بانگ نوا – بهروز شیدا: نفی تقابل‌‌های دوتایی در «آزاده خانم و نویسنده‌اش»

دکتر اکبر، نویسنده و روان‌‌پزشک، که دکتر مادر دکتر رضا هم هست، از دکتر رضا خواسته است، برای «برگزیده‌‌ای» که قرار است در مشهد چاپ شود، قصه‌‌ای بنویسد. دکتر رضا که با نام دکتر شریفی هم در آزاده خانم و نویسنده‌‌اش ظاهر می‌‌شود، دکتر ادبیات و نویسنده است؛ به‌‌ویژه نویسنده‌‌ی نوشته‌‌هایی که درست جلوی چشم خواننده نوشته می‌‌شود. دکتر رضا هنوز فرصتِ انجام سفارش دکتر اکبر را پیدا نکرده است، که مادرش می‌‌میرد. در همین دوران است که بیل کاف رئیس جمهور آمریکا، دستور محاصره‌‌ی اقتصادی‌‌ی ایران را داده است. بیل کاف «مرد دیلاق بوقلمون صفتی» است که یک زن شرعی و چندین زن نامشروع دارد. یکی از این زنان نامشروع زن قدبلندی است که در کشور الف زنده‌‌گی می‌‌کند و بر خلاف همه‌‌ی انسان‌‌های دیگر سه چشم دارد، اما دو چشم‌‌اش را جز در مواقع ضروری باز نمی‌‌کند؛ حتا هنگامِ عشق‌‌بازی با بیل کاف که از طریق ماهواره صورت می‌‌گیرد.
دکتر رضا مشغول نوشتن قصه‌‌ی بیل کاف و زن سه چشم است که در قفل در کلیدی می‌‌چرخد و زن حامله‌‌ی دکتر سر می‌‌رسد؛ عصبی و سرخ از گرانی‌‌ی بی‌‌رویه‌‌ی اجناس. پس از این آزاده خانم و نویسنده‌‌اش حرکتی است از روزگار نویسنده به سوی نوشته؛ از نوشته به سوی روزگار نویسنده. در این حرکت مداوم ما ماجراهای بسیار می‌‌خوانیم؛ از قصه‌‌ی بیب اوغلی و آزاده خانم تا قصه‌‌ی اختلاف دکتر شریفی و هم‌‌سرش؛ از قصه‌‌ی سرهنگ شادان تا قصه‌‌ی سفر آزاده خانم به روسیه‌‌ی قرن نوزدهم؛ از مرگ در جبهه‌‌های جنگ ایران و عراق تا اختلاف نویسنده و هم‌‌سرش؛ از «واقعیت» عقلانی تا دیوانه‌‌گی‌‌ی رویاساز.
آزاده خانم و نویسنده‌‌اش رمان زنانه‌‌گی است. شعر زنانه‌‌گی است. زبان دیوانه‌‌گی از گلوی یک زن برمی‌‌خیزد. زبان دیوانه‌‌گی دیگر است. زبان دیوانه‌‌گی هم‌‌خانه‌‌ی زبان زنانه‌‌گی است.
گفتار بهروز شیدا را می‌شنویم. این گفتار پیش از این از رادیو پژواک، بخش فارسی رادیو سوئد پخش شده است. (+)

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی