نام بیرون شلیک است
نام بیرون مرگ
نام بیرون بر تو
گوش تو از ترس جوانانی خواهد ریخت که دور اشک همکلاسیشان حلقه زدهاند
و نام تو را زیر لب میجوند
نام بیرون غمیست که میدود توی صورت و زیر پیشانی
نام بیرون را بگو و بکش بر گلوی پاره
و لب و پرچم یار را گرم کن
نامهای بنویس به برادرت و در آن بگو که چگونه آن همبندی آقات
گردن کشیدهتر و بر فراز زخم از چارپایه میریزد
نوجوان قشنگم دختر گل برادر شاعر
شعر نمیشود دهانم را بشکافم تا چند سطری از پیام به دیوار و تیر ببارد
دختر گل شاداب شدی و قطعهای از اصل کشتن
از بر به بالای برجک سنگ قلاب کردی
بیتی به آن بالای بالا رسید و خواند:
من انتزاع میکنم و خون رفیقی
به تلافی زندان شادیاخ رساله میشود
مسلسل اگر یک شاخه آلوچهست
نمک زده بر ترشی خون بر لب چاک تر دامن
با هر بچهای که میمیرد
هزاربچه از دهان نهنگ غربتیاش شره میکند
مسلسلها از دور گفتند
به ایران نظر کنید
و باد را به سینه بگیرید
نامههای همه تنی به سر میگیریم
به دیوار ندبه ترسیده
و نام بیرون را تکرار میکنیم
به چشم میبینیم که رطبهای تازه تازه از حدقات باز و مبارزشان بیرون آمدند
و دستهای عروس میدان بر دیوار انقلاب حنا گذاشت
دیدیم که پشت شلاق را به سلول برگرداندند و تا سحر این همه مادر را با بوی بچههایشان در یک اتاق تنها گذاشتند
صف کشیدیم در بلندیهای اوین تا ببینیم
برادرت را بوسه میزنی تا برود در فرودگاه گم شود
و مطمئن شویم آن ترشی مسلسل، خوشههای آلوچهست که میگذاری روی بر و شانهاش و میجوی:
همهاش تقصیر این مادر قحبههاست
به پشت سری ندا دادم
بردم مادرم را کنار جاده ببینم بروم سردش میشد از دست میرفت
ولش کردم توی ایستگاه دود کند
و روی بلیطش نوشتم:
همهاش تقصیر این مادر قحبههاست
همهاش تقصیر این مادر قحبههاست را کجا بنویسم دیگر
پای برجک؟
روی پنبههای توی بینی دوست شاعرم که تا ترکیه دنبالش رفتند و چاقو به کمرش زدند و در پتو پیچیدند و از پنجره بیرونش انداختند؟
روی قنداق تفنگ
روی شیشهی ماءالشعیر و کنف؟
نام بیرون شلیک است
نام تو هول
نام تو میریزد از بالای پل و مسیر را کلافه میکند
در تماس کوتاهی که توانستیم با او داشته باشیم گفتم
برادر عزیزم نامهی شما را خواندم
اینها رفتنی هستند
نشان به آن نشان که زنم دریای خون است
من در تقلای کبریت احمر