اسد سیف: بکتاش آبتین و «مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده»  

خانه فرهنگ‌ها در شهر ماینس آلمان جمعه ۱۰ مه/۲۱ اردیبهشت سال جاری برنامه‌ای را به بزرگداشت بکتاش آبتین و به آخرین اثر منتشر شده از او اختصاص داد. در برنامه بزرگداشت آبتین و معرفی هفتمین مجموعه شعر او در خانه فرهنگ‌های شهر ماینس آلمان احمد خلفانی (نویسنده) اسد سیف (پژوهشگر و منتقد ادبی)، پرستو فروهر (هنرمند) و مسعود مافان (ناشر) و همچنن داریوش معمار (شاعر) حضور داشتند. برگزارکننده برنامه، بنیاد غیرانتفاعی مالتزر بود و بهروز اسدی، فعال سیاسی و فعال حقوق بشر و مسئول بنیاد مالتزر نیز که سالیان درازی‌ست برای حقوق پناهجویان و مهاجران فعالیت می‌کند، مجری برنامه بود.
متن سخنان اسد سیف را می‌خوانید:

قرار است در بزرگداشت بکتاش آبتین، در این جلسه از او و شعرش بگوییم. گفتن از او و شعرهایش البته مشکل نیست، مشکل اما این است که این شاعر و هنرمند را کشته‌اند. نمی‌توان از او گفت ولی چشم بر جنایت و یا جنایت‌هایی بست که آبتین نه نخستین آنان بود و نه آخرین‌شان.

کشتن دگراندیشان در جمهوری اسلامی با موجودیت این نظام در رابطه است. در واقع این رژیم بنیان در خون دارد. نوحاکمان با کشتن آغاز کردند و در خون بالیدند. در بیش از چهاردهه از حضور آنان بر ایران، نمی‌توان چشم بر جنایت‌های بی‌پایان آنان بست. کشته‌شدگان به نام دشمن کشته شدند و جمهوری اسلامی، همان‌طور که حال نیز می‌بینیم، نیازمند دشمن است. می‌کشد تا به موجودیت خویش اعتبار بخشد.

علی خامنه‌ای در رابطه با قتل فروهرها با ذکر این‌که داریوش فروهر زمانی “همکار ما” بود، می‌گوید: «اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمن‌کشی است، دشمنان خودش را می‌کشد…فروهر قبل از انقلاب دوست ما بود،…سال شصت دشمن ما شد.” خامنه‌ای کتابی نیز در “دشمن‌شناسی” نوشته است تا پیروان او آنان را شناسایی کنند.

در میان قربانیانِ پروژه قتل‌های زنجیره‌ای که عده آنان را تا هزار نفر تخمین می‌زنند، بیش از صد نفر نویسنده و هنرمند وجود داشته‌اند که با کارد، تصادفِ اتوموبیل، اسلحه گرم، تزریق و یا شیاف پتاسیم برای جلوه دادن حمله قلبی، و خفه کردن با طناب، کشته شده‌‌اند.  

همه این افراد از نگاه رژیم، هر یک به شکلی، دشمن دین و دولت بوده‌اند. نگاه جمهوری اسلامی بر مخالفان یکسان است. اگر تن به اطاعت ندهند، به عنوان دشمن، باید نابود گردند.

کشتن ذات این نظام است، با آن زاده شده و تنها با مرگ آن پایان خواهد گرفت. امیدوارم پایان عمر این رژیم آغازی باشد برای نفی هرگونه از کشتن.

و اما مجموعه شعر آبتین:

این مجموعه شامل پنجاه‌ونه شعر به دستخط شاعر، اشعاری‌ست سروده شده در واپسین روزهای عمر در زندان.شعرهای این دفتر نشان از درد و رنج شاعر در زندان دارد، می‌تواند تجربه‌ای بسیار ملموس باشد از هستی هزاران انسانی که به راه آزادی، زندان و شکنجه را در زندان‌های جمهوری اسلامی تجربه کردند و چه بسا بهای آن را با مرگ خویش پرداختند. آبتین در این سروده‌ها سرگذشت خویش و نسل خود را با تاریخ گره می‌زند تا از آن سندی بسازد در بی‌داد حاکم:

میمون‌هایی افسرده در باغ وحش
انسان‌هایی مغموم در زندان
شب‌ها آیا
کدامشان
آسوده بخواب می‌روند؟!

شعرهای این مجموعه که یک‌سال‌و‌نیم پیش از جنبش “زن زندگی آزادی”، در اسفند سال ۱۳۹۹ سروده شده‌اند، بازنویسی درد است آن‌گاه که دهان‌ها را بسته‌ و بغض‌ها را در گلو خفه کرده‌اند. شاعر شعار نمی‌دهد، به خیال‌های هستی در تنهایی درون سلول جان می‌بخشد تا به زندگی خویش معنا بخشد. خیال‌های او اما رنگ و بوی موقعیت دارد. گاه شخصی‌اند و با عشق درمی‌آمیزد، گاه فریادی‌ست در اعتراض، گاه شکستن سکوت است در برابر هیولایی که زندگی را بر او و نسل او تنگ و تار کرده است، گاه نیز اندیشه‌ای‌ست ناگفته و یا فکری که امکان نیافته در موقعیتی آزاد بر زبان جاری شود و حال خود را در شرایطی بدتر بازمی‌یابد:

افسوس
جدایی
شبیه هسته‌ی بادام
مزه تلخی داشت
به یاد معشوقم در کابین ملاقات افتادم
دختری زیبا با چشمانی مست
بر صورت مهربانش
اشک‌هایی نامنظم
تلوتلو می‌خورند!
و یا:
امروز اما
شیشه‌ها کثیف و کدر بودند
گوشی را برداشتیم
بی‌شک حرف‌هایمان شنود می‌شد
و دوستت دارم
جمله‌ای سبک
برای گوش‌هایی سنگین بود
دستانمان را
روی هم گذاشتیم
شیشه‌های بین دستانمان
سرد و کثیف بود

آبتین در این شعرها موقعیتی را بازمی‌آفریند که به تاریخ نزدیک است. پیش از او شاعران و نویسندگان بسیاری در ایران چنین موقعیتی را پشت سر گذاشته‌اند. او نیز در چنین شرایطی از رنجی سخن می‌گوید که قرن‌هاست بر کوله‌بار تاریخ این سرزمین سنگینی می‌کند. شعرهایش گرچه تلخ و جانکاه هستند و روان را می‌آزارند، اما زیبا و جذابند. و همین زیبایی در پیوند رنج و واقعیت، به آن اعتبار می‌بخشد:

کلاه را از سر آزادی برمی‌دارم
نگاه کن
کیست که این‌گونه جان خود را به بازی گرفته باشد؟
به آسمان و دریا نگاه می‌کنم
غم‌انگیز و جذاب است دنیا
با این‌همه آیا
اعتصاب شهاب‌سنگ‌ها و
نهنگ‌ها
شجاعانه نیست؟

در این شکی نیست که فکر مرگ در سلول همیشه با زندانی باشد. آبتین نیز به احتمال در همین راستا دلش چه شاعرانه برای چهارپایه‌ای می‌سوزد که پیوسته زیر پای اعدامیان قرار می‌گیرد:

همه‌ی عمرش
شکنجه شده بود
و مأموران بسیاری
به او لگد زده بودند
افسوسِ او، همه این بود
که جای پاهای فراوانی
بر اندام‌اش ماسیده بود
لعنت بر نجاری
که او را
برای مرگ آفریده بود

آبتین از آرزوهای دست‌نیافتنی و یا آرزوهایی که هم‌چنان آرزو خواهند ماند، نمی‌گوید، از خود می‌گوید و دامچاله‌ای که زندگی را در کام او تلخ کرده است. در همین واگویه‌هاست که حتا مرگ خویش را پیش‌بینی می‌کند، ولی می‌داند که چنین موقعیت‌هایی دوام نخواهند داشت و سرانجام روزی به پایان خواهد رسید:

پابرهنه به دنیا آمده بود
اما پیش از اعدام
دمپایی‌هایش را
برای دنیا به ارث گذاشت
او
امیدوارانه خندید و مرد
و قهقهه‌هایش
بر لبان زندانیان
سرود آزادی می‌خواند

زبان شعرهای آبتین ساده و بدون رمز و راز هستند و در صمیمیتی ناب بر کاغذ آمده‌اند. شاعر پنداری عامدانه از استعاره‌ها و نمادها دوری گزیده و خواسته مستیقیم و بی‌پیراییه ذهن خویش در تن شعر بسراید. از عناصر و واژه‌هایی استفاده می‌کند که ملموس هستند و بخشی از هستی او در زندان. می‌کوشد در کنکاش‌های هستی‌شناسانه، تجربه دیروز را به زندگی امروز بیامیزد تا شاید راهی به آینده بگشاید. زیستین برای آینده‌ای بهتر، ماندن در برابر هیولا، دفاع از زیبایی‌های زندگی و عشق به انسان، جان‌بخش رؤیاهای او‌ست در شعرهای زندان:

پرسید شغل؟
گفتم شاعرم
خندید و کفِ دستم را مهر زد
روی برگه‌ی اعزام به بیمارستان
افسر نگهبان
شغل‌ام را «آزاد» نوشته بود
خندیدم
چگونه یک زندانی
می تواند شغلش آزاد باشد؟!
محبوبم به تو فکر می‌کنم
به تو، که می‌دانی شاعرم
و دوست داشتن تو
شغل تمام وقت من است

آزادی و برابری، عشق و عدالت اجتماعی در جای‌جای شعرهای این مجموعه در برابر مرگ و نیستی و رنج می‌نشیند تا از رنجی بگوید که سالیانی دراز بر گرده مردم سنگینی می‌کند. او در این شعرها موقعیت ایران را با جهان در رابطه قرار می‌دهد. می‌داند درد به وسعت جهان عمومی‌ست: 

پیچیده است مرز
پیچیده است جغرافیا
جهانِ سومِ مظلوم، فقیر، خشن
پیچیده است خودکشی دسته‌جمعی نهنگ‌ها در ساحل
ساده است اما
پاسپورت‌های خفه شده‌ی مهاجر در قایق‌ها
جهانِ سومِ قربانی!
ارزان است نان و مرگ در تو
ای‌کاش تلسکوپ‌ها به‌جای مریخ
به کشف تو برمی‌خاستند
جهانِ سومِ زخمی، غمگین، مرگ‌آلود!
آبتین امید را می‌سراید، آینده را، و صلح را تا جانشین جنگ گردد:
جهنم است بی‌تو زندگی
ای شعر! رویای مرمت انسان
تو را می‌نویسم و
در آستین تمام دنیا
دنبال دستی می‌گردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبده‌ای چنین را دوست دارم.

آبتین پنداری می‌دانست که سروده‌های این دفتر آخرین شعرهایش خواهند بود. خود آن را در زندان نه تنها به خطی خوش در دفترچه‌ای نوشته، صفحه‌بندی کرده، جلد آن را نیز طراحی کرده است.

در فیلمی که از او به‌جا مانده می‌گوید: «ما به اندازه کافی شاعر خوب داریم، فیلمساز خوب داریم، هنرمند خوب داریم اما چیزی که کم داریم اینه که یک‌سری آدم بایستند و مبارزه کنند، یک‌سری آدم بایستند و حقشون رو بخوان. آدم بایستد و پایمردی کند…» در ادامه همین حرف‌ها و در چنین موقعیتی‌ست که می‌گوید: «دوست دارم همین امروز، در جوانی با اقتدار، جان شیرین‌ام را فدا کنم برای آزادی.» پنداری زندان برای او ادامه همین زندگی بود: «یک‌بار بازجو منو تهدید کرد. به او گفتم که منو نترسون! … فکر می‌کنم که مفهوم آزادی برای من ارزشمندتر از اینه که حالا یک آدمی مثلاً من بشه نود سالم و محافظه‌کار زندگی کنم. بگذار در ۴۳سالگی شجاعانه زندگی‌ام تموم بشه.»

آبتین؛ شاعر، فیلمساز، عضو فعال کانون نویسندگان ایران و مبارز خستگی‌ناپذیر راه آزادی، سالی پس از سرایش این شعرها، در هیجدهم دی‌ماه ۱۴۰۰، در ۴۷ سالگی شجاعانه‌تر از آن‌‌که امنیتی‌های حکومت تصور می‌کردند، با پایی در زنجیر، افتاده بر تخت بیمارستان، بر اثر مرض کرونا، در سهل‌انگاری‌های عمدی رژیم، درگذشت.

متأسفانه او نماند تا شاهد جنبشی باشد که آرزویش بود.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی