به نامّهای گُم وُ گور
در نبض پلکها صبحانهی شبی که در شکافِ سرش عرق کرده رختخوابِ تو
حالا چقدر باید بپردازم؟ از تماشایی که لذّت بردم چقدر بپردازم؟
شهرهای تنام را میبندند وُ عزای عمومی مثل توالت عمومی کاری یک نفرهست
تا به دستان تو بیاویزند شعارهای کف خیابان که مرا بلند کن!
عکسِ آیتالله که «مرا بلند کن، گرنه خونی میشوم!»
وَ خون را چند بار باید شستشو دهید؟
از کجا نشت میکنم
در گربهای که آغشتهگیِ نایلون را میلیسد
دلم، دلم به کجا نگاه میکنی؟
از چهارخانهی پیراهن آویزان میکنند مُهرههایش را تاس میریزند
دستی که در شتاب مولکولهای هوا حرف میزند
فرو میپاشد
در میانسالی، با مانتوی زیر زانو وُ روسریِ پیش از این گرهکرده زیر گلو از زیر گلو زیر گـِ
رگهای آشفتهاش بدن آمبولانس را زیر میگیرند
تا برگردد دست در صدایی که انگشتانِ روی دنده را میخشکانَد
او که میترسد او که میترسد از پماد وُ بتادین
او که میترسد
او که میترسد از شکافها وُ تَرَکها وَ باندها وُ گچهای اعضای جدید بدن
اندام خود را از کجا بریدید که خون نیامد؟
در دستشویی کدام بیمارستان استفراغ کردید؟
کجا آلتی افراشته مرز را بر دهانتان گشود؟
در کدام شهر؟
که معدهتان چنین خوب کار میکند
تهرانِ شکستهی حافظ در دست
ونهای سفیدْ میانِ غزلها
شمشادها دویده از چرخِ موتورها در چشمان آستیگماتِ خیابان
رودکیِ جنونِ آسفالتْ بر زانوان
از دستان کسی که دوربین را نگاه میدارد سر باز میکند لب
در دوختهگی، لب
در خشکی
لب
در تشنگیِ مرز
سیمهای خاردارِ گونهها وُ پیکرهای بیسر بر سینهاش
جیرهی سیگار مگر افزون بر شستشوی راهروها نبود؟
قسم به نشئهها وُ جندهها
به شیشهبازها وُ کِرَکیها
به دیوانهها
که انگشتان پایت را به سخاوت تقسیم کردهای
مداد چگونه قامتِ کوتاهِ مکث را انکار کند
وَ سر فرو بَرَد در ستونهای سیمانیِ روزنامهها؟
قبرهای ردیف فلان،
قطعهی فلان،
به شمارهی فلان.
نویسش ژوئیه ۲۰۱۴
پینوشت: خونِ یاد دو زن از کشتهشدگان ۶۷ و ۸۸ در «مرز» نشت کرد. خوانش این شعر به فارسی و فرانسه در میان جمعی از مخاطبان از دو برنامهی رادیویی در مارس ۲۰۱۶ و نوامبر ۲۰۲۰ در پاریس پخش شد.