال
سلام نمی‌کند.

محبوبِ من!
صدای ساکتِ پا می‌آید
فصلِ خانه‌تکانی است
و من گریه نمی‌کنم
تنها کلمات را
از این ورق به آن ورق می‌کشم.

شب طولانی است
همگان درد دارند…

بیشتر بخوانید:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی