
««در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خودِ خدا بود! از ازل، کلمه با خدا بود.” را در انجیل یوحنا خواندهایم.
این عبارتها، از محبوبترین گزارهها نزدِ اهل قلم است؛ که بهنوعی در تقابلِ کامل با “انتظار فراموشی” است؛ زیرا در کتاب، قهرمانِ داستان از کلام، قاصر؛ و در بیان، ناتوان است.
تصورپذیر نیست: در غیاب خاطره و کلام، چه بر سر انسان میآمد؟ به چهگونه موجودی تبدیل میشد؟ در نبودِ خاطرههای انسانی و استیلای فراموشی بر ذهنِ آدمی، چه بر سرِ امیدِ آدمی و انتظارِ آن میآمد؟
بهیقین، ما از کنار هم مانند بیگانگان میگذشتیم _بیخاطرهای از هم.
زوجی بینام، یکدیگر را میبینند و با هم بههتلی میروند. فردا هر دو در تلاشاند که آنچه گذشتهاست را بهیاد آرند. تلاش این دو برای یادآوری اتفاقات و مباحثات آنهاست که ساختار کتاب را شکلمیدهد.
نویسنده بیآنکه در چهارچوب مشخص روایی، داستان را ساختهوپرداخته کند،
گفتوگوهای فلسفی ایندو را در مکانی ناشناس و بیزمان شکلمیدهد و پرسشهایی دربارهی وجود، زبان، و ماهیت زمان مطرحمیکند.
بلانشو، دیدگاه خود را در باب تمایز کلام گفتاری [هر آنچه که در «لحظه» ادا میشود؛] و کلام نوشتاری [هر آنچه که از ادایِ آن در لحظهای خاص گذشته و بیانِ آن مشمول گذرِ زمان شدهاست]، عنوانمیکند و سطورِ نوشتهها را کلام مرده میداند.
با این تعبیر، “فراموشی” امری است مربوط به گذشته؛ چون دربرگیرندهی خاطرههاست؛ و “انتظار”، پدیدهای است وابسته به زمان آینده، چون دربردارندهی «هنوز نیامدهها»ست. از این رو، خواندنِ هر متنِ نوشتاری، مانند آبتنیکردن در اقیانوس بیزمانی است!
چون “انتظار فراموشی” نیز یک متنِ نوشتاری است، پس نویسنده ما را در «بیزمانی» شناورمیکند.
این اثر تنها یک متن ادبی نیست؛ بلکه در مرزهای میان “فلسفه، ادبیات و زبان”، مانند آونگی، درحرکت است.
بلانشو در این متن، از منظر فلسفی موضوعاتی مانند زبان، مرگ و شرایط انسانی، و محدودیتهای حوزهی ارتباط و معنا را بهچالشمیکشد. بهسختی میتوان گفت که این اثر تنها یک رمان است، و یا یک متن فلسفی، بهمعنای سنتیِ آن است.
کتاب دربارهی “درکِ مفهوم فراموشی و «تصویر و تجسم» فراموشی، فراتر از لفظ فراموشی است؛ و اعمِ از دلالتِ بر: فراموششدهها و فراموشکنندهها و فراموششوندهها و فراموشیپذیرندههاست؛ و در این کتاب،فراموشی است که،«…به هزار زبان، در سخن است!»”.
«مرد در تلاش برای یادآوری و توصیف نحوهی مواجههشان، مدام دچار تعویق و لکنت و اِشکال در گفتار میشود. گفتاری که به قول بارت:
“ناگفتهها در آن، بهصورت فضایِ خالیِ زبان، باقیمیمانند (ص.۱۰۵)”.
«انتظار» در اینکتاب بهعنوان حالتی از بیپایانی و عدم قطعیت بررسیمیشود و برای امر خاصی نیست، بلکه بهخودیخود، مفهومیاست که بهطور همزمان، تجربهای عمیق از وجود و ابهام را بازمیتابانَد. وضعیتی پوچ و بینتیجه است که شخصیتها در آن غوطهورند. این بُنمایه با مفهوم «فراموشی» یا زوال درهمآمیختهمیشود.
شخصیتهای قهرمانان ناپایدارند و برای بازیابیِ خاطرات و هویت خود میکوشند. فراموشی در زندگی هر انسانی، امری اجتنابناپذیر است. زبان شکست میخورد. بلانشو چگونگیِ شکست زبان، با همهی اهمیتی که در برقراریِ ارتباط دارد را بیانمیکند. او میگوید که زبان در انتقالِ کاملِ عمق و پیچیدگیِ تجربهی انسانی، عنصری ناتواناست.
بلانشو ناتوانیِ زوج داستان را در ایجادِ ارتباط با یکدیگر نشانمیدهد. کلماتی که در رمان بیانمیشوند، ناکافی و گمراهکنندهاند. این امر ناکارآمدی زبان و ناتوانی آن در ارائهی معنا را برجستهمیسازد.
ساختار غیرروایی و فلسفیِ اثر، نثری انتزاعی و پیچیده را به خواننده عرضهمیکند و او را به کاوش در ابهامات هستی و معنا دعوت میکند.
نویسنده در توصیف فراموشانِ الکن، سنگِتمام میگذارد آنسان که ما را ناخودآگاه به ستایش کلام وامیدارد. نگارنده، عرصهای برای بازیهایِ زبانی خود که عمدتاً رنگ فلسفی دارند، تدارکمیبیند و با جادویِ کلامش، خواننده را در پیِ کشف و شهود، با خود همراهمیکند. همراهیای که نمیدانیم به کجا میانجامد و چه نتیجهای برای خواننده دربردارد؛ اما بهقول مولانا:
«دوست دارد یار این آشفتگی!»
بلانشو پاسخی قطعی به پرسشهای طرحشده نمیدهد و همین عدمِ قطعیت، یکی از جنبههای جذاب و درعینحال ناراحتکنندهی اثر است.
شاید راز لذت این متن، در همین کشمکشها و درگیریهای ذهنی خواننده با اثر، نهفته باشد!
«انتظار فراموشی»، چالشی برای خوانندگان علاقهمند به فلسفه و اگزیستانسیالیسم است.
برای آنکه در زمرهی ساکنان دیار فراموشی درنیاییم و چون مترسکان صامت جلوهگر نشویم؛ باید که بدانیم، باید که بگوییم؛ زیرا که،
آغاز آفرینش با «کلمه » بود!
به پرسش آغازین بازمیگردم: «در غیابِ خاطره و کلام، چه بر سر انسان میآمد؟».
بدون شک، بیخاطرهای که از آن سخن بهمیان آید، هیچ شعری سروده، و هیچ داستانی روایت نمیشد؛ و شاید که انسان در غیابِ کلام، گنگی خوابدیده را میمانست، در سپیدهدمی مِهآلود یا غروبی ابدی.
این همه گفتیم و هیچ نگفتیم که بر خاطر خوش آید؛ اِلا که مانند مولانا، مُقامی را برای دیدارِ جانمان طلبکنیم:” کاندر او، بیحرف میروید کلام!”
“انتظار فراموشی”، نوشتهی موریس بلانشو، بهترجمهی شهرام رستمی را نشر مولی، در ۱۱۲ صفحه، و در سال ۱۳۹۶ بهچاپ رسانده و منتشرکردهاست.
از همین مجموعه:
- معرفی کتاب با شیرین عزیزی مقدم- داستانهای رُمی، جومپا لاهیری، به ترجمهی غزل امید (قربانپور)
- معرفی کتاب با شیرین عزیزی مقدم- انسانهای حاشیهنشین در «ترانهی آندلسی و داستانهای دیگر»
- معرفی کتاب با شیرین عزیزی مقدم- «الفِ قامت دوست»، داستانهایی درباره مبارزات چریکی و عشقهای تشکیلاتی
- معرفی کتاب با شیرین عزیزی مقدم- شب مرشد کامل: روایتی از تاریکیهای پنهان شاهعباس در قلمروی تاریخ و تخیل