قاضی ربیحاوی: یکی از نسل کمیاب

دوسیه قاضی ربیحاوی در بانگ، بر اساس طرحی از همایون فاتح

انتشارات پیام در آلمان به تازگی رمان «دانیال و پدرش» نوشته قاضی ربیحاوی را منتشر کرده است. به این مناسبت نشریه ادبی بانگ دوسیه‌ای را به ربیحاوی از نویسندگان نسل سوم ایران اختصاص داده است.

این دوسیه گستره‌ی آثار ربیحاوی در زمینه‌های مختلف از داستان کوتاه تا رمان و همچنین نمایشنامه‌نویسی را در برمی‌گیرد.

قاضی ربیحاوی ۱۳ فروردین ۱۳۳۵ در آبادان به دنیا آمد. تحصیلات دبستان و دبیرستان را در همان شهر گذراند. چاپ اولین کتاب خود را با مجموعه­ی پنج داستان کوتاه بنام «حادثه در کارگاه مرکزی» که مجموعه‌ای بود در رابطه با زندگی کارگران پالایشگاه آبادان، شروع کرد، سپس به همکاری با مطبوعات بعد از انقلات که گرایش‌های سوسیالیستی داشتند پرداخت و برای آن­ها گزارش‌هایی از وضعیت بچه­های کار آماده می­کرد که بیشتر با عکس‌های منوچهر دقتی همراه بود.

مجموعه داستان او با عنوان »چهار فصل ایرانی» متأثر از یورش رژیم جمهوری اسلامی (انقلاب فرهنگی) به دانشگاه­ها بود که در همان سال­ها نوشته شد. پس از آغاز جنگ نوشته‌های قاضی مضمونی ضد جنگ یافتند: «وقتی که دود جنگ بر آسمان دهکده دیده شد» که به عنوان نخستین کتاب ضد جنگ در ادبیات ایران ثبت شده، داستان «توی دشت بین راه»، و «خاطرات یک سرباز» که به خاطر انتشار آن به مدت  ۹ ماه به زندان اوین افتاد. بعد از زندان مدتی به فیلمنامه­نویسی پرداخت. فیلمنامه­های «گل‌های داودی» که اولین قصه سینمایی در ژانر سینمای خانوادگی بود و بعد «سایه غم» از آن جمله‌اند.

او هم‌چنین داستان­های کوتاه خود را در این زمان در مجله­ی «آدینه» و «دنیای سخن» منتشر می­کرد. بعدها به طور کلی هیچ رمانی از قاضی در وزارت ارشاد اسلامی اجازه چاپ دریافت نکرد. در این میان تنها رمان «گیسو» به مدت کوتاهی اجازه چاپ داشت که بعداً چاپ آن هم ممنوع شد.

قاضی در همکاری مشترک با کاوه گلستان، ساختن یک مجموعه از فیلم­های کوتاه را درکارنامه خود دارد. او عضو کانون نویسندگان ایران و از اعضای گروه جلسه‌های پنجشنبه­ها بود.  قاضی در پی ممنوع­القلم شدن و هم‌چنین جو خفقان و ترور حاکم بر ایران، ناگزیر شد در سال ۱۳۷۵ ایران را به قصد کشور انگلیس ترک  کند. او در لندن به نمایشنامه­نویسی روی آورد.

نخستین نمایشنامه او به نام «نگاه کن اروپا» که در مورد زندانی شدن فرج سرکوهی است با همکاری و بازی هارولد پینتر، نویسنده و کارگردان به نام انگلیسی و برنده جایزه نوبل به روی صحنه رفت. تازه‌ترین رمان او پسران عشق به فارسی و فرانسه و آلمانی منتشر شده‌اند. رمان لبخند مریم نیز اخیرا به زبان فرانسه منتشر شده. او در انگلستان چند فیلمنامه کوتاه برای فیلمسازان ایرانی نوشته. همچنین به تازگی یک مجموعه به نام آتش‌بس شامل سه فیلم کوتاه ساخته است. او درحال حاضر مقیم لندن است.

قاضی ربیحاوی، از او و درباره او

قاضی ربیحاوی: پاره‌ای از رمان گیسو

پس از مدتی راه رفتن طرح مبهمی از مجسمه سفید نمایان شد. اردشیر تند قدم برداشت. از پشت سر نوک لوله سرد اسلحه‌ای آرام بر کمرش فشرده شد. یک لحظه حس کرد به‌جای خون یخ در رگ‌هایش جاری ست، با زانوی سُست چرخید، مردی که پنجه دست راست خود را به شکل هفت‏ تیر درآورده بود پشت سر او ایستاده می‌خندید، در آن سوز سرما فقط یک پیراهن پوشیده، آبی نخ‎نما، شلوارش سیاه بود، حالا با لبخند به اردشیر نگاه می‌کرد و دست راستش به همان حالت جلو شکم او قرار داشت. 

قاضی ربیحاوی: «داوود» – یک داستان کوتاه برای منصور کوشان

انسان باید احمق باشد، احمق تا انسان، حضرت عالی، سرم گیج می‌رود، صحیح می‌فرمایید بر پشتی لمیده با پلک بسته، جهت گزارش عرض می‌کنم خبری نیست حتا از نویسنده‌ها.

بانگ – نوا: تراژدی یک سلطنت نوشته قاضی ربیحاوی با اجرای شاپور سلیمی

راژدی یک سلطنت، نمایش ‌نامه‌ دردو پرده، نوشته قاضی ربیحاوی، به تازگی در انتشارات پیام به مدیریت جلال رستمی گوران در شهر بن آلمان منتشر شده است. این اثر نگاهی است ویژه درقالب یک نمایشنامه به زندگی محمدرضا شاه و برش ‌گونه‌ای کلی، از دوران سلطنت او براساس اسناد و حوادث تاریخی. شاپور سلیمی، بازیگر  پاره‌ای از این نمایش را اجرا کرده است. می‌شنوید در بانگ – نوا:

حفره

چرا هیچ‌کس نمی‌داند که من شهید شده‌ام؟ درحالی‌که شهید شده‌ام، به شهادت رسیده‌ام. به لقاء الله پیوسته‌ام. می‌پیوندم. زمستان بود. هنوز هم زمستان است. زمستان و باران. آن‌روز باران نبارید. سه روز بود مرتب می‌بارید. روز چهارم آفتابی شد. دو ماه پیش…

حسین آتش‌پرور: یکی شدن فاعل و مفعول – بررسی داستان «حفره» قاضی ربیحاوی

از ابتدای داستان ما با مشخصات شخصیتی روبه‌رو هستیم که قاسم را کشته است. در طول داستان، رفته‌رفته همین صفت و داده‌ها به خود او بازمی‌گردد و در نهایت او شخصیتی را با مشخصات خودش می‌کشد. در تردید می‌مانی که قاسم فاعل است یا مفعول؟

روزبه جورکش:«آواره/پناهنده» در داستان‌های قاضی ربیحاوی

در این نوشتار با واکاوی داستان‌های «توی دشت بین راه» و «گلدان» از قاضی ربیحاوی نشان می‌دهم که در جهان داستانی او، مسئلۀ آوارگی/پناهندگی چگونه از یک عارضه سیاسی در دل وضعیتِ اضطرار به امری عاطفی بدل می‌شود و همچنین چرا شخصیت‌های این داستان‌ها به «آوارگی درونی» تن می‌دهند.

قاضی ربیحاوی: حادثه در کارگاه مرکزی

احمد صندلی را کشید و کنار تخت نشست. صورت تیمور مثل گچ سفید بود. نگاه به سقف داشت. باد خنک به پهلوی احمد می‌وزید و بدون اینکه کاکل‌هایش را افشان کند می‌گذشت و بی‌صدا پخش می‌شد.

درباره این داستان:

قاضی ربیحاوی: ظهور

با این صورت کشیده مردانه که در نور روحانی می‌درخشه توی این شب تاریک. آقا من غریبم و کسی غیر از شما ندارم. زبونم لال خدا می‌دونه که من هم سهمی داشتم در امر ظهور شما بر این دیوار، اما مردم محل خیال می‌کنن که من می‌خواستم مانع ظهور شما بشم.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی