بهروز شیدا: زیرِ بارانِ خدایانِ اندوه، نگاهی کوتاه به تراژدی‌ی مده‌آ بر مبنای نظریه‌ی ارسطو

تراژدی‌ی مدهآ، نوشته‌ی ائوریپیدس، گزارشِ یک جنایت است؛ گزارشِ خشمِ زنی که فرزندان خویش به خاک می‌افکند تا غرور خویش پاس بدارد.

   به کوتاهی به مدهآ بنگریم بر مبنای نظریه‌ی ارسطو؛ در آینه‌ی تأکید ارسطو بر لزومِ عبرت تماشاچیان از گامِ غلطِ قهرمان.

   خلاصه‌ی مده‌آ را بخوانیم.

۱

در تراژدی‌یمدهآ یازده شخصیت حضور دارند. شخصیت‌‌ها عبارت اند از: مده‌آ، هم‌سر او، یاسون، دو پسرِ آن‌ها، دایه‌ی مده‌آ، پرسـتار بچــه‌ها، پادشـاه کورنیت، کرئون، پادشـاه آتن، آئژئوس، یک نامه‌رسان.

   از میان این یازده شخصیت نخستین کسی که سخن آغاز می‌کند دایه است. هم‌سر مده‌آ،  یاسون، به او پشت کرده و دختر پادشاه کورنیت را به هم‌سری گرفته است. مده‌آ خــود را تنها و تحقیر شده می‌یابد؛ چنان تنها و تحقیر شده کـه دایه را از عاقبت کار به وحشت انداخته است. ماجـــراهــای بعدی، نشان می‌دهد که وحشت دایه به‌جا بوده است. مده‌آ، شالی و طوقی از طلا، هردو آغشته به زهری مرگ‌زا، به‌رسم هدیه برای نوعـروس مـی‌فرســتد. نوعـروس از زهر شـال و طـوق به خاک می‌افتد. اندکی بـعد مده‌آ دو فرزنـد خـویش را نیز هلاک‌ می‌کند.

   ارسطو از تراژدی چه می‌گوید؟

۲

ارسطو در کتاب فن شعر در مورد تراژدی، چنین نیز می‌نویسد: «[…] تراژدی تقلیدی اسـت از عملی جدی، خودبسنده؛ در اندازهای معین، در کلامی آراسته؛ متناسب با ویژهگیهای بخشهای گوناگون تراژدی؛ تقلید از طریقِ اشخاصی که عمل میکنند نه از طریقِ اجرایی روایی؛ تقلیدی که از طریقِ برانگیختن شفقت و هراس و تزکیهی ناشی از این احساسات کامل میشود.»[۱]

   در این سخنِ ارسطو ‌دو واژه اهمیتی محوری دارنـد: شفقت، هـراس. تـراژدی وظـیفه دارد شفقت و هـراس تماشاچـیان را برانگیزد. به روایتِ ارسطو شفقت و هراسِ جاری در میانِ تماشاچیانِ تراژدی برخاسـته از گامِ غلطی است که قهرمان تراژدی برداشته است. گام غلط بنیانِ آفرینشِ تراژدی است.

   در مده‌آ گام غلط را چه کسی برداشته است؟

۳

در تراژدی‌ی مدهآ گام غلط را مـده‌آ برداشته است یا هم‌سرش؟ می‌دانیم کـه گامِ غلط در مقابل خواست خدایان برداشته شده است. چیز دیگری را نیز می‌دانیم: وظیفه‌ی گروه هم‌سرایان این است که تقدسِ نظمِ خدایان را آواز کنند؛ قدرتی ازلی را. برای یافتِ آن‌کس که گـام غـلط را برداشـته است باید به آوای هم‌سرایان گوش داد.

   آوای هم‌سرایانِ تراژدی‌ی مده‌آ امّا صدایی بی‌تناقض نیست؛ که تفاوتِ صدای نویسنده و اراده‌ی خدایان را فاش می‌کند؛ خسته‌گی‌ی نویسنده از ستمِ خدایان را. گروه هم‌سرایان نخست با مده‌آ هم‌دردی می‌کند، در محکومیتِ خیانت و خودکامه‌گی‌ی هم‌سر او مـی‌خواند، خشمِ مده‌آ را توجیه می‌کند، سرشتِ مردان را به ‌یاد می‌آورد:«خامـوش باد همه‌ی شعـرهـایی / کـه سراینده‌گـان روزهای دور/ به‌دروغ در وصـف / بـی وفایـی‌ی زنـان سروده‌اند/ من اگر می‌توانستم شعری بسرایم / اگر برخوردار بودم از توان خدای‌گونه‌ای/ که آپولوی بزرگ اعطاء می‌کند/ مردان را پاسخ می‌دادم: / چه بسیار که زنده‌گی فاش می‌کند / سرشتِ زنان را / و سرشتِ مردان را.»[۲]

   ره‌بر گـروه هم‌سـرایان، به‌ مثابه صـدای رسای همه‌ی گروه، به روشـنی اعـلام مـی‌کند کـه این هم‌سـر مده‌آ اسـت که گامِ غلط را برداشته است. در تراژدی‌ی مدهآ مردی گام غلط را بر می‌دارد، زنی عملِ تراژیک را سبب می‌شود:«یاسون، تو کلام‌ات را به زیبایی میآرایی / اما من بهروشنی میگویم، هرچند سخنام میتواند تورا آزرده کند / تو نمیباید همسرت را ترک میگفتی.»[۳]

   گروه هم‌سرایان یاسون را محکوم می‌کند، امّا تلاش می‌کند مده‌آ را متقاعد کند که شعله‌ی انتقام را در خود بکشد. حادثه‌ی تراژیک حقانیتِ مده‌آ را خدشه‌دار می‌کند. عشقِ او را به نفرت می‌آلاید: «قلب تو کجا شجاعت خواهد یافت / کجا خواهد یافت دست تو توانِ / حرکتِ شجاعـانهی / روز نو را؟ / آیا چشمـان مـادرانهی تو توان آن دارد کـه بی‌اشـک / به نگاه فـرزندانت دوخـته شود؟ /  و زمانی که بر خون آنها زانو میزنی / آیا خواهی توانست دستات را به آن خون رنگین کنی؟»[۴]

   هم‌سرایان اندوه مده‌آ را می‌فهمند. جنایت او را اما پشـت مـی‌کنند. گروه‌هم‌سرایان تلاش می‌کند در مقابل آفرینش تراژدی بایستد. نویسنده اما تراژدی را خواهد آفرید. آیا مـی‌توان ادعـا کـرد کـه خـدایان و نویسنده در تشخیص آن‌کس که گام غلط را برداشته است هم‌صدایند، اما در داوری در مورد عملِ تراژیکِ مده‌آ اندیشه‌های متفاوتی برمی‌گزینند؟ آیا می‌توان ادعا کرد که خدایان عمل مده‌آ را محکوم می کنند، اما ائوریپیدس عملِ او را توجیه می‌کند؟

   فریدریش نیچه از تراژدی چه می‌گوید؟

۴

فـردریش نیـچه، در کتاب زایش تراژدی، تراژدی را برخاستـه از آمیخـته‌گـی‌ی انرژی‌ی آپولویی و دیونوسوسـی می‌خواند. او تأکید می‌کند که تراژدی آوای انرژی‌ی دیونوسوسی است که در جهانی آپولویی به گوش می‌رسد.[۵] به این ترتیب، انرژی دیونوسوسـی نقشـی دوگانه بر عهده دارد : از سویی در هم‌آهنگی با انرژی‌ی آپولویی صدای هم‌سرایان را مـی‌آفریند، از سویی دیگر به‌تنهایـی در رنجِ قهرمان تراژدی متبلور مـی شود؛ رنجی که خـود در یک انتخـاب ریشـه دارد؛ رنجـی برآمـده از جست‌و‌جـوی معنای هسـتی.

   در شـهریار ادیپ، نوشته‌ی سوفکلس، رنـج قهرمـان تراژدی برآمـده از آگاهـی به عملـی جنایتکارانه است. ادیپ چشمـانِ خویش را مـی‌بازد، تا چشمان درون را بگشاید.

   در پرومته در زنجیر، نوشته‌ی آیسخلوس، پرومته قربانی‌ی ایثار خویش است. او آتشی جاودان به آدمی هدیه کرده است؛ آتش دانایی. پرومته آزادی‌ی خویش را ودیعه‌ی آزادی‌ی جهان می‌کند.

   ادیپ و پرومته قربانی‌ی آرمانی اند که به چشم آن‌ها مقدس می‌نماید. در عمل تراژیکِ مده‌آ امّا هیچ آرمانی به چشم نمی‌خورد. مده‌آ فرزندان خویش را قربانی می‌کند تا میل خویش به انتقام را فرونشاند. انتخابِ مده‌آ برآمده از میلِ به عدالت است، امّا جلوه‌ی هیچ تقدسی نیست؛ حتـا اگر زمـانی رختِ «خوشبختیی دروغین» از تن کنده باشد: «من آرزومندِ خوشبختیی دروغین نیستم/ آرزومند مکنتی که تنها روح را تحقیر میکند[۶]    مده‌آ می‌خواهد روح خویش را نجات دهد، امّا با کشتن فرزنـدان‌اش روح خـویش را به بند مـی کشد. مده‌آ ارزش‌های مـقدس را در مقابل وسوسـه‌های انسانـی قربانی می‌کند. مده‌آ می‌خواهد عدالت را بر جهان تراژدی حاکم کند، اما تنها شر انسانی را به صحنه می‌خواند؛ تناقض‌های گزیرناپذیرِ انسان را. مده‌آ کمال انسانی را از طریقِ نمایشِ نقصِ انسانی جست‌وجو می‌کند.

   در مده‌‌آ عمل تراژیک برخاسته از نقصِ انسانی است. با این همه ائوریپیدس یاسون را مجازات می‌کند؛ مده‌آ را عفو. اولی عزادار می‌شود. دومی لَکِ تحقیر با آهِ انتقام می‌روبد. خدایان امّا یاسون و مده‌آ، هردو، را گناه‌کار می‌پندارند. یاسون گام غلط برداشته است. مده‌آ در مقابل خواستِ خدایان مقاومت کرده است. ائوریپیدس در کنار مده‌آ ایستاده است؛ در مقابل خدایان.

   ائوریپیدس هستی‌ی شخصیت‌های خویش را نقش زده است؛ دوگانه‌گی‌ی آوازِ گروه هم‌سرایان را. ائوریپیدس جنبه‌های دیونوسوسی‌ی تراژدی را می‌پذیرد؛ محدودیتِ انسان زمینی را؛ محدودیتِ انبانِ وسوسه و اندوه را؛ محدودیتِ  قربانی‌ی تنهایی را. انسانِ زمینی سخت تنها است؛ تنهایی‌ای که در تراژدی‌ی مدهآ در کاهشِ نقشِ گروه هم‌سرایان هم متبلور می‌شود. خدایان در مدهآ سخت انسانی اند؛ پُرخسته‌گی، پُروسوسه، تنها، سرشار از عشق، پُر از میلِ انتقام.

   در مدهآ تناقض‌های انسانی مرز نمی‌شناسند. زنی در برابر خدایان سربلند می‌کند، فرزندان خویش را به خاک می‌افکند، سرنوشت خویش نمی‌پذیرد، در جهانِ تاریکِ مرگ به جست‌و‌جوی تعریف‌های روشن می‌رود. مده‌آ به زمین و آسمان پشت می‌کند تا  صحنه‌ی تراژدی از خون پر شود؛ پُر از فریاد اعتراضِ زنان به جهان بی‌شفقتِ مردانه: «در میان همهی موجوداتی که خرد و جان دارند / زنان اندوه برانگیزترین اند بر کرهی خاک / ما به بهای جهازمان شوهر میخریم – ستمگری که بر تنمان سلطه‌‌ایی پُرخشونت دارد […] / جدایی شهرت زن را لکهدار خواهد کرد / او حق ندارد مرد خویش را ترک کند / او به خانهای وارد میشود با رسومی جدید / او خود بایدگمانه زند- در خانهی پدری کسی نبوده است که به او بیاموزد / با مردش چهگونه رفتارکند / اگر او هنر زندهگیی دو نفره را بداند / اگر او بتواند بیهیچ سَرکشی گردن خم کند زیر یوغ / خوشبختی به چنگ آمده است / ورنه مرگ برتر است.»[۷]

    باز هم از گام غلط در مده‌آ را از نگاه ارسطو بخوانیم.

۵

بنیانِ تولد تراژدی نابینایی‌ی تقدیر است. نابینایی‌ی تقدیر امّا از سر تصادف نیست؛ اشاره‌ای است به ستیزِ بی‌فرجام میانِ خدایان و انسان. تراژدی یعنی این که انسان را در نبرد با خدایان شانس پیروزی نیست. تراژدی امّا هرگز متولد نخواهد شد مگر آن که این ستیز دربگیرد. تراژدی متولد نخواهد شد مگر آن که قهرمان گامِ غلط را بردارد. گامِ غلط عبارتی است که باورمندان به حقانیت نظم خدایی برگزیده‌اند. این عبارت را به شکل دیگری نیز می‌توان خواند؛ این عبارت را می‌توان شورش خواند؛ عبارتی که بر خلافِ عبارت گام غلط چون یک ضدارزش به چشم و گوش نمی‌آید. شورش در مقابل تقدیر عملی سلحشورانه است؛ افکندن خویش است به دامان آتشی که خاموش نخواهد شد.

   مده‌آ خود را به دامنِ آتش افکنده است تا عدالت ‌خدایان را به سُخره بگیرد. ارسطو گفته است عملِ تراژیک، خود گامِ غلط است. مده‌آ اما به صدای بلند می‌گوید که عملِ تراژیکِ او شورشِ تلخی است در برابر گامِ غلطی که قهرمانِ خدایان برداشته‌ است؛ به صدای بلند؛ در برابر هم‌سر؛ گله‌مند از خدایان؛ خطاب به فرزندان: «من میتوانم به تو پاسخ دهم با موجی از واژهها که پدر زئوس هرگز از آسمان ندیده است تو با من چه کردی و من با تو چه کردم […] شما پسرانِ من که گام غلط پدرتان شما را کشته است[۸]

   به روایتِ ارسطو تراژدی روایتِ هستی‌ی فردی است که چون قدر خوش‌بختی‌ نمی‌داند، خویش را به دامان آتشی می‌افکند که او را تا مغز استخوان خواهد سوزاند. همه‌ی تعریف تراژدی امّا این نیست. پرسش دیگری نیز هست: آن کس که خود را به دامن آتش می‌افکند چه چیز نصیب خواهد برد؟ مرگ، ارضاء، خشم یا شرکت در ستیزی بدفرجام؟ قهرمان تراژدی ناممکن را برمی‌گزیند تا از کسالتِ شرکت در بازی‌ی مکرر خدایان رها شود. خدایان قهرمان تراژدی را نخواهند بخشید. همه‌ی ارزش قهرمانِ تراژدی اما در خشمِ خدایان است؛ خشمِ خدایان از آرزوها و واکنش‌های انسانی.

   تراژدی‌ شاید نخستین صحنه‌ی روبه‌رویی‌ی انسان با خدایان است. انسانِ جهانِ تراژدی، نه هم‌چون انسانِ جهانِ حماسه در راه نیرویی برتر می‌جنگد نه هم‌چون انسانِ جهانِ عرفان به نیرویی برتر پناه می‌برد نه بر بنیانِ ستیز با ابلیسِ بیرون شخصیت می‌یابد نه بر بنیان ستیز با ابلیسِ درون هویت می‌گیرد.

   انسانِ جهان تراژدی به ستیز با خدایان برمی‌خیزد تا جهان فراخ‌تر شود؛ تا امکانِ رهایی در چشم‌انداز بیاید. در جهان تراژدی خدایان تقدیرساز اند، اما حقیقت‌ساز نیستند. انسان همیشه زخمی است، اما هرگز تسلیم نیست. جهانِ تراژدی صحنه‌ی کشفِ حرمتِ انسان در باغِ پُرسنگ و برگِ تنهایی است. همه‌ی ارزش گزینشِ قهرمان تراژدی در باور او به شکست نهفته است. گزینشی که در آن امید پیروزی باشد از مفهوم تراژیک خالی است. تراژدی یعنی گزینش شکست تا حسِ کمال‌جویی حاصل شود. عمل تراژیک حتا اگر چون عمل مده‌آ زشت بنماید، آوازِ حرمت کمال‌جویی است؛ آوازِ حرمتِ شورش در مقابلِ خدایان.

   در تراژدی‌ی مدهآ انگار مرگ هم‌سرِ یاسون و به خاک افتادن فرزندان مده‌آ پاک می‌می‌شوند تا دست‌های مده‌آ سرودِ شورش بخوانند. در تراژدی‌ی مدهآ ما اما به جست‌وجوی صدای ائوریپیدس نیز می‌چرخیم؛ به جست‌و‌جوی هم‌نوایی‌ها یا مخالف‌خوانی‌های او با صدای خدایان.

   صدای  ائوریپیدس در مده‌آ را بخوانیم.

۶

در میانِ تراژدیهای سه تراژدینویسِ عمدهی یونانِ باستان آیسخیلوس، سوفوکلِس، ائوریپیدس فاصلهها است. چنانکه گویی آنها دوندهگانِ یک دو امدادی اند که تنها یکی از شرکتکنندهگاناش به جهانِ تراژدیی ناب میرسد: ائوریپیدس.

   سه تراژدینویسِ یونانی تصویرهایی به‌تمامی متفاوت از رابطهی انسان و خدایان ترسیم میکنند. در تراژدیهای آیسخیلوس انسانِ شورشی شایستهی مجازات خدایان است. در تراژدیهای سوفوکلس بیپناهیی انسان در بیاعتناییی خدایان ریشه دارد. در تراژدیهای ائوریپیدس خدایان آفرینندهی رنجِ انسان اند.

   در تراژدیهای آیسخیلوس انسان میداند که آرزو و واقعیت هرگز با یکدیگر نخواهند آمیخت. این جداییی رنجآورِ اما هستی را بحرانی نمیکند؛ چه انسان باور دارد حضورِ رنج نیز بخشی از عدالتِ خدایان است.[۹] قهرمانان تراژدیهای آیسخیلوس در مقابلِ خدایان شورش میکنند، اما مجازاتِ برآمده از شورش را وسیله‌‌ی مناسبی میدانند برای آشنایی با جنبههای پنهانِ هستی. قهرمانان تراژدیهایی چون مخالفان هفتگانهی تب، ایرانیان، آگاممنون تقدیری تلخ را انتظار نمیکشند؛ چه همچون پرومته اعتقاد دارند سرانجام هرکولِ رهایی خواهد آمد. در تراژدیهای آیسخیلوس رنجِ انسان بینهایت نیست، شورشِ انسان او را از خدایان جدا نمیکند، عدالت سرشتِ خدایان است.

   در تراژدیهای سوفکلس میان انسان و خدایان گودالی حفر میشود. قهرمانان تراژدیهای سوفوکلس در عدالتِ خدایان تردید میکنند، اما دل از عدالتِ خدایان نمیبرند.[۱۰] در تراژدیهای سوفوکلس خدایان فریادِ بیچارهگیی انسان را نمیشنوند، بر انسان دل نمیسوزانند، تسلایی برای انسان مقرر نمیکنند. قهرمانان تراژدیهای سوفوکلس خود را تنها، ازیادرفته و دردمند مییابند؛ با اینهمه یکسره به یأس تسلیم نمیشوند. قهرمانان تراژدیهایی چون آیاس، آنتیگونه، الکترا همچون ادیپ فرجامی سرافرازانه را برمیگزینند تا بهای خطایی را بپردازند که هستی را طاقتسوز کرده است. در تراژدیهای سوفوکلس انسان تنها است، خدایان و انسان، هردو، ذاتِ اندوه‌بار هستی را میسازند، سرشتِ خدایان نیمی عدالت است، نیمی بیمهری است.

   در تراژدیهای ائوریپیدس میان انسان و خدایان گودالی پُرناشدنی حفر میشود. قهرمانان تراژدیهای ائوریپیدس از ذاتِ ستمکارِ هستی رهایی ندارند؛ که انسان در دستِ خدایانی اسیر است که جز تقدیری کور هیچ نیافریدهاند؛ اسیر در دستِ تصادفی محض.[۱۱] قهرمانان تراژدی‌‌های ائوریپیدس بیپناهانی خسته اند که میدانند خدایان آفرینندهی رنج اند و انسان زاییده و زایندهی اندوهی بیمرز. قهرمانان تراژدیهایی چون زنان ترویا، هیپولیت، زنان فنیقی همچون مدهآ در جستوجوی عشق، زیر سنگینیی ستم مردان، در بحبوحهی حضور بیمعنای خدایان گاه شکوه شورش را به شومیی جنایت میآلایند؛ خسته از خوشبختیی دروغین.

   باز هم از صدای ائوریپیدس در مده‌آ بگوییم.

۷

مده‌آ در جایی می‌گوید که خوشبختی‌های دروغین را خوش نمی‌دارد. خوشبختی‌ی دروغین، خوشبختی‌ای است که چهارچوبِ آن را خدایان نقش زده‌اند. صدای ائوریپیدس در کلام مده‌آ شنیدنی است.

   به روایتِ ائوریپیدس نظمِ خدایی یک تصادف است؛ تصادفی تلخ که شورش انسان را هم توجیه می‌کند هم توصیه. مده‌آ تصادفِ خیانت هم‌سر را با قتلِ فرزندان پاسخ می گوید؛ جنایتی بی‌بدیل تا هیچ صحنه‌ای دور از هجومِ خشمِ انسان باقی نماند؛ خدازنی زیرِ پوشش خودزنی.

   در مدهآ هم‌سرایان خیانتِ یاسون و دست‌های خونینِ مده‌آ هردو را محکوم می‌کنند؛ که صدای ائوریپیدس و خدایان هردو را منعکس می‌کنند. ائوریپیدس امّا در آینه‌ی آفرینشِ عمل تراژیک مده‌آ از خویش و دیگران می‌پرسد، نظمِ خدایان را آیا جز با انتقام می‌توان به جدال طلبید؟

   به روایت ائوریپیدس خدایان خالقِ رنج اند؛ انسان صاحبِ توانِ شورش؛ این هر دو منعکس در صدای هم‌سرایان. مصرعی توجیه‌کننده‌ی جهان، مصرعی در تعارض با آن. دست‌های خونین مده‌آ امّا به ما می‌گویند که ائوریپیدس در کنار انسانِ خشمگینی می‌ایستد که از گلوی مده‌آ فریاد می‌کشد؛ از گلوی زنی که  می‌داند عدالتِ خدایان خود از جنس مرگ است.

   در مدهآ گامِ غلط را خود خدایان برداشته‌اند؛ که دست‌های خونین مده‌آ در بارانِ اندوهی گناه می‌شویند که از آسمان خدایان می‌بارد.

مهرماه ۱۳۸۳

ویرایش مجدد: بهمن‌ماه ۱۳۹۵

فوریه‌ی ۲۰۱۷


[۱]– Aristoteles. (2000), Om Dikt Konsten, översättning av Jan Stolpe, Göteborg, sid. 32

[۲]– Euripides. Medea, i Grekisk Litteratur: Dramatik, (1996), Stockholm, sid. 151

[۳]– Ibid, sid.156

[۴]– Ibid, sid.168

[۵]– Nietzsche, Friedrich. (1990), The Birth of Tragedy and The Genealogy of Morals, New York, PP. 19- 24

[۶]– Euripides (1996), sid. 157

[۷]– Ibid, sid. 144, 145

[۸]– Ibid, sid.186

 9- کیندرمن، هاینتس (۱۳۶۵)، تاریخ تئاتر ارُوپا، جلد اول (تئاتر یونان باستان)، ترجمه‌ی سعید فرهودی، تهران، ص ۵۹

 10- همان‌جا، ص ۱۰۱

 11- همان‌جا، ص ۱۰۱

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی