شوشتر در اعتراض است/ اهواز در اعتراض است/ سوسنگرد و ماهشهر در اعتراضاند/ آبادان و خرمشهر در اعتراضاند/ رامهرمز، دزفول، الیگودرز و جاهایی دیگر در اعتراضاند. همه از بیآبی و ناکارآمدی حکومت بیدادگر جمهوری اسلامی و مدیریت غلط آن در ساختمان سدهایی که باعث کم شدن آب منطقه و خشک شدن تالابها شده و از بیتوجهی به زندگیشان در طول این چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، به زبان عربی و فارسی فریاد میزنند: آب! آب! ما تشنهایم. دامهایمان دارند میمیرند. آن وقت حکومت مثل همیشه پاسخ این صداها را با گلوله میدهد.
در همراهی با اعتراض مردم به جان آمده جنوب و کارگران پیمانی صنعت نفت که در اعتراض به شرایط ناعادلانه کار مدتی است در یک اعتصاب سرتاسریاند، این قطعه شعر را که چهل و نه سال پیش نوشته بودم برایتان میفرستم. دوستی نقاش و هنرمند از جنوب که این شعر را در سالهای جوانیاش خوانده بود، متاثر از وضعیت کنونی روستاهای جنوب و مرگ گاو میشها در ایمیلی برایم نوشت: هورالعظیم خشک شد و پسرک بومی دیگر نگران دل درد گاو میش کوچکش نیست. چرا که دیگر چولانی نمیروید.
آوازهای بومی پسرک جنوبی
نسیم خاکسار
هی هی گاومیش کوچک من
تند بدو
چرخ بخور
به دیوارهای حصیری کپر لگد بزن
تا شیرهی چولانهایی که خوردهای
دلت را به درد نیاورد.
هی هی گاومیش کوچک من
بدو، بدو تا بزرگ شوی
پستانهایت پر از شیر شوند
تا مادرم در ظرفهای مسین
شیرت را در شهر بفروشد.
هی هی گاومیش کوچک من
من پسرک فقیری هستم
که نمیدانم پدرم کیست
چشمانم کوچک است و همیشه از آن آب میآید.
دست و پاهایم
باریک و سیاه
پشت دستهایم
هر زمستان خشک میشود و ترک برمیدارد
مادر بزرگم میگوید:
باید دستهات را روی آتش طابوک نگه دارم
تا کلواسههایش بریزند.
مادربزرگم
وقتی کوچک بودم
برایم میخواند:
لالا کن جونم
میدونم که بزرگ شدن تو هیچ فویدهای به حالمون نداره
میدونم که لنگت را مثل همه مردها تا لنگ ظهر
پشت دیوارهای گلی خواهی کشید و سیگار لف خواهی پیچید
ولی با این وجود بزرگ شو جونم. بزرگ شو
هی هی گاو میش کوچک من
من حرفهای مادر بزرگم را قبول ندارم
تو هم کمرت خیلی باریک است
که بر پشتت سوار شوم
تا نشان دهم که چقدر زرنگ هستم
اما بدو. بدو. تندتر.
تا شیرهی چولان هایی که خوردهای دلت را به درد نیاورد
آبادان تیرماه سال ۱۳۵۱