فاطمه شمس: این شعر نیست

فاطمه شمس، شاعر و پژوهشگر

فاطمه شمس شاعر، نویسنده، پژوهشگر ادبیات و استادیار ادبیات فارسی، زبان‌ها و تمدن‌های خاور نزدیک در دانشگاه پنسیلوانیا است. او پیش از این به مدت سه سال در دانشگاه آکسفورد به عنوان مدرس زبان و ادبیات کلاسیک و معاصر فارسی کار کرده‌ است. شمس در سال ۹۲ مجموعه شعری با عنوان «۸۸» منتشر کرد. (انتشارات گردون). «نوشتن در مه» (انتشارات اچ اند اس مدیا) مجموعه دیگری از اشعار اوست. تبعید، مهاجرت، سیاست، جنگ، روابط انسانی، جنسیت و تابوهای اجتماعی سیاسی از مهم‌ترین مضمون‌های اشعار او در سال‌های اخیر بوده‌اند.
«انقلاب مقفّا: دستکاری ایدئولوژیک شعر در دوران جمهوری اسلامی» اثر پژوهشی او درباره رابطه سیاست و شعر در ایران است. این اثر پژوهشی به زبان انگلیسی منتشر شده است.
فاطمه شمس همراه با سپیده جدیری در کانال شعر ۴۰۱ نمونه هایی از شعر انقلاب را ارائه می دهد.
به تازگی اسفندیار کوشه درباره شعر انقلاب نوین مردم ایران با او گفت وگویی انجام داده که با عنوان «رمزِ نامت را با حافظه‌ی خیابان می‌گشایم: شعر انقلاب نوین ایران » (+) در زمانه مدیا منتشر شده است.

این شعر نیست

مشتی خون است، پاشیده

بر روزنامه‌های لال ِ دکّه‌های پایتخت.

شکلی از پرتاب است

پرتاب شدن ِ ناگهانی دخترکانِ سرکش از پشت‌بام‌های خیابان‌های فرعی انقلاب

این شعر نیست

اعتراف اجباری یک شاهد عینی است

از حجم زوال زبان در روایت شلیک‌های پی‌در‌پی

کرم ِ‌چاقی در این شعر راه می‌رود و موریانه‌ها را یکی یکی از صورت کلمه‌ها می‌بلعد

کلمه‌های شکنجه‌شده مدفون زیر تلّ انبوهی از خون

این شعر نیست

احشای ِ بدن ِ ده ساله‌ای است که می‌خواست روزی خدای رنگین‌کمان را اختراع کند

زنجیره‌ای است از تپیدگی بدن‌های پاره پاره در گورهای گمنام

گیس‌های بریده

گونه‌های خراشیده

شب که از نیمه بگذرد کلمه‌ها بی‌رحمانه به هم تجاوز خواهند کرد

روی هم اسلحه‌ خواهند کشید

افعال ِماضی و حال‌های مضارع را به گروگان خواهند گرفت

و گیج‌گاه قیدهای زمان و مکان را با گلوله‌های جنگی نشانه خواهند رفت.

این شعر نیست

تن ِ مجروح ِپانزده ساله‌ای‌است چرکین از تجاوزهای پی‌در‌پی

سر شکافته‌ی دخترکی آوازه‌خوان است با کلماتی له شده در گلو

سینه دریده کارگری زندانی است که تا آخرین ضربه به شکنجه‌گرش می‌خندید

این شعر نیست

داستان زندگی قاتلی است که با خون‌بهای شاعران سرکش هر شب نان تازه به خانه می‌آورد.

به صبح نرسیده نعش کلمات روی دست این صفحه‌های سفید خواهد ماند

و یکی یکی در گور دسته‌جمعی تنگی با حشرات فربه‌شده به خواب ابدی فرو خواهند رفت

این شعر نیست

هفته‌هاست اینجا کلمه‌ها را از پاها آویزان کرده‌اند

دست‌های استعاره و نور را به نرده‌های آهنی قفل کرده‌اند

و آب را از حنجره زبان ِ خشک ِ سرود دریغ… دریغ… دریغ.

این کلمات هم مثل ما دست‌هایشان خالی بود

و مشت‌شان پر از سنگ بود و تن‌هاشان عریان، چون لحظه‌ زاده شدن از بطن زبان مادری.

این شعر نیست که در دهان من می‌دود

نوسان ِ نظم ِ‌رنجی است که زخمی و برهنه در خیابان‌های شهر می‌دود

و پای دکّه‌ روزنامه‌فروشی به زمین می‌افتد.  

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی