نرگس عظیمی: داغ نقش بسته بر زمین سرهای آزاد

بی‌توجه به سیلی
به لگد به گاز به اشک
به فرو بردن آلات سرکوب در
بر سر
بر کناره
بر آسفالت
بر خیابان
تن بلورینش نقش بسته
بر امواج
رود، خانه مردگان
روح رود وردِ تنش را بی‌صدا تکرار می‌کند در دل
نسیم صبحگاه بی‌خبر است گویا
کرانه‌ای به مرگ آغشته
کجا پا به دنیا گذاشته بود
کدام جا تن از دنیا شست
ماده بی‌دوام
موازی
نفس نفس نفس
گفتیم تا آخرینش
ایستادگی را صدا می‌زنیم
بی‌آوای ممتد درد رقصان در گورستان
گورستان زنده‌ترین‌های تاریخ
که بر رودخانه
بر مرگخانه‌ی دختر
تر و تازه تنش را از آب بیرون می‌کشد مادر
-آخرین واژه ی زنده چه بود دخترک؟-
روح به دوهزار و بیست و سه فریاد فروخورده گره خورده در آن لحظه
روح به سال نو که فکر می‌کند به بعد از انقلاب می‌رود
گشتی در ساحل رویا
روح شوخی‌اش گرفته از زندگان پیشی گرفته
بر دریای زندگی جان‌های با صفا
دسته دسته تقدیم می‌کنند خودشان را به طوفان
روح به ما که کوتاه نیست دست هامان از دار دنیا

“ژ”وار
رمز آزادی از بر
دیدگان ستم
دیدگان زندگی دریغ شده
ربودن و پس گرفتنش
خوراک وجود بیدارمان شده است؟
داغ نقش بسته بر زمین سرهای آزاد
بر آسمان فریادهای رها
افزودن نرخ دلار به عزم جزم
به بی‌خانمانی
به بهتان

به سال‌های از دست رفته…
لحظه به دست نزدیک است
بر خون قدم بر می‌دارد لحظه
روح لحظه تسخیر شده است در افق
خیره به نورنیلی صبح
تا بیفتد اتفاق

و بیاید به دست.

از همین شاعر:

نرگس عظیمی: از پنجره گاز می‌زنم قرص ماه را

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی