شبِ دراز به حافظ دلا پیام رسان
که فال باز کند صبح را غزلخوانان
چه مرگزاست شب هول در سیهکاری
جوانکُشست و جهانی ز جور او گریان
شکنجِ گیسوی دلدار نیست این شب تار
شب است و رهزن فردا و قاتلِ انسان
زلالِ عاطفه را دشمن است این بیداد
بسیج کن همگان را، جهان بپاخیزان
بزن به اهرمنان تیغتر، سکوت مکن
مده مجال به دیوان و آدمیخواران
غریقِ شوکتِ عشقیم و پردهدارِ دلیم
شرار و شاعر و شوریدهایم و شبسوزان
بزن به طبلِ سفرای رفیق راهِ سحر
که عطر باغ بهاری شود، جهان خندان
بیشتر بخوانید: