جواد مجابی: وهم‌های فردی و جمعی و توهم‌زدایی

تقدیم به حضور دوستم منصور کوشان

با تعریفی ساده، توهم حاصل وقوع حادثه‌ها و دریافت‌هایی است که نتیجه‌ی اختلال ذهنی و عصبی بیمار است و واقعیت بیرونی ندارد. بیمار با حواس خود قادر به ادراک امری ناموجود می‌شود، بنا براین گونه‌های توهم دیداری و شنیداری و چشایی و بویایی و بساوایی فرد مبتلا را زیر تأثیر قرار می‌دهد. 

جدا از مسأله‌ی توهم به عنوان یک بیماری روان-تنی در پزشکی، می‌توان توهم را از منظر فرهنگی و اجتماعی نیز نگریست.

شاعرها و عارف‌های ایرانی در باب مرتبه‌های شناخت انسانی از خود و جهان و خالق آن، حرف‌هایی دارند که از حس و فهم ناشی از دیدن و شنیدن و خواندن شروع می‌شود و به بروز قیاس و گمان و خیال و وهم می‌رسد و در نهایت آدمی به عقل، سپس عشق  واصل می‌شود.

نخست به معنایی که ادیبان و اهل اصطلاح از واژه‌های تخیل و توهم  مراد کرده‌اند اشاره می‌کنم:

خیال: ۱- گمان، ۲- وهم، ۳- صورتی که در خواب دیده شود، ۴- هر صورتی که از ماده مجرد باشد مانند شیء در آینه.

(هرگاه چیزها با حس‌ها مواجه باشند، صورتی که از آن‌ها در ذهن پیدا می‌شود احساس یا ادراک حسی خوانده می‌شود. هرگاه با حس‌ها مواجه نباشند، صورت ذهنی آن‌ها خیال یا تصور جزئی نام دارد.)

خیالی:  تصوری، وهمی، موهوم، ناپایدار. 

خیال اندیشی: چیزی را در خیال انجام دادن بدون این‌که آن را به مرحله‌ی تحقق در آورند، خیال بافی.

تخیل: خیال بستن، پنداشتن.

تخییل : به خیال انداختن، تهمت به کسی متوجه ساختن.

مثال‌ها:

“دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم    

نقشی بیاد خط تو بر آب می‌زدم

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم          

بر کارگاه دیده‌ی بی خواب می‌زدم. ”       

حافظ 

” جنگ خلقان همچو جنگ کودکان      

جمله بی‌معنی و بی‌مغز و مهان

جمله‌شان گشته سواره بر نئی                 

کاین براق ماست یا دلدل پئی

وهم و حس و فکر و ادراکات ما                

همچو نی دان مرکب کودک هلا

نیست‌وش باشد خیال اندر جهان             

تو جهانی بر خیالی بین روان

 بر خیالی صلحشان و جنگشان                   

وز خیالی فخرشان و ننگشان . ”  

مولوی

وهم: ۱- در دل گذشتن، ۲ – به غلط تصورکرد، پنداشتن، ۳- آن چه در خاطر گذرد، ۴- اعتقاد به امر رجحان داده و برتر، ۵- حکم به امور جزئی، غیرمحسوس، ۶- ادراک مشتبه که منشأ آن شیء حقیقی نباشد.

توهم: ۱- گمان بردن، پنداشتن، ۲- ترسیدن، بیم کردن.

توهیم: به وهم انداختن، ایجاد پندار. 

مثال‌ها:

” خود را به وهم بیمار مکن!”     کلیله ود منه

“در وهم می‌نگنجد کاندر تصورعقل

آید به هیچ معنا زین خوبتر مثالی”                       حافظ

“وهم می‌افزود زین فرهنگ او

جمله در تشویش گشته دنگ او

لاف شیخی در جهان انداخته

خویشتن را بایزیدی ساخته

 خانه‌ی داماد پر آشوب و شر

قوم دختر را از آن نبود خبر

وهم در وهم و خیال اندرخیال

شاه را تا خود چه آید از نکال”                مولوی

“ناگهان گردی بخیزد زان سوی محو فنا     

که تو را وهمی نبوده زان طریق ماورا ”   مولوی

“آنچه تو گنجش توهم می‌کنی   

زان تو هم گنج را گم می‌کنی”     مولوی

“بار دیگراز ملک پران شوم    

آنچه اندر وهم ناید آن شوم.”       مولوی

 با نگاهی به بسامد این واژه‌ها در غزل‌های سعدی، می‌توانیم نسبت کاربرد این لغت‌ها و مفهوم‌ها را در ذهن و شعر این رند مردم نگر جهانگرد دریابیم:

وهم و توهم: ۱۹ بار؛ تصور: ۱۰ بار؛ خیال و تخیل: ۸۰ بار؛ ظن: ۹ بار؛ گمان: ۲۳ بار؛  فکر: ۲۷ بار؛ قیاس: ۷ بار؛ عقل وعاقل و معقول: ۱۷۷ بار؛ عشق وعاشق ومعشوق: ۷۴۷ بار. 

به طور طبیعی، فکر و وهم و خیال درهرسری هست، از کیفیتی عام حکایت می‌کند اما در گرداندن این واژه‌ها به باب تفعل، یک روند رشد طی می‌شود و معناش خاص می‌گردد. تخیل حالت فعال وخلاق است ازخیال کردن. تفکر حالت تکامل فکر و فعال شدن آن در ذهن کسی است و با فکر که ساده است و جنبه‌‌ی همگانی دارد ذاتن متفاوت است. بنابراین وهم در سرهرکسی به ضرورت و تفاوت وجود دارد اما جنبه‌ی بیماری یا ناهنجار ندارد اما توهم حالت فعال و تکامل یافته‌ی اوهامی است که در سر شخص او را اسیر خود کرده است.

بنابراین وهم  و خیال اگرچه در ردیف هم، از داشته‌های ذاتی ذهن است اما وقتی که فعال می‌شود و به صورت توهم  و تخیل در می‌آید، ذهن شخص در فعالیت جدید، کیفیتی تازه می‌یابد که متوهم ومتخیل از دیگرانی که به صورت طبیعی و جمعی از وهم و خیال عادی بهره دارند متمایز می‌گردد.

 حرف ما درباب تخیل و توهم است و فرق‌هایی که دارند: 

تخیل یکی از عوامل مؤثر و سازنده‌ی آثارادبی و هنری است که در کنار مهارت‌ها و شرایط دیگر به کار خلق آثار ممتاز فرهنگی می‌آید اما توهم چنین کارکردی در خلق اثرها ندارد و عنصر نا بهنجاری است که اگرچه می‌تواند انگیزه‌ای برای خلق آثار باشد اما در روند آفرینش مانع خلق مستمر می‌شود. درواقع تخیل در آفرینشگری حالت ایجابی دارد و توهم کارکردی سلبی. هنرمندانی  که با روان‌گردانه‌ها گمان می‌برند تخیل خود را قوی می‌سازند شاید به عاقبت، توهم خود را می‌افزایند.

درتعریف فرهنگنامه‌ای هم پیداست که وهم به مثابه تصوری غلط و امری مشتبه به کار می‌آید و در ردیف ظن وگمان می‌آید حال آن که خیال کنار فکر و قیاس می‌نشیند. بنابراین توهم و تخیل ذاتن در دو حوزه‌ی متفاوتند.

کاربرد این دو به وجهی قرینه و مساوی، در امر خلق اثر هنری درست نیست اگرچه در عالم هنر افراد نادری را می‌توان یافت که توهم کارمایه‌ی اصلی خلق آثارشان بوده است. به باور من، توهم در زندگی کافکا یا در کار شهریار انگیزه‌ی شیدائی‌ها و پریشان خاطری‌هایی شده که  موجب تحریک تخیل و نیروی ادبی آن‌ها برای خلق آثارشان گشته است، اما توهم عامل مستقیم خلق اثرنبوده‌ست، به عکس تخیل که هست.

در شعر می‌توان گفت تخیل عنصر فعالی است که در ترکیب با عناصر لازم دیگر؛ چون زبان ورزی وتصویرسازی و تأملات اندیشگی و هیجانات عاطفی، موجب پدید آمدن اثر هنری می‌شود، اما  توهم عارضه‌ای است روانی که گرایش شخص را به سرایش تشدید یا تخریب می‌کند.

مجموعن در ادبیات فارسی وهم از یک سو درتضاد با عقل و منطق قرار گرفته است، ازسوی دیگر با ناپایداری‌اش درتناقض است با وجود پایدار واقعی. 

از جنبه‌ای دیگر به کارکرد توهم بنگریم که حوزه‌ی نفوذ و تأثیر آن را به مراتب گسترده‌تر از تخیل و تفکر و عواطف هیجانی خلاقه نشان می‌دهد. در این بیان، توهم یک فضای مسلط است، حالتی‌ست فراتر از رسانه.

 در نمایش و سینما، اساس کار بر توهم سازی استواربوده است. در تئاتر  روی صحنه،  زندگی افراد  را  به گونه‌ای نشان می‌دهیم که نمایش آن واقعی به نظر می‌رسد درحالی که آن واقعیت دگرگون شده و در بازی تقلید می‌شود. نمایش مجازی واقع نماست. واقعیت و نمایش آن در  یک فضای  متناقض نما جریان دارد که درعین حال نشانگر واقعیت هست ونیست.  واقعیت بیرونی روی صحنه بازی می‌شود، اما این واقعیتی است که در برابر واقعیت بیرونی ساخته شده و از جنس آن نیست، مرگ و زندگی وحوادث روی صحنه یک بازی و بازسازی واقع‌نماست. نمایش واقعیت ملموس زندگی بیرونی را به وجهی غیرواقعی اما واقع‌نما نشان می‌دهد واین همان تعریف توهم است که پنداشت غلط از واقعیت را در ذات خود دارد. اثرهنری دروغی است که تو راست می‌پنداری، هنرتحمیل این باور به مخاطب است. سینما از آغاز در هالیوود کارخانه‌ی رویا سازی نام گرفت و حالا در بالیوود این ماجرا دنبال می‌شود. زندگی به صورت رویایی ظاهر می‌شد که  با پایانی خوش یا ترکیبی ناخوش زندگی را بازنمائی می‌کرد نشان دادن زندگی غیر ازخود زندگی است خاصه که تو در آن هر دخل و تصرفی که می‌خواهی بتوانی بکنی.

این امر در هنرهای دیگر با مراتبی متفاوت جریان دارد، رمان و داستان و شعر هم فضای مجازی را می‌سازد که در قیاس با خود زندگی، امری مجازی تلقی می‌شود. برای همین است که رمان را می‌خوانیم ساعاتی درآن فضا قرار می‌گیریم و با افراد آن یا در آن‌ها زندگی می‌کنیم، لکن وقتی آن‌ها شکست می‌خورند، می‌میرند ما آسیب نمی‌پذیریم  و این خود وسیله‌ای برای پالایش ما از وحشت‌های پنهانی ذهن است.

می‌توان گفت که نمایش و سینما و ادبیات فضایی می‌سازد که برای مخاطب توهم زاست اما این توهم ارادی است یعنی شخص با پایان نمایش یا انتهای تأثیر، از آن فضای پنداری و ناسازوار خارج می‌شود اما در بیماری توهم شخص وهم زده از فضای مسلط بر خود نمی‌تواند رها شود. 

دراجرای نمایش هملت، همان قدر که مخاطب توی سالن در اوج بازی دچاراین تصور می‌شود که وقایع زندگی هملت ورای این نمایش یک واقعیت جاری است، کسی که نقش هملت را بازی می‌کند ترکیبی از هویت خود بازیگر وهویت هملت می‌شود که نه خود اوست و نه هملت اما همین است وهمان شده و این دوقطبی شدن وجهی دیگراز توهم است. البته در نمایش هملت این توهم زایی چند برابر می‌شود که قهرمان داستان نیز دچار توهم و پندارهای بیمارگونه‌ست و از واقعیت زندگی خود تا دم مرگ آگاهی درست ندارد.

 هنرمندانی چون برشت با فاصله سازی می‌خواستند به مخاطبی که در سالن بود بفهمانند آن چه را می‌بینی خیال و وهم زندگی است نه خود زندگی، حتا کسانی چون یان کات  به هنگام اجرا کنار صحنه می‌نشستند تا یادآور شوند که تو داری نمایش مرا می‌بینی که متفاوت از زندگی است دچار وهم واقع‌نما نشوی .

هنرمند با ایجاد فضایی تخیلی با دروغی راست‌نما، مخاطب خود را به وهمی موقتی دچار می‌کند و بسا که خو دنیز بازیچه‌ی این اوهام شده باشد، اما با پایان گرفتن تأثیر کارهنری در مخاطب آن افسون‌سازی و تصور ناپدید می‌شود.

درمتن تاریخ و جامعه کسانی هستند که در پی اغراض خاص، اوهامی می‌پراکنند و فضائی مجازی (غیر واقعی وغیر حقیقی) می‌سازند که ملتی در یک عصر بدان خوگر می‌شود. 

گاه فردی در بند آن اوهام گرفتار می‌آید وخلاصی‌اش توسط خود او در زمانی دیگر یا شخصی  دیگر میسر تواند شد، شاید هم نه. داستانی دارد مولوی که شما هم شنیده‌اید در مورد القای  وهم بیماری ازسوی شاگردان به مرد مکتب دار. نمی‌خواهم با به نثر در آوردن آن حکایت، زیبائی و حلاوت سخن و نوع داستان سرایی خلاق مولانا را ضایع کنم اما خلاصه‌اش را می‌آورم:

” کودکان مکتبی از اوستاد                    

رنج دیدند از ملال و ا جتهاد

مشورت کردند در تعویق کار                 

تا معلم درفتد در اضطرار

آن یکی زیرک ترین تدبیر کرد                  

که بگوید اوستا چونی تو زرد

اندکی اندرخیال افتد ازین                      

تو برادر هم مدد کن این چنین

آن سوم وآن چارم و پنجم چنین     

درپی ما غم نمایند و حنین

جمله استادند بیرون منتظر                    

تا درآید از در آن یار مصر

او در آمد گفت استا را سلام                   

خیر باشد رنگ و رویت زرد فام

گفت استا نیست رنجی مر مرا                  

تو برو بنشین مگو یاوه هلا

نفی کرد اما غبار وهم بد                         

اندکی اندردلش ناگاه  زد

همچنین تا وهم او قوت گرفت                  

ماند اندر حال خود اندر شگفت

گشت استا سخت سست از وهم و بیم           

برجهید و می‌کشانید او گلیم

خشمگین با زن که مهر اوست سست         

من بدین حالم نپرسید او نخست

جامه خواب افکند و استاد اوفتاد      

آه وآه وناله از وی می‌فزاد         

کودکان آن جا نشستند و نهان                      

درس می‌خواندند با صد اندهان

کاین همه کردیم وما زندانی‌ایم       

بد بنائی بود ما بدبانی‌ایم

گفت آن کودک که ای قوم پسند       

درس خوانید و کنید آوا بلند

چون همی خواندند گفت ای کودکان             

بانگ ما استاد را دارد زیان

گفت استا راست می‌گوید روید!      

دردسرافزون شدم، بیرون شوید!

مادران گفتند مکر است ودروغ      

صد دروغ آرید بهر طمع دوغ

بامدادان آمدند آن مادران                          

پرسش استا زهرگوشه روان

خفته استا همچو بیمار گران                     

درد سر را سر ببسته چون زنان

هم عرق کرده ز تکثیر لحاف                   

سر ببسته رو کشیده در سجاف

آه آهی می‌کشید آهسته او                         

جملگان گشتند هم لاحول گو.”

دیدیم که توهیم کودکان نه تنها استاد را به رختخواب بیماری کشاند و زنش راهم گول زد، بلکه جمع مادران را نیز به وهم افکند و فریب داد.

 گاه کارخانه‌ی وهم زایی، یک گروه و فرقه یا کل جامعه را به اوهامی خاص مبتلا می‌کند که توهم زدایی از آن بسیاران، به دشواری ممکن می‌شود.

 توهم زایی جمعی غالباً با عناوین فریبنده و سرمست کننده‌ی عام آغازمی‌شود چنان که وهم برتری نژادی درآلمان هیتلری و وهم عدالت سوسیالیستی در عصر استالین کل جامعه را درخود گرفته بود و هیستری فرقه‌ای و اوهام اعتقادی باعث فعالیت گروه تکفیری برانگیخته از سوی عربستان و تروریست‌های انتحاری پاکستان وافغانستان شده است. توهمات گروهی ازاین دست هر روز شکلی تازه می‌گیرد و بنا به مصلحت سردمداران این دنیای بی صاحب  درجوامع گوناگون، افکارعمومی رابه اوهامی جانگزای و ناهنجار دچار می‌کند.

 وهم گروهی و جمعی با وعده‌های فریبنده و یقین‌بخش آغاز می‌شود واگرچه دیر یا زود پایانی برای آن متصورهست اما در زمان استیلای آن اوهام دلخواه، حیثیت آدمی وامنیت مردمان دستخوش توطئه‌های آشکار و پنهان می‌شود.

در مورد وهم زدگی فردی یا فرقه‌ای می‌توان امید داشت که با کوشش حقیقت جویان و روشنگران، پرده ازجلو چشم مبتلایانی که داستایوسکی آن‌ها را جن‌زدگان وتسخیرشدگان می‌نامد، برافتد، اما وهم مملکت‌نورد  یا  منطقه‌پوش را نمی‌توان به آسانی افشا و بررسی کرد چرا که منتقدان نیز از آن آبشخورمسموم نوشیده و تربیت فکری خود را درجمع آن متوهمان رشد داده اند. از نگاهی دیگر شاخه‌ها و ریشه‌های جنگل بی دانشی وجذبه‌ی خرافی چنان درهم بافته‌ست که منتقد این موقعیت با فضاهای تودرتوی به هم پیوسته‌ای روبروست و افسانه‌ی لابیرنت از تصورهمین سرگشتگی و راه نبردن‌ها ساخته شده‌ست.  ازاین روست که می‌بینیم طی  سده‌های متمادی،  برده‌داری نه تنها تقبیح نمی‌شود بلکه چرخ زندگی ملت‌ها و دایره‌ی فکر و ذوق نخبگان آن روزگار را  درسراسر جهان متمدن می‌چرخاند. کما این که ساز و کار سرمایه‌داری اکنون تمامی ارزش‌ها را به این شیوه‌ی تولید می‌دهد و توهم رشد و تکامل وابسته به آن را به سراسر گیتی می‌گستراند ومنتقدان این نوع نگرش را درموقعیتی ناکارآمد قرار می‌دهد. چنان که پیش ازاین اصول قرون وسطایی آئین‌های مقید سده‌های پیشین را تبلیغ می‌کرد. 

این توهم زایی اجتماعی که ساز و کار سنجیده‌ای برای توهم زدایی‌اش می‌طلبد، درست مثل بیماری توهم در ذهن اشخاص، اراده‌ی معقول را از فرد سلب می‌کند و او را در متن جامعه‌ای افسون زده، قالب می‌گیرد.

 همیشه کسانی در جامعه‌ی وهم زده پیش ازدیگران  و بیش از آن‌ها، متوجه این مخاطره‌ی عظیم بشری می‌شوند و طبعن اولین قربانیان جریان آگاهی بخشی‌اند. اما جریان که شروع شد ولو با یک یا چند نفر، ازحرکت بازنمی‌ایستد تا به توهم و تصور غلط پیشین پایان دهد. مبادا آن که خود این وهم زدایی در فضای بیمارگونه ناهنجار، به توهمی دیگر تبدیل شود. افراد نسبت به پایان گرفتن عمر توهم‌های اجتماعی بدبین‌اند واز همین رو بسیارانی واداده‌اند چرا که عمر فرد به درازای تاریخ نیست و به قول طیبت آمیز کینز : در درازمدت همه چیز درست می‌شود، اما در درازمدت همه‌ی ما مرده‌ایم. توهم‌های بشرساخته، گاه به درازای تاریخ قدمت دارند وافراد با عمرکوتاه خود صدای فروریختن پایه‌ها و درهم ریزی آجرهای بنبری این برج عظیم را حس نمی‌کنند.

درعصرما تنهاحکومت‌ها نیستند که افراد وابسته به خود را در وهم قدرت و بسیاران مجذوب و مرعوب را به توهم اطاعت و از خودبیگانگی می‌کشانند، بلکه با گسترش فضای مجازی افراد داوطلبانه بدین مهم اقدام می‌کنند، چه بسیارند شهروندان ظاهرا عادی و معقول که در فیس بوک و وبلاگ‌هاشان خو درا در موقعیتی دیگر می‌پندارند.  زن خود را مرد می‌نمایاند مردان زیر نام دوشیزگان پنهانند و شعبده بازان کار خود را پیش می‌برند، میلیون‌هاهنرمندنما درعرصه‌ی مجازی فعالیت دارند که بسیاری از آن‌ها طرفداران ومخاطبان فراوانی دارند. درجامعه‌ی نابسامان که کمتر کسی در حد و اندازه‌ی خود امکان ظهور می‌یابد یا نفی و تحقیر می‌شود یا برعکس در حق ومرتبت او غلو می‌شود. پاره‌ای کسان نسبت به حد لیاقت و اندازه‌ی ارزش‌هاشان دچارتوهم می‌شوند. چه جایی بهتر از فضای پوشاننده‌ی مجازی که مکانی آرزویی برای خود دست و پا کنند و این رفتار، دور تازه‌ای از توهم‌زایی خود خواسته می‌تواند باشد.

از همین نویسنده:

بازخوانی در بانگ:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی