«آقا، آقا، مظاهرات سلمیه، چرا آتیش میزنی… کاملا سلمیه، چرا تیر میندازی… تو که خاکتو نبردن، آبتو نبردن، گوش کن، ما آب و زمینمون رو میخوایم…»
جملات این زن دلیر خوزستانی آتش به جان میاندازد. دیدن مردمی که برای آب به خیابان آمدند و پاسخشان گلوله بود، خشم می آفریند از نظامی که جان و حقوق اولیه ی انسانی مردم برایش بی ارزش است و آنها را گوشت دم توپ یا ابزار پروپاگاندا می بیند. نه انسان برایش مهم است و نه سرزمین. آنچه در خوزستان میگذرد، برگه ی ننگین دیگری بر دفتر سیاه حکومت اسلامی افزود. شکاف میان مردم تشنه ی آزادی و عدالت و حکومتی چنین ننگین، پر شدنی نیست. با وجود هزاران کیلومتر فاصله، از این مکان که سرزمین تبعید من است، لحظه به لحظه خود را در کنار مردم خوزستان و دیگر نقاط کشورم می بینم و امید دارم که دفتر سیاه این سالیان برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرده شود.