یک زندانی سیاسی که بر فراز تاریخ خاورمیانه به پرواز درمی‌آید: «عمویم که باد او را با خود برد» نوشته بختیار علی، نویسنده کرد در نشر معتبر اونیون

بختیار علی، پوستر ساعد

به تازگی ترجمه آلمانی رمان «عمویم که باد او را با خود برد» نوشته بختیار علی، نویسنده سرشناس کرد در انتشارات معتبر اونیون منتشر شده است. این رمان درباره یک زندانی کرد است که در اثر شکنجه و آزار چنان لاغر و نحیف شده که باد او را از زمین می‌کند، به پرواز درمی‌آید و از زندان رهایی می‌یابد. رمانی درباره سرنوشت فرد در کانون‌های بحران‌زده خاورمیانه در جریان تندبادهای حوادث. فولکر کامینسکی این رمان را در سایت سه‌زبانه قنطره نقد و بررسی کرده است.  

کامینسکی می‌نویسد:

در نگاه اول، این رمان یک افسانه متعارف از خاورمیانه به نظر می رسد. داستان یک زندانی که می‌تواند پرواز کند، شکنجه‌گرانش را فریب می‌دهد و به طرز درخشانی به پرواز درمی‌آید و ثروت و مکنت فراوان به دست می‌آورد – اما در نهایت دوباره هر آنچه را که به دست آورده از دست می‌دهد. با وجود آغاز تا حدی خارق‌العاده و غیرمحتمل داستان، جزئیات زندگی جمشید، زندانی کردی که می‌توانست پرواز کند، عمیقاً واقعی است.

پس از آنکه باد جمشید را از زمین بلند می‌‌کند و او از زندانی که در آن شکنجه می‌شد می‌گریزد و روی پشت بام یک گاراژ فرود می‌آید، مهارت‌های تازه خود را به روش‌های مختلف به کار می گیرد. دو برادرزاده او با طناب‌هایی او را ثابت نگه می‌دارند. سالار، راوی رمان، سال‌ها عمویش را در سفرهایش همراهی می‌کند و در همان حال روایتگر ماجراهایی است که جمشید از سر می‌گذراند. یک روز او از خط مقدم جنگ ایران و عراق گزارش می‌دهد، روزی دیگر از استعداد خود در پرواز برای به دست آوردن زنی که عاشقش است استفاده می‌کند. او به عنوان یک کرد، مدتی را صرف حمایت از پ‌ک‌ک در مبارزاتش علیه ترک‌ها می‌کند و با رسیدن به مرحله جدیدی از زندگی‌اش، به این باور می‌رسد که پرواز او را به خدا نزدیک کرده است.   

«عمویم که باد او را با خود برد» نوشته بختیار علی، نویسنده کرد در نشر معتبر اونیون

بختیار علی در مصاحبه‌ای درباره این رمان تأکید می‌کند که برای او قبل از هر چیز ماجراجویی‌های قهرمانش مهم نیست، بلکه در واقع می‌خواهد با این تمهید به‌طور استعاری، پیامدهای تغییر سریع عراق و به‌ویژه خاورمیانه را نشان‌دهد. در دهه‌های اخیر، و با توجه به رویدادهای خونین خاورمیانه می‌توانیم گفت بادی که جمشید را به پرواز درمی‌آورد، چیزی نیست جز «گردبادهای تاریخ».

هویت جمشید ناپایدار است: او اغلب فراموش می‌کند که کیست، از پرواز می‌ترسد و همواره در تقلا و تلاش است تا مسیر زندگی‌اش را انتخاب کند. بارها و بارها جمشید زمین می‌خورد، یک بار با سر فرود می‌آید و از آن پس حافظه‌اش را از دست می‌دهد.  همین از دست دادن حافظه است که به او اجازه می‌دهد هر بار هویت متفاوتی احراز کند.

او در پی تغییر سرنوشت خودش است و در این راه به هر کاری دست می‌زند و سرشار از ابتکارهای تازه است و از هیچ کاری، حتی از دلالی و فحشا و قاچاق انسان هم ابایی ندارد. اما همین هم بخشی از شخصیت شکننده و مدام در حال دگرگونی اوست.  

برادرزاده‌اش در سایه او احساس ناتوانی و ضعف می‌کند. سالار تا حدودی نمایانگر و بازتاب‌دهنده جمشیدی است که رفتار طبقه متوسط ​​خود را حفظ کرده و از مواجهه با آنچه زندگی از او می‌طلبد می‌ترسد. بختیار علی در مصاحبه‌ای شخصیت سالار را به سانچو پانزا تشبیه می‌کند، اما تاکید می‌کند که برخلاف دن کیشوت، جمشید «دو پا در دنیای واقعی» دارد. سالار عمویش را تحسین می‌کند، اما دوست داشتن او آسان نیست. سالار با نوشتن شرح حال جمشید است که معنایی برای زندگی‌اش دست و پا کرده است.

 با خواندن کتاب، خواننده احساس می‌کند که در یک زندگی پرماجرا حضور دارد. رویدادها به سرعت و ظاهراً بدون مکث یکی بعد از دیگری از پی هم اتفاق می‌افتند. زمان به سرعت می‌گذرد و القاکننده این معناست که گویی زندگی سفری است بی‌پایان و این همه در فقط ۱۵۰ صفحه.

بختیار علی در انتخاب مکان رویدادهای داستان هوشمندانه عمل می‌کند و به افراد واقعی و اپیزودهایی از تاریخ عراق اشاره می‌کند و هر بار هم خود را به اصل موضوع محدود می‌کند. او با ظرافت و با زبانی دقیق، جمشید را بر فراز زمان‌ها و مکان‌های تاریخی به پرواز درمی‌‌آورد.    

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی